جنگى سخت آغاز شده بود و جناده بن كعب «1» از اولين ياران حسين عليه السلام بود كه به شهادت رسيد. هنوز خونِ پدر گرم بود كه پسر جوان او با بدرقه مادر عازم نبرد گرديد. مادر به جوان خود گفت: عازم نبرد شو و پيشاروى فرزند رسول الله نبرد نما. پس جوان حركت به سوى ميدان نبرد را آغاز كرد. امام حسين عليه السلام كه متوجّه عزيمت جوان به صحنه نبرد شد، دستور داد كه او را از رفتن به نبرد بازدارند. بعد حضرت به يارانش گفت، او جوانى است كه تازه پدرش در جنگ به شهادت رسيده است؛ شايد مادر اين جوان به رفتن او رضايت ندارد. جوان گفت: خود مادرم مرا به اين رفتن دستور داده است. بعد جوان با سردادن اين سرود راهى ميدان نبرد شد:
أميرى حسين و نعم الأمير سرور فؤاد البشير النذير
جوان در ميدان نبرد با تمام وجود خود پيكار نمود و شهيد شد. دشمن جوان را سر بريد و سرش را به طرف اردوگا حسين عليه السلام پرت كرد. مادر سر جوان خود را به دست گرفت و گفت: آفرين پسرم، اى خوشى دلم و اى نورديدگانم! سپس سر فرزند جوانش را به طرف دشمن پرتاب نمود و يك تن از آنان را با اين پرتاب كشت. بعد ستون خيم خود از جا كَند و با اين سرود به دشمنان حمله كرد:
أنا عجوز سيدى ضعيفه خاويه باليه نحيفه
أضربكم بضربه عنيفه دون بنى فاطمه الشريفه
با اين حمل اين زن قهرمان، دو تن از دشمنان به درك واصل شدند. امام عليه السلام كه حضور زنان در جنگ را درست نمى دانست، به آن زن قهرمان دستور بازگشت داد و برايش دعا نمود. اسلام چنين زنانى را تربيت كرده است.
منبع : پایگاه عرفان