شياطين تحمل بيداران را ندارند . آنان در كنار قبر پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام را گرفتند ، به بصره بردند ، حتى نگذاشتند ايشان به خانه بروند . يك سال در زندان بصره بودند ، به زندانبان نوشت كه او را بكش . او به هارون التماس كرد كه مرا معاف كن و دست مرا به خون او آلوده نكن .
گفت : پس او را به بغداد بفرست . آوردند و در زندانى كه رئيس آن يهودى بود قرار دادند . او نمى فهميد كه ايشان امام است ، يعنى چه . فقط به او گفته بودند : سخت گيرى كن .
در زيارتنامه ايشان مى خوانيم :
سلام ما بر تو اى انسان مظلومى كه سراپاى بدنت را به غل و زنجير كشيده بودند . اى بزرگوارى كه حلقه هاى زنجير ، گوشت بدن تو را ساييده بود و به استخوان رسيده بود . اى آقايى كه شب و روز براى تو معلوم نبود ، چون دايم در اتاق زندان تاريك بود .اى آقايى كه وقتى از دنيا رفتى ، چهار كارگر بدن شما را روى تخته پاره انداختند .
وقتى در تشيع جنازه ديدند اين بدن لاغر خيلى سنگين است . عبا را از روى بدن بلند كردند ، ديدند هنوز غل و زنجير به بدن حضرت متصل است .
منبع : پایگاه عرفان