فارسی
جمعه 14 ارديبهشت 1403 - الجمعة 23 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

عقل: محرم راز ملكوت - جلسه شانزدهم (1) - (متن کامل + عناوین)

 

 

عقل و اعتدال در محبتهاى مادى و معنوى

شيراز، حسينيه عاشقان ثار اللّه دهه دوم رجب 1385

 

بسم اللّه الرحمن الرحيم.

الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على جميع الأنبياء و المرسلين و صلّ على محمّد و آله الطاهرين.

 

يكى از موضوعات بسيار مهمى كه قرآن كريم و انبيا و اولياى الهى بدان دعوت كرده اند، رعايت اعتدال و ميانه ورى در محبت هاى مادى و دنيوى است. بر طبق اين تعاليم، انسان بايد بر رعايت عدالت و حد وسط در اين گونه دوست داشتن ها مواظبت نمايد، [1] چراكه اين دست علاقه ها و خواستن ها اگر صورت افراط به خود بگيرند وبه تعبير قرآن كريم به «محبت شديد» [2] تبديل شوند، آن محبوب دنيايى را معبود انسان قرار مى دهند. [3] به عبارت روشن تر، چنين علاقه مفرطى باطن آدمى را از خدا خالى مى كند و آن معشوق را به جاى پروردگار محور توجه هايش قرار مى دهد. [4] در نتيجه، آثار معبودى غير از اللّه درون انسان را متأثر مى سازد و خلق وخوهاى او براساس ويژگى هاى همان معبود شكل مى گيرد و چنين انسانى به يك منبع مولّد اعمال باطل و حيوانى تبديل مى شود. [5]

مجموع اين اعمال هم شرايطى براى او به وجود خواهد آورد كه زندگى اش به تعبير قرآن مجيدزندان او خواهد شد [6] و در صورتى كه نتواند خودش را در مهلت معين با اعمال صالح و توبه واقعى توبه اى كه امير المؤمنين، عليه السلام، در نهج البلاغه در باب حكمت ها بيان كرده اند [7]- نجات بدهد، آن زندان براى وى ابدى خواهد شد.

امير المؤمنين، عليه السلام، مى فرمايند: كسى كه گرفتار چنين زندانى شود كه ساخته خود اوست و نتواند خود را در مهلت مقرر از بند آن برهاند، نجاتش تا ابد غير ممكن خواهد شد و از آن بيمارى باطن شفا نخواهد يافت:

«ألا و إنه لا فقر بعد الجنة، ألا و إنه لا غنى بعد النار، لا يفك أسيرها و لا يبرأ ضريرها». [8]

نه اين زندان، كه شكل ملكوتى اش در قيامت «دوزخ» است، قابل رهايى است و نه اين مرض كه به عالم آخرت منتقل شده قابل درمان است. زيرا لازمه درمان پذير بودن اين بيمارى ها در آخرت اين است كه بسيارى از آيات قرآن مجيد را در اين باره باور نكنيم؛ آياتى كه درباره اهل دوزخ مى فرمايد:

«خالدين فيها ابدا». [9]

اگر اين بيمارى ها در آخرت علاج شوند، ديگر معنى ندارد كسى سال ها در جهنم بماند. پس، مفهوم خلود در آتش اين است كه شفاى بيمارى هاى روانى اى كه باعث انحرافات عملى و اخلاقى شده اند، پس از انتقال به عالم ديگر غير ممكن است.

البته، اگر اين بيمار دربند در همين دنيا در مقام آزادى خود برآيد، امكان نجاتش فراهم است. قرآن مجيد مى فرمايد:

«يا عبادى الذين أسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه إن اللّه يغفر الذنوب جميعا». [10]

اى بندگان من كه بارتكاب گناه بر خود زياده روى كرديد! از رحمت خدا نوميد نشويد، يقينا خدا همه گناهان را مى آمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.

زندانيان نفس در همين دنيا مى توانند خود رهايى بخشند، زيرا بيمارى هاى درونى در اين جهان درمان پذيرند. ولى اگر اين اسارت تا مرگ انسان ادامه يابد و اين بيمارى ها با او بمانند و به عالم بعد منتقل شوند، راه نجات و درمانى براى آن اسير بيمار وجود نخواهد داشت.

 

رابطه با غير خدا با عشق به آنان فرق دارد

 

در تاريخ حيات بشر، همواره بوده اند كسانى كه رابطه شان با ماسوى اللّه رابطه اى طبيعى، فطرى و معمولى بوده است. اين رابطه هيچ گاه به سر حد عشق شديد نرسيده و محبت ورزيدن به جايى كشانده نشده است كه محبوب در مقام معبود قرار گيرد. اينان رابطه طبيعى خود با امور دنيوى را در مسير مثبت انداخته اند. بدين صورت كه كالاى دنيا را براى عبادت حق و خدمت به خلق تحصيل كرده اند. اين گروهند كه در معارف الهى با عنوان «زاهد» معرفى شده اند. [11]

 

مفهوم زهد

 

زاهد در اين معارف به كسى اطلاق نمى شود كه از همه خلق بريده است و كارى به كار دنيا و امور دنيوى ندارد و حوائج جسمانى اش را فقط تا حد ضروريات حياتى رفع مى كند و زندگى اش عبارت از دو لقمه نان خشك و يك لباس مندرس و يك سرى عبادات است. چنين زاهدى در آيين اسلام وجود ندارد.

زاهد در فرهنگ اسلام انسانى است كه ميل، خواسته، شهوت و محبت دنيوى اش منطبق بر طبيعت و عدالت است [12] و بايد هم اين گونه باشد.

چون اگر اين محبت و شهوت و خواسته در وجود انسان نباشد، به دنبال كسب و جذب متاع و ابزار مادى نمى رود. زاهد، در اين تعريف، وقتى محبت هاى دنيوى را تحصيل كرد، آن ها را در طريق عبادت حق و خدمت خلق به كار مى گيرد و ابزارهاى مادى را در غير اين دو مسير مصرف نمى كند. به تعبير قرآن مجيد، زاهد نه «مبذّر» است نه «مسرف» و نه «مترف».

طبق تصريح كلام الهى، مردمى كه كالاى دنيا را تبذير مى كنند، يعنى در غير جاى خود به مصرف مى رسانند، برادران شيطان هستند:

«إن المبذّرين كانوا إخوان الشياطين». [13]

بى ترديد اسراف كنندگان و ولخرجان، برادران شياطين اند.

گروهى ديگر نيز نعمت هاى خدا را مسرفانه يعنى خارج از حد شرعى اش مصرف مى كنند؛ مثلا، اتومبيلى مى خرند به بهاى دويست ميليون تومان، مسكنى تهيه مى كنند به قيمت دو ميليارد تومان، اثاث زندگى از قبيل فرش و مبلمان و غيره تهيه مى كنند به قيمت يك ميليارد تومان. اين ها از نظر خداند عالم مسرف هستند و حبّ خداوند شامل حال آنان نمى شود.

«إن اللّه لا يحب المسرفين». [14]

قطعا خدا اسراف كنندگان را دوست ندارد.

اين در حالى است كه مردان خدا مركب و خانه و لباسى در حد نياز همين تن خاكى تأمين مى كنند.

مترفين نيز كسانى هستند كه نعمت هاى خدا را با قهقهه و خنده هاى مستانه در گناه و معصيت خرج مى كنند. [15]

اين سه طايفه مردود هستند. اينان كسانى هستند كه عشقشان به كالاى دنيا افراطى است و متاع دنيا معبود آن هاست. به عبارت ديگر، دنيا آنان را بنده خود كرده است.

 

مردم بندگان دنيايند

 

حضرت سيد الشهداء، عليه السلام، در مدت شش ماهى كه در مكه بودند و در اين شهر اقامت داشتند، با مردمان بسيارى در منى و عرفات و ديگر مكان هاى مربوط به مناسك حج سخن گفتند يا از طريق آنان نامه هاى بسيار به اهالى بلاد اسلامى فرستادند و نمايندگانى گسيل كردند و براى نهضت خويش از آنان يارى خواستند، اما از ميان چند ميليون مسلمان فقط 72 نفر به نداى ايشان لبيك گفتند. از اين نفرات اندك نيز حدود 17 نفر اعضاى خانواده خود امام بودند و بقيه كسانى بودند كه از كوفه و بصره و مكه و مدينه به حضرت ابى عبد اللّه، عليه السلام، پيوسته بودند.

حال، اين پرسش مهم مطرح است كه چرا فقط 72 نفر؟

بى ترديد، مردمان آن روزگار ماهيت دعوت حضرت را مى شناختند و مى دانستند كه دعوت حضرت فراخواندن به چيزى است كه خدا و پيغمبران مردم را بدان ها فراخوانده اند. پس چه علتى در كار بود كه از ميان آنان جز همين ياران معدود كسى پاسخ ايشان را نداد؟

حضرت سيد الشهداء، عليه السلام، خود به اين سؤال پاسخ داده اند و دليل استوارى براى آن اقامه فرموده اند:

«الناس عبيد الدنيا»، [16]

مردم بنده دنيا و دنيا معبود آن هاست. مردم چنان عشق مفرطى به پول و صندلى و مقام و ملك پيدا كرده اند كه اين مجموعه در جايگاه معبود قرار گرفته است و آنان هم تبديل به بنده چنين معبودى شده اند. [17] مردم اسير دنيا شده و بند اين اسارت چنان قوى و زنجير اين بندگى چنان سنگين است كه در مدت شش ماهى كه امام دعوتش را با سخنرانى و ارسال نامه و پيك به همگان ابلاغ مى كرد، پاسخ شايسته اى نشنيد.

امير المؤمنين، عليه السلام، مى فرمايند:

«حب الشى ء يعمى و يصمّ». [18]

عشق افراطى به غير خدا (انسان را) كور و كر مى كند.

آن كه با پول نرد عشق مى بازد، هرگز به دعوت آيات قرآن درباره زكات و انفاق و صدقات گوش فرانخواهد داد. چنين كسى كر و كور است و آينده نگر هم نيست. عشق هاى افراطى كار انسان را به جايى مى رساند كه او هيچ ارزشى براى دعوت پروردگار قائل نمى شود و اين كمال بدبختى اين جنس دوپاست.

علاقه و رابطه زاهدان راستين با متاع و ابزارهاى دنيا طبيعى است و در نزدشان نظام كسب و مصرف متاع دنيا بر اين مبناست كه آن را پاك و حلال به دست آورند و در عبادت ربّ و خدمت به خلق هزينه كنند.

يعنى اگر به محل كسب آن ها برويد و بگوييد: اين مغازه چيست؟

خواهد گفت: مسجد است و من هم عبد اللّه هستم. او در اين مسجد كه درش به روى دنيا باز است متاع هاى پاكيزه را به دست مى آورد، با بهره گيرى از آن ها بدن خود را سرپا نگاه مى دارد تا خداوند را عبادت كند و با درآمد مازاد بر نياز خود نيز به عباد اللّه خدمت مى كند.

اين زاهدان راستين چگونه مغازه را مسجد نام مى نهند؟ پاسخ اين است كه آنان با امير المؤمنين، عليه السلام، آشنايى كامل دارند و بر اين نكته واقف اند كه مولايشان فرموده است:

«الدنيا مسجد أحباء اللّه». [19]

وجب به وجب دنيا مسجد عاشقان خداست؛ منزل، مغازه، كارخانه و زمين كشاورزى مسجد است. زاهد يك عمر خود را در مسجد مى بيند.

مال را نيز از طريق مسجد به دست مى آورد. آن چه را هم كه كسب كرده خرج بندگى خدا و خدمت به خلق خدا مى كند و بعد هم در كمال آرامش دنيا را ترك مى كند و وارد عالم آخرت مى شود، بدون اين كه هنگام ترك متاع دنيا و بيرون رفتن از آن كمترين دردى حس كند. در روايات آمده است كه اين گونه مردم بعد از مردنشان پى مى برند كه مرده اند؛ يعنى وقت مرگشان نمى فهمند كه در حال مردن اند.

امير المؤمنين، عليه السلام، مى فرمايد: مرگ اينان «انتقال من دار إلى دار» است. [20] گويى آنان را از خانه اى به خانه ديگر منتقل مى كنند. اينان خانه دوم را كه مى بينند، به يك باره درمى يابند كه اين منزل جديد با خانه نخستين قابل مقايسه نيست؛ نه نعمت ها، نه عظمت و نه كرامتش. اينان مست از نجلى نور خدا در قلبشان، از سراى دنيا به عالم آخرت مى روند و هنگامى كه وارد شدند تازه آن جا مى فهمند كه انتقال پيدا كرده اند.

 

نه ويژگى اهل زهد از نگاه جبرئيل (ع)

 

پيغمبر اسلام درباره اهل زهد از جبرئيل سؤال كرد و به او فرمود: حال درونى و اخلاق اهل زهد را براى من تفسير كن! جبرئيل نه خصوصيت را براى اين دسته از مردم بيان كرد و دو نكته را نيز در كنار اين نه ويژگى براى آن حضرت روشن ساخت:

«قلت: يا جبرئيل فما تفسير الزهد؟ قال: الزاهد يحب من يحب خالقه و يبغض من يبغض، خالقه، و يتحرج من حلال الدنيا و لا يلتفت إلى حرامها؛ فإن حلالها حساب و حرامها عقاب، و يرحم جميع المسلمين كما يرحم نفسه، و يتحرج من الكلام كما يتحرج من الميتة التى قد اشتدنتنها، و يتحرج عن حطام الدنيا و زينتها كما يتجنب النار أن تغشاه، و أن يقصر أمله، و كان بين عينيه أجله ...».

به راستى، انسان تازه با شنيدن اين خصوصيات پى مى برد زاهدان چه انسان هاى باعظمتى هستند!

 

1. محب خدا و اولياى اويند

 

اولين خصلتى كه جبرئيل براى زاهدان بيان مى كند درباره محبت هاى دنيوى است كه اگر صحيح به كار گرفته شوند آثار مطلوبى براى انسان دارند. عرض كرد: جلوه هاى دنيا قدرت به دام انداختن اين صاحبدلان باكرامت را ندارند.

«يحبّ من يحبّ خالقه».

عشق اين بزرگواران نسبت به پروردگارشان خيلى شديد است؛

«إن الذين آمنوا أشدّ حبّا اللّه». [21]

آنان كه ايمان آورده اند، محبت و عشقشان به خدا بيشتر و قوى تر است.

آنان، بر اثر اين محبت شديد، خدا را معبود خود گرفته اند و از طريق اين محبت و معبود گرفتن خدا به تمام كمالات راه پيدا مى كنند. اين غير از آن محبت افراطى به غير خداست كه رفتار انسان را وارونه مى كند و به جانب بى نهايت بطلان و انحطاط سوق مى دهد. [22] اهل زهد، بعد از خدا، اگر بخواهند به كسى عشق بورزند، به همين دوستان و عاشقان خدا عشق مى ورزند:

«يحبّ من يحبّ خالقه».

فقط به دوستان و عاشقان و ياران و حزب خدا عشق مى ورزند.

جبرئيل گفت: يا رسول اللّه، هنگامى بر دل اين ها نظر كنى، خواهى ديد كه خدا، انبيا، ائمه و اوليايش در دل اينان به صورت نور حاضر هستند؛ نورى كه اعمال و اخلاقشان را جهت مى دهد.

اين گروه از مردم در طول تاريخ در هر شرايط و موقعيتى خود را از گزند وسوسه هاى مادى و زمينى حفظ كرده اند و برايشان فرقى نداشته كه در چه شرايطى از زمان زندگى مى كنند. حوادث و جريان هاى زمانه نه مانعى براى آن ها در توجه به معبود حقيقى بوده و نه بندى براى به اسارت كشيدن آن ها محسوب مى شده است. حال، مى خواهيد دنيا پر از ماهواره و سايت هاى باطل يا مملو از فساد باشد مى خواهيد نباشد.

هم اكنون، بخشى از تباهى مملكت ما در زمينه روابط پسران و دختران، مردان و زنان، و فساد مكان هايى نظير پارك ها، مراكز آموزشى و ... ريشه در محبت افراد جامعه به فرهنگ غربى دارد؛ فرهنگى كه آميزه اى است از يهوديت و مسيحيت باطل و يا مركب از صهيونيسم و لائيسم مسيحى نما. كسى كه به حضرت زهرا، عليها السلام، علاقه دارد، اهل رعايت محرم و نامحرم است، حافظ حجاب و به جاى آورنده شرط عفت و اخلاق و عصمت است و فريفته محبت هاى دنيوى نيست. ولى كسى كه به زنان و دختران تل آويو و لندن و نيويورك و پاريس علاقه دارد، دوستدار عريانى و بدحجابى، اهل اختلاط با هرزه ها و نامحرمان، و نمايشگاهى براى چشم هاى آلوده است و اميالش ريشه در محبت هاى باطل او به جلوه هاى دنيايى دارد. [23]

فرشته وحى افزود: يا رسول اللّه! اين بزرگواران عاشق عاشقان خدا هستند. لذا بايد توجه داشت كه انسان وقتى محبوبانى همچون انبيا، امير المومنين، امام صادق، سيد الشهدا، و فاطمه زهرا، عليهم السلام، و اولياى الهى دارد، اين محبت برانگيزاننده نيكى ها و اعمال صالح است و انسان را به راستى دگرگون مى كند.

 

2. بدخواه دشمن خدايند (و يبغض من يبغض خالقه)

 

زهدپيشه حقيقى با دشمنان خدا، گناهكاران حرفه اى و مفسدان رابطه قلبى ندارد و از آنان متنفر است؛ لذا به رنگ آن ها نيز درنمى آيد. او در جامعه اسلامى زندگى مى كند، يهودى مسلك نمى شود، به مسيحيت نمى گرايد، فرهنگ و ارزش هاى لندن و تل آويو و ... دلش را نمى ربايد.

چون از آنان و اعمال و اخلاقشان نفرت دارد. نفرت دفع مى كند و محبت جذب مى كند. مساله خواستن و نخواستن است. كسى كه آن ها را بخواهد بالاجبار به شكل آن ها درمى آيد و كسى هم كه خدا و انبيا را بخواهد قطعا شكل آنان را مى پذيرد.

 

3. در استفاده از حلال دنيا احتياط مى كنند (و يتحرّج من حلال الدنيا)

 

اهل زهد آن قدر درباره حلال دنيا اهل دقت و حزم و تقوا هستند كه موضعى وسواس گونه در برابر آن دارند. گويى در نقطه اى قرار دارند كه مى خواهند از حلال دنيا بگريزند. اينان در عين حال وقتى حلال را به دست مى آورند، آن را در دو جا هزينه مى كنند: عبادت رب، خدمت خلق. كارى هم به اوضاع زمانه ندارند، چون آن قدر مجذوب پروردگار هستند كه به هيچ عنوان جذب جريانات زمانه نمى شوند.

