فارسی
پنجشنبه 06 دى 1403 - الخميس 23 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حكايت شيرين بايزيد بسطامى

 

يك شعرى براى شما بخوانم:


شنيدم كه وقتى سحرگاه عيد

 ز گرمابه آمد برون بايزيد


يكى طشت خاكسترش بى خبر

 فرو ريختند از سرايى به سر


 از حمام بيرون آمده و لباس زيبا پوشيده بود. روز عيد بود. يك خانمى هم خانه تكانى مى كرد، طشت را پر از خاكستر كرده بود، از بالاى پنجره، روى سر و  لباس بايزيد ريخت، هنوز عرقش خشك نشده بود، اين خاكستر هم روى عرق، مثل گل شد.

 

همى گفت ژوليده دستار و مو

 كف دست شكرانه مالان به رو



منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

لزوم شناخت نعمت‌ها
اختصاص شب معