فارسی
سه شنبه 24 مهر 1403 - الثلاثاء 10 ربيع الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

از شاگردى بقالى تا آيت اللهى

 

 با هر چه كه خريده بود به خانه ميرعبدالباقى مى رود . از اينجا قدردانى از اين نسيم وزيده شده الهى شروع مى شود . با مير سيد عبدالباقى سلام و احوالپرسى مى كند و مى پرسد : چرا پسر شما در بقالى شاگردى مى كند ؟ او مى گويد : من عيال وار هستم ، خرجم زياد است ، اين بچه را در بقالى گذاشته ام تا كمك خرجى ما باشد .

 گفت : يعنى نمى خواهى او را بفرستى كه تحصيل كند ؟ گفت : نه ، ولى من خيلى دلم مى خواهد كه اين بچه برود تحصيل كند . مى گويد : اگر خرج تحصيلش را بدهم و تو نيز قدرى فشار اقتصادى را تحمل كنى ، آيا قبول مى كنى ؟ گفت : بله .

 حسن را به حوزه علميه مى برد ، او سه سال درس مى خواند ، حالا جوان پانزده ساله شده و تمام نمره هايش بيست است . روزى به اين بزرگوارى كه خرج تحصيلش را مى داده مى گويد : من تحصيلم به جايى رسيده است كه ديگر نمى توانم در شهرضا ادامه بدهم و بايد به اصفهان بروم و در آنجا ادامه دهم .

 ايشان مى گويد : خرج رفتن تا اصفهان و هر ماه را براى تو مى فرستم . مى گويد : من ديگر خرجى نمى خواهم ؛ چون پانزده ساله هستم و در اصفهان با تكيه بر خدا خرجى ام مى رسد .

 بقچه از نان خشك و لباس كهنه برمى دارد و به اصفهان مى آيد . سه سال در اصفهان مى ماند و بعد پاى درس آيت الله العظمى سيد محمد باقر درچه اى ، جهانگيرخان قشقايى و آخوند ملا محمد كاشانى مى رود . براى مخارجش پنج شنبه ها و جمعه ها كارگرى مى كرد .

 بعد از بيست و چهار سال مجتهد مى شود و به نجف مى رود . روزگارى كه آخوند خراسانى تنها مرجع عالم تشيع بود و انقلاب مشروطه شروع شده ، به صورت ظاهر استبداد شكست مى خورد ، مجلس شوراى ملى در آن زمان از پنجاه وكيل برپا مى شود ، طبق قانون اساسى آن زمان بايد پنج مجتهد جامع الشرايط به مجلس معرفى شوند تا بر تصويب قوانين مجلس نظارت كنند كه قوانين ضد قرآن و دين نباشد .

 او يكى از اين پنج نفر ، بلكه در رأس همه آنها در شوراى نگهبان و ناظر قانون هاى مصوب مجلس شوراى ملى بود . همان شاگرد بقال كه آيت الله سيد حسن مدرس شد ، معرفى مى شود . به تنهايى مى ايستد و با دشمن داخلى و خارجى مى جنگد و تا زنده بود ، ايران به وسيله انگليس و روس تقسيم نشد ؛ چون استعمار بنا داشت كشور ما را به دو قسمت شمال و جنوب تقسيم كند تا تهران تا درياى خزر براى روس باشد و از تهران به بعد تا نوار خليج فارس براى انگليس بشود . گاهى تاريخ ايران را بخوانيد . فقط اين روحانى از اين تقسيم مانع شد ، و الا دولت ترسو و خودباخته داشت زير بار قرارداد تقسيم مى رفت . مدرس آمد در مجلس فرياد كشيد ، گفت : قبل از اين تقسيم ، بايد ما چهارده ميليون نفر ملت ايران را بكشند ، ما نباشيم تا ايران تقسيم شود . بعد هم ايشان را به شهادت رساندند.

 انسان حكيم ، عالم ، مرجع ، فقيه ، مفسر ، اصولى و سدّى در مقابل تقسيم و نابود شدن ايران . اين معناى غنيمت دانستن فرصت و منفعت بردن از آن است . با همين غنيمت دانستن فرصت ، چقدر براى اين مملكت كار كرد . به عمرش يكبار هم نترسيد .


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

عرفان در سوره یوسف (ع) - جلسه اول
بندگان محبوب زیر چتر محبت پروردگار
گروه بلا دیدگان
وفاداري سفير امام حسين (ع)
شعر مرحوم صدر در رثاى مرحوم حائرى
چگونه فكر كنيم؟
پذيرش توبه در حق ديگرى‏
ادامه حكايت مبارزه با نفس
پیشتازان جنات خداوند
ارزش‌هاي معرفتي اعضا و جوارح

بیشترین بازدید این مجموعه

اجازه گرفتن حضرت قاسم(ع) برای رفتن به میدان و ...
سعادت مرد در سه چيز
دستور خدا به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر ...
اين هم فايده منيّت‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
نيازمندى ما به چهارده معصوم عليهم السلام
فرق اهل توحيد با اهل شرك
ارزش‌هاي معرفتي اعضا و جوارح
داستان زندگی اهل ایمان و خرد
اهمیت پرسش و یافتن پاسخ آن در دین

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^