نكته هاى بسيار در عبارت «يتحرج من حلال الدنيا» نهفته است. درباره اهميت مساله كسب حلال، به چشم خودم عبرت هايى مشاهده كرده ام و با حوادثى برخورد داشته ام كه ترديد دارم باورپذير باشند. زيرا باور كردن چنين امورى در زمانه ما ديگر خيلى سخت شده است.

تقوا و وسواس زاهدان درباره حلال هاى دنياست نه حرام هايش. هر چه تاكنون شنيده ايم اين بوده كه اينان درباره حرام دنيا وسواس دارند كه نكند حرامى وارد زندگى شان شود. بسيار شنيده ايم كه همه جا گفته اند پرهيزكاران از گشتن به گرد امور حرام پرهيز مى كنند و به دنبال محرمات نمى روند، اما در اين روايت جبرئيل به پيغمبر مى گويد اين گروه در استفاده از حلال دنيا نيز احتياط مى كنند. يعنى نگاه شگفتى به حلال دنيا دارند، گويى از ترس و احتياط با حلال ها روبه رو مى شوند.

وقتى هم آن را پس از اين همه احتياط به دست مى آورند، فقط در عبادت حق و خدمت خلق به مصرف مى رسانند. اصلا، زندگى متقّيان چيزى جز عبادت و خدمت نيست و اين دو نيز از هم جدا نيستند؛ آن چنان كه گفته اند: عبادت به جز خدمت خلق نيست. [24]

 

پى نوشت :

 

[ (1). آيات قرآن به تبيين ماهيت دنيا و دلبستگى به آن پرداخته اند تا انسان هاى عاقل از دلبستگى به آن دست بردارند و اعتدال را در دنيا حفظ كنند. از جمله اين آيات:

- «كل نفس ذائقة الموت و إنما توفون أجوركم يوم القيامة فمن زحزح عن النار و أدخل الجنة فقد فاز و ما الحياة الدنيا إلا متاع الغرور* لتبلون فى أموالكم و أنفسكم و لتسمعن من الذين أوتو الكتاب من قبلكم و من الذين أشركوا أذى كثيرا و إن تصبروا و تتقوا فإن ذلك من عزم الامور». آل عمران، 185- 186.

- «يريد اللّه ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم و يتوب عليكم و اللّه عليم حكيم* و اللّه يريد أن يتوب عليكم و يريد الذين يتبعون الشهوات أن تميلوا ميلا عظيما* يريد اللّه أن يخفف عنكم و خلق الانسان ضعيفا* يا أيها الذين آمنوا لا تأكلوا أموالكم بينكم بالباطل إلا أن تكون تجارة عن تراض منكم و لا تقتلوا أنفسكم إن اللّه كان بكم رحيما* و من يفعل ذلك عدوانا و ظلما فسوف نصليه نارا و كان ذلك على اللّه يسيرا* إن تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما».

نساء، 26- 31.

- «يا أيها الذين آمنوا لا تخونوا اللّه و الرسول و تخونوا أماناتكم و أنتم تعلمون* و اعلموا أنما أموالكم و أولادكم فتنة و أن اللّه عنده أجر عظيم* يا أيها الذين آمنوا إن تتقوا اللّه يجعل لكم فرقانا و يكفر عنكم سيئاتكم و يغفر لكم و اللّه ذو الفضل العظيم». انفال، 27- 29.

- «و ما أموالكم و لا أولادكم بالتى تقربكم عندنا زلفى إلا من آمن و عمل صالحا فأولئك لهم جزاء الضعيف بما عملوا و هم فى الغرفات آمنون». سبإ، 37.

- «إنما الحياة الدنيا لعب و لهو و إن تؤمنوا و تتقوا يؤتكم أجوركم و لا يسألكم أموالكم».

محمد، 36.

- «يا أيها الذين آمنوا لا تلهكم أموالكم و لا أولادكم عن ذكر اللّه و من يفعل ذلك فأولئك هم الخاسرون». منافقون، 9.

- «إنما أموالكم و أولادكم فتنة و اللّه عنده أجر عظيم». تغابن، 15.]

 [ (2). عاديات، 8: «و انه لحب الخير لشديد».]

[ (3). اين آيات به همين مطلب اشاره دارند:

- «اللّه ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات إلى النور و الذين كفروا أولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور إلى الظلمات أولئك أصحاب النار هم فيها خالدون». بقره، 257.

- «لا يتخذ المؤمنون الكافرين أولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من اللّه فى شئ إلا أن تتقوا منهم تقاة و يحذركم اللّه نفسه و إلى اللّه المصير». آل عمران، 28.

- «يا أيها الذين آمنوا إن تطيعوا الذين كفروا يردوكم على أعقابكم فتنقلبوا خاسرين* بل اللّه مولاكم و هو خير الناصرين». آل عمران، 149- 150.

- «إن اللّه لا يغفر أن يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء و من يشرك باللّه فقد ضل ضلالا بعيدا* إن يدعون من دونه إلا إناثا و إن يدعون إلا شيطانا مريدا* لعنه اللّه و قال لا تخذن من عبادك نصيبا مفروضا* و لا ضلنهم و لا منينهم و لآمرنهم فليبتكن آذان الانعام و لآمرنهم فليغيرن خلق اللّه و من يتخذ الشيطان وليا من دون اللّه فقد خسر خسرانا مبينا* يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان إلا غرورا* أولئك مأواهم جهنم و لا يجدون عنها محيصا». نساء، 116- 121.

- «بشر المنافقين بأن لهم عذابا أليما* الذين يتخذون الكافرين أولياء من دون المؤمنين أيبتغون عندهم العزة فإن الغزة للّه جميعا». نساء، 138- 139.

- «يا أيها الذين آمنوا لا تتخذوا الكافرين أولياء من دون المؤمنين أتريدون أن تجعلوا للّه عليكم سلطانا مبينا* إن المنافقين فى الدرك الاسفل من النار و لن تجدلهم نصيرا». نساء، 144- 145.

- «يا أيها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى أولياء بعضهم أولياء بعض و من يتولهم منكم فإنه منهم إن اللّه لا يهدى القوم الظالمين». مائده، 51.

- «قل أغير اللّه أتخذ وليا فاطر السماوات و الارض و هو يطعم و لا يطعم قل إنى امرت أن أكون أوا من أسلم و لا تكونن من المشركين». انعام، 14.

- «و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحياة الدنيا و ذكر به أن تبسل نفس بما كسبت ليس لها من دون اللّه ولى و لا شفيع و إن تعدل كل عدل لا يؤخذ منها أولئك ]

 [الذين أبسلوا بما كسبوا لهم شراب من حميم و عذاب أليم بما كانوا يكفرون* قل أندعوا من دون اللّه ما لا ينفعنا و لا يضرنا و نرد على أعقابنا بعبد إذ هدانا اللّه كالذى استهوته الشياطين فى الارض حيران له أصحاب يدعونه إلى الهدى ائتنا قل إن هدى اللّه هو الهدى و أمرنا لنسلم لرب العالمين». انعام، 70- 71.]

[ (4). بحار الأنوار، ج 67، ص 25: «قال الصادق، عليه السلام: «القلب حرم اللّه فلا تسكن حرم اللّه غير اللّه».]

[ (5). نهج البلاغه، خطبه 7: «اتخذوا الشيطان لامرهم ملاكا، و اتخذهم له أشراكا، فباض و فرخ فى صدورهم، و دب و درج فى حجورهم. فنظر بأعينهم و نطق بألسنتهم. فركب بهم الزلل و زرين لهم الخطل فعل من قد شركه الشيطان فى سلطانه و نطق بالباطل على لسانه».]

[ (6). در قرآن در اين مورد اين تعابير آمده است: اعراف، 157: «الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجيل يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم إصرهم و الاغلال التى كانت عليهم فالذين آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى أنزل معه أولئك هم المفلحون»؛ نيز رعد، 5: «و إن تعجب فعجب قولهم أئذاكناترابا أئنا لفى خلق جديد أولئك الذين كفروا بربهم و أولئك الاغلال فى أعناقهم و أولئك أصحاب النار هم فيها خالدون». نيز اين آيه: «كل نفس بما كسبت رهينة». مدثر، 38.]

[ (39). نهج البلاغه، حكمت 417: «قال، عليه السلام، لقائل قال بحضرته أستغفر اللّه: «ثكلتك أمك أتدرى ما الاستغفار؟ الاستغفار درجة العليين، و هو اسم واقع على ستة معان:

أولها الندم على ما مضى؛ و الثانى العزم على ترك العود إليه أبدا؛ و الثالث أن تؤدى إلى المخلوقين حقوقهم حتى تلقى اللّه أملس ليس عليك تبعة؛ و الرابع أن تعمد إلى كل فريضة عليك ضيعتها فتؤدى حقها؛ و الخامس أن تعمد إلى اللحم الذى نبت على السحت فتذيبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ينشأ بينهما لحم جديد؛ و السادس أن تذيق الجسم ألم الطاعة كما أذقته حلاوة المعصية فعند ذلك تقول أستغفر اللّه».]

 [ (8). شرح اصول كافى، مولى محمد صالح مازندرانى، ج 9، ص 115؛ بحار الانوار، ج 65، ص 212؛ و ثلاثيات الكلينى، شيخ امين عاملى، ص 322: «حضرت على، عليه السلام، ضمن وصيت اصحاب مى فرمايد: «... و اعلموا أن الهالك من هلك دينه و الحريب من حرب دينه، ألا و إنه لا فقر بعد الجنة، ألا و إنه لا غنى بعد النار، لا يفك أسيرها و لا يبرأ ضريرها».]

[ (9). بقره، 162؛ آل عمران، 88؛ نساء، 169؛ انعام، 128؛ توبه، 68؛ هود، 107؛ نحل، 29؛ احزاب، 65؛ زمر، 72؛ غافر، 76؛ حشر، 17؛ تغابن، 10؛ طلاق، 11؛ جن، 23؛ بينه، 6.]

[ (10). زمر، 53.]

[ (11). درباره زهد روايت از حد فزون وارد شده است. از جمله اين روايات:

- ميزان الحكمة، ج 2، ص 905:

الإمام على (عليه السلام): انظروا إلى الدنيا نظر الزاهد فيها، فإنها عن قليل تزيل الساكن، و تفجع لمترف فلا يغرنكم.

عنه (عليه السلام): انظروا إلى الدنيا نظر الزاهد المفارق، فإنها تزيل الثاوى الساكن، و تفجع المترف الآمن، لا يرجى منها ما ولى فأدبر، و لا يدرى ما هو آت منها فيستنظر.

عنه (عليه السلام): اجعل الدنيا شوكا، و انظر أين تضع قدمك منها، فإن من ركن إليها خذلته، و من أنس فيها أوحشته، و من يرغب فيها أوهنته.

عنه (عليه السلام): انظر إلى الدنيا نظر الزاهد المفارق، و لا تنظر إليها نظر العاشق الوامق.

عنه (عليه السلام): انظروا إلى الدنيا نظر الزاهدين فيها الصارفين عنها، فإنها و اللّه عما قليل تزيل الثاوى الساكن، و تفجع المترف الآمن.

عنه (عليه السلام): اوصيكم بالرفض لهذه الدنيا التاركة لكم، و إن لم تحبوا تركها ... فلا تنافسوا فى عز الدنيا و فخرها، و لا تعجبوا بزينتها و نعيمها، و لا تجزعوا من ضرائها و بؤسها، فإن عزها و فخرها إلى انقطاع، و إن زينتها و نعيمها إلى زوال، و ضرائها و بؤسها إلى نفاد (نفاذ).]

 [- ميزان الحكمة، ج 2، ص 1167:

الإمام على (عليه السلام): الزهد كله فى كلمتين من القرآن، قال اللّه تعالى:* (لكيلا تأسوا على ما فاتكم ...)* فمن لم يأس على الماضى و لم يفرح بالآتى فهو الزاهد.

عنه (عليه السلام): الزهد كلمة بين كلمتين من القرآن، قال اللّه تعالى * (لكيلا تأسوا ...)* فمن لم يأس على الماضى، و لم يفرح بالآتى فقد أخذ الزهد بطرفيه.

الإمام على (عليه السلام): أيها الناس إنما الناس ثلاثة: زاهد، و راغب، و صابر، فأما الزاهد فلا يفرح بشئ من الدنيا أتاه، و لا يحزن على شئ منها فاته، و أما الصابر فيتمناها بقلبه فإن أدرك منها شيئا صرف عنها نفسه لما يعلم من سوء عاقبتها، و أما الراغب فلا يبالى من حل أصابها أم من حرام.

رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله): الزهد فى الدنيا قصر الأمل، و شكر كل نعمة، و الورع عن كل ما حرم اللّه.

عنه (صلى اللّه عليه و آله): الزهد ليس بتحريم الحلال و لكن أن يكون بما فى يدى اللّه أوثق منه بما فى يديه.

الإمام الصادق (عليه السلام): ليس الزهد فى الدنيا باضاعة المال، و لا بتحريم الحلال، بل الزهد فى الدنيا أن لا تكون بما فى يدك أوثق منك بما فى يد اللّه عز و جل.

رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله): الزهادة فى الدنيا ليست بتحريم الحلال و لا إضاعة المال، و لكن الزهادة فى الدنيا أن لا تكون بما فى يديك أوثق منك بما فى يد اللّه، و أن تكون فى ثواب المصيبة إذا أنت اصبت بها أرغب منك فيها لو أنها أبقيت لك.]

[ (12). كافى، ج 5، ص 70؛ معانى الاخبار، شيخ صدوق، ص 252؛ تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، ج 6، ص 327؛ منتهى المطلب (ط. ق)، علامه حلى، ج 2، ص 1031: «ابو عبد اللّه، عليه السلام: «ليس الزهد فى الدنيا باضاعة المال و لا تحريم الحلال بل الزهد فيها ان لا تكون بما فى يدك اوثق بما عند اللّه عز و جل».]

[ (13). إسراء، 27: «إن المبذرين كانوا إخوان الشياطين و كان الشيطان لربه كفورا».]

[ (14). انعام، 141: «و هو الذى أنشأ جنات معروشات و غير معروشات و النخل و الزرع مختلفا أكله و الزيتون و الرمان متشابها و غير متشابه كلوا من ثمره إذا أثمر و آتوا حقه ]

 [يوم حصاده و لا تسرفوا إنه لا يحب المسرفين»؛ نيز اعراف، 31: «يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا إنه لا يحب المسرفين».]

[ (15). واژه مترفين يكبار در قرآن و در وصف اصحاب شمال آمده است: «و أصحاب الشمال ما أصحاب الشمال* فى سموم و حميم* و ظل من يحموم* لا بارد و لا كريم* إنهم كانوا قبل ذلك مترفين* و كانوا يصرون على الحنث العظيم* و كانوا يقولون أئذا متنا و كنا ترابا و عظاما أئنا لمبعوثون* أو آباءنا الاولون* قل إن الاولين و الآخرين* لمجموعون إلى ميقات يوم معلوم* ثم إنكم أيها الضالون المكذبون* لآكلون من شجر من زقوم* فمالئون منها البطون* فشاربون عليه من الحميم* فشاربون شرب الهيم* هذا نزلهم يوم الدين* نحن خلقناكم فلولا تصدقون* أفرأيتم ما تمنون* أأنتم تخلقونه أم نحن الخالقون* نحن قدرنا بينكم الموت و ما نحن بمسبوقين* على أن نبدل أمثالكم و ننشأكم فى ما لا تعلمون* و لقد علمتم النشأة الاولى فلولا تذكرون* أفرأيتم ما تحرثون* أأنتم تزرعونه أم نحن الزارعون* لو نشاء لجعلناه حطاما فظلتم تفكهون* إنا لمغرمون* بل نحن محرومون* أفرأيتم الماء الذى تشربون* أأنتم أنزلتموه من المزن أم نحن المنزلون* لو نشاء جعلناه أجاجا فلولا تشكرون* أفرأيتم النار التى تورون* أأنتم أنشأتم شجرتها أم نحن المنشئون* نحن جعلناها تذكرة و متاعا للمقوين* فسبح باسم ربك العظيم».

واقعه، 41- 74. در تفاسير درباره اين آيه آمده است:

- التبيان، شيخ طوسى، ج 9، ص 500: «و قوله " إنهم كانوا قبل ذلك مترفين" قال ابن عباس: معناه إنهم كانوا فى الدنيا متنعمين. و قوله " و كانوا يصرون على الحنث العظيم " قال قتادة و مجاهد كانوا يقيمون على الذنب العظيم، و لا يتوبون منه، و لا يقلعون عنه.

و قال الحسن و الضحاك و ابن زيد: كانوا يقيمون على الشرك العظيم. و قيل: اصرارهم على الحنث هو ما بينه اللّه تعالى فى قوله " و اقسموا باللّه جهد أيمانهم لا يبعث اللّه من يموت" و الاصرار الاقامة على الامر من جهة العزم على فعله، فالاسرار على الذنب نقيض التوبة منه، و الحنث نقض العهد المؤكد بالحلف، فهؤلاء ينقضون العهود التى يلزمهم الوفاء بها، و يقمون على ذلك غير تائبين منه، و وصف الذنب بأنه عظيم أنه اكبر من غيره مما هو أصغر منه من الذنوب».]

 [- تفسير مجمع البيان، شيخ طوسى، ج 9، ص 368: «ثم ذكر سبحانه أعمالهم التى أوجبت لهم هذا فقال: (إنهم كانوا قبل ذلك مترفين) أى كانوا فى الدنيا متنعمين، عن ابن عباس. و ذلك أن عذاب المترف أشد ألما. و بين سبحانه أن الترف ألهاهم عن الإنزجار، و شغلهم عن الإعتبار و كانوا يتركون الواجبات طلبا لراحة أبدانهم: (و كانوا يصرون على الحنث العظيم) أى الذنب العظيم، عن مجاهد و قتادة. و الإصرار: أن يقيم عليه، فلا يقلع عنه، و لا يتوب منه. و قيل: الحنث العظيم الشرك أى: لا يتوبون عنه، عن الحسن و الضحاك. و ابن زيد. و قيل: كانوا يحلقون لا يبعث اللّه من يموت، و إن الأصنام أنداد اللّه، عن الشعبى و الأصم».

- تفسير الصافى، فيض كاشانى، ج 5، ص 125: «إنهم كانوا قبل ذلك مترفين منهمكين فى الشهوات و كانوا يصرون على الحنث العظيم الذنب العظيم قيل يعنى الشرك.

- تفسير الميزان، علامه طباطبائى، ج 19، ص 124: «قوله تعالى:" إنهم كانوا قبل ذلك مترفين" تعليل لاستقرار أصحاب الشمال فى العذاب، و الاشارة بذلك إلى ما ذكر من عذابهم يوم القيامة، و إتراف النعمة الانسان إبطارها و إطغاؤها له، و ذلك إشغالها نفسه بحيث يغفل عما وراءها فكون الانسان مترفا تعلقه بما عنده من نعم الدنيا و ما يطلبه منها سواء كانت كثيرة أو قليلة. فلا يرد ما استشكل من أن كثيرا من أصحاب الشمال ليسوا من المترفين بمعنى المتوسعين فى التنعم و ذلك أن الانسان محفوف بنعم ربه و ليست النعمة هى المال فحسب فاشتغاله بنعم ربه عن ربه ترفة منه، و المعنى: أنا إنما نعذبهم بما ذكر لانهم كانوا قبل ذلك فى الدنيا بطرين طاغين بالنعم. قوله تعالى:" و كانوا يصرون على الحنث العظيم" فى المجمع: الحنث نقض العهد المؤكد بالحلف، و الاصرار أن يقيم عليه فلا يقلع عنه. انتهى. و لعل المستفاد من السياق أن إصرارهم على الحنث العظيم هو استكبارهم عن عبودية ربهم التى عاهدوا اللّه عليها بحسب فطرتهم و أخذ منهم الميثاق عليها فى عالم الذر فيطيعون غير ربهم و هو الشرك المطلق. و قيل: الحنث الذنب العظيم فتوصيفه بالعظيم مبالغة و الحنث العظيم الشرك باللّه، و قيل: الحنث العظيم جنس المعاصى الكبيرة، و قيل: هو القسم على إنكار البعث ]

 [المشار إليه بقوله تعالى:" و أقسموا باللّه جهد أيمانهم لا يبعث اللّه من يموت " النحل:

38، و لفظ الآية مطلق».]

[ (16). كلمات الإمام الحسين، شريفى، ص 356؛ عوالم الامام الحسين، بحرانى، ص 234:

«ان الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على ألسنتهم يحوطونه مادرت معائشهم فإذا محصوا بالبلاء قل الديانون».]

[ (17). آل عمران، 14: «زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الانعام و الحرث ذلك متاع الحياة الدنيا و اللّه عنده حسن المآب».]

[ (18). رسائل المرتضى، شريف مرتضى، ج 2، ص 216؛ سرائر، ابن ادريس حلى، ج 3، ص 295؛ من لا يحضر الفقيه، صدوق، ج 4، ص 380: «و قد قال الرسول الصادق، صلى اللّه عليه و آله و سلم: «جبك الشئ يعمى و يصم»؛ مستدرك الوسائل، ميرزا نورى، ج 12، ص 40: «و قال الصادق، عليه السلام: «حب الدنيا يعمى و يصم»؛ الكافى، ج 2، ص 136؛ نيز مشكاة الانوار، طبرسى، ص 466: «قال أبو عبد اللّه، عليه السلام: كتب أمير المؤمنين، عليه السلام، إلى بعض أصحابه يعظه: «... فارفض الدنيا فإن حب الدنيا يعمى و يصم و يبكم و يذل الرقاب ...».]

[ (19). نهج البلاغه، حكمت 131: «كلامه، عليه السلام، لرجل سمعه يذم الدنيا من غير معرفة: ... ان الدنيا دار صدق لمن صدقها، و دار عافية لمن فهم عنها، و دار غنى لمن تزود منها، و دار موعظة لمن اتعظ بها، مسجد أحباء اللّه، و مصلى ملائكة اللّه، و مهبط وحى اللّه، و متجر أولياء اللّه، اكتسبوا فيها الرحمة، و ربحوا فيها الجنة ...».]

[ (20). خصال، شيخ صدوق، ص 38: «حدثنا الحسين بن أحمد بن إدريس رضى اللّه عنه، عن أبيه، عن محمد بن سالم، عن أحمد بن النضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبى جعفر عليه السلام قال: قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله: الناس اثنان واحد أراح و آخر استراح، فأما الذى استراح فالمؤمن إذا مات استراح من الدنيا و بلائها، و أما الذى أراح فالكافر إذا مات أراح الشجر و الدواب و كثيرا من الناس».

- خصال، شيخ صدوق، ص 258: «حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضى ]

 [اللّه عنه قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار قال: حدثنا محمد بن الحسين بن أبى الخطاب، عن على بن أسباط عن سليم مولى طربال، عن رجل، عن أبى جعفر عليه السلام قال: سمعته يقول: الدنيا دول، فما كان لك فيها أتاك على ضعفك، و ما كان منها عليك أتاك و لم تمتنع منه بقوة. ثم أتبع هذا الكلام بأن قال: من يئس مما فات أراح بدنه، و من قنع بما اوتى قرت عينه».

- روضة الواعظين، فتال نيشابورى، ص 441: «قال الصادق عليه السلام: ان كان اللّه تبارك و تعالى قد تكفل بالرزق فاهتمامك لماذا؟ و ان كان الرزق مقسوما فالحرص لماذا؟ و ان كان الحساب حقا فالجمع لماذا؟ و ان كانالخلف من اللّه عز و جل فالبخل لماذا؟ و ان كانت العقوبة من اللّه عز و جل فالمعصية لماذا؟ و ان كان الشيطان عدوا فالغفلة لماذا؟ و ان كان الممر على الصراط حقا فالعجب لماذا؟ و ان كان كل شئ بقضاء و قدر فالحزن لماذا؟ و ان كانت الدنيا فانية فالطمأنينة إليها لماذا؟».

قال رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله): اغفل الناس من لم يتعظ بتغير الدنيا من حال إلى حال و اغنى الناس من لم يكن للحرص أسيرا.

قال أمير المؤمنين عليه السلام: كانت الفقهاء و الحكماء إذا كاتب بعضهم بعضا كتبوا بثلاث ليس معهن رابعة: من كانت الآخرة همه كفاه اللّه همه من الدنيا، و من اصلح سريرته اصلح اللّه علانيته، و من اصلح فيما بينه و بين اللّه عز و جل اصلح اللّه له فيما بينه و بين الناس و قال الصادق عليه السلام: ان داود عليه السلام خرج ذات يوم يقرأ الزبور، و كان إذا قرأ الزبور لا يبقى جبل و لا حجر و لا طائر و لا سبع إلا وجاوبه فما زال يمر حتى انتهى إلى جبل فإذا على ذلك الجبل نبى عابد يقال له: حزقيل، فلما سمع دوى الجبال و اصوات السباع و الطير علم انه داود عليه السلام فقال داود: يا حزقيل اتأذن لى ان اصعد اليك قال: لا فبكى داود فأوحى اللّه جل جلاله إليه يا حزقيل لا تعير داود و سلنى العافية فقام حزقيل فأخذ بيد داود فرفعه إليه، فقال داود: يا حزقيل هل هممت بخطيئة؟ قال لا قال: فهل دخلك العجب بما انت فيه من عبادة اللّه عز و جل؟ قال لا قال: فهل ركنت إلى الدنيا فاحببت ان تأخذ من شهوتها و لذتها؟ قال: ربما عرض بقلبى قال: فما تصنع إذا كان كذلك قال: ادخل هذا الشعب فاعتبر مما فيه قال فدخل ]

 [داود النبى عليه السلام فإذا سرير من حديد عليه جمجمة بالية، و عظام فانية فإذا لوح من حديد فيه كتابة فقرأها داود عليه السلام فإذا هى أنا فلان ملكت الف سنة. و بنيت الف مدينة و افتضضت الف بكر فكان آخر عمرى ان صار التراب فراشى، و الحجارة و سادتى و الديدان و الحيات جيرانى فمن زارنى فلا يغتر بالدنيا.

اعتقادات، شيخ مفيد، ص 47، از نبى اكرم، صلى اللّه عليه و آله: «ما خلقتم للفناء بل خلقتم للبقاء، و إنما تنقلون من دار إلى دار»؛ نيز كلمات الإمام الحسين، شريفى، ص 497:

«امام حسين در جواب يارانش كه خوشحالى امام را در لحظه هاى آخر درك نمى كردند و از امام سبب را پرسيدند فرمود: صبرا بنى الكرام، فما الموت إلا قنطرة تعبر بكم عن البؤس و الضراء إلى الجنان الواسعة و النعيم الدائمة. فأيكم يكره أن ينتقل من سجن إلى قصر ...».]

[ (21). بقره، 165: «و من الناس من يتخذ من دون اللّه أندادا يحبونهم كحب اللّه و الذين آمنوا أشد حبا للّه و لو يرى الذين ظلموا إذ يرون العذاب أن القوة اللّه جميعا و أن اللّه شديد العذاب».]

[ (22). درباره عشق روايات قابل تاملى وجود دارد:

- مشكاة الأنوار، على طبرسى، ص 203: عنه (عليه السلام) قال: قال رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله): أفضل الناس من عشق العبادة فعانقها و أحبها بقلبه، و باشرها بجسده و تفرغ لها، فهو لا يبالى على ما أصبح من الدنيا، على يسر أم على عسر».

- عوالى اللئالى، ابن ابى جمهور الأحسائى، ج 1، ص 295: «فى الحديث القدسى: يا داود، فرغ لى بيتا أسكنه». يعنى به القلب. فى الحديث عن الصادق عليه السلام، و قد سئل عن العشق؟ فقال: (تلك القلوب، إذا خلت عن محبة اللّه فعذبها اللّه بحب غيره).

و أنواع الحب إذا كانت جهته واحدة، أمكن اجتماعه فى القلب كمحبة اللّه و رسوله و أهل بيته عليهم السلام، و صلحاء المؤمنين و نحوهم. أما إذا تباينت أنواعها و تضادت أشخاصها استحال اجتماعها».

- ميزان الحكمة، محمدى رى شهرى، ج 2، ص 1516: رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله):

من عشق فكتم وعف فمات فهو شهيد.]

 [- ميزان الحكمة، ج 3، ص 1988: رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله): يقول اللّه عز و جل:

إذا كان الغالب على العبد الاشتغال بى جعلت بغيته و لذته فى ذكرى، فإذا جعلت بغيته و لذته فى ذكرى عشقنى و عشقته، فإذا عشقنى و عشقته رفعت الحجاب فيما بينى و بينه، و صيرت ذلك تغالبا عليه، لا يسهو إذا سها الناس.

- ميزان الحكمة، ج 3، ص 2056: عنه (عليه السلام): من عشق شيئا أعشى بصره و أمرض قلبه، فهو ينظر بعين غير صحيحة، و يسمع باذن غير سميعة، قد خرقت الشهوات عقله، و أماتت الدنيا قلبه.

- ميزان الحكمة، ج 3، ص 2235: عنه (عليه السلام): من عشق شيئا أعشى [أعمى ] بصره، و أمرض قلبه ... لا ينزجر من اللّه بزاجر، و لا يتعظ منه بواعظ، و هو يرى المأخوذين على الغرة، حيث لا إقالة و لا رجعة.]

[ (23). در روايتى آمده است:

- عوالى اللئالى، ابن ابى جمهور الأحسائى، ج 1، ص 296: «روى أن رجلا أتى أمير المؤمنين عليه السلام فقال: انى أحبك و أحب عثمان فقال له: أنت أعور اما أن تعمى و اما أن تبصر»؛ يعنى لا يجتمع هذان الحبان، لتضادهما.

امير خسرو در منظومه مجنون و ليلى مى گويد:

مومن به وفا دوروى نبود

گر هست يگانه گوى نبود

با غير چه كار تا تو هستى

در قبله خطاست بت پرستى.

[ (24). از سعدى است.]

 

 

 

 

 ادامه دارد . . .

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

علم به حقايق قرآن
حكايتى از آيت اللّه بروجردى
راه گريز از كبر
امام علی علیه السلام کشتیبان دریای بلاها
ایمان و آثار آن - جلسه هشتم (1) - (متن کامل + عناوین)
تهران/ مسجد امیرالمؤمنین(ع)/ ایام غدیر/ ...
ارزش وجودى انبيا و ائمه عليهم ‏السلام
انجام عمل صالح تا سر حد توان
پاداش هاجر و اسماعيل عليهما السلام، داشتن مزار ...
شكر نعمت‏

بیشترین بازدید این مجموعه

نفس - جلسه بیست ودوم
شكر نعمت‏
اميد
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
راه گريز از كبر
انجام عمل صالح تا سر حد توان
مردگان در لباس زندگان
ارزش وجودى انبيا و ائمه عليهم ‏السلام
حكايتى از آيت اللّه بروجردى
بار سنگین ظلمت در جدایی از نور حق

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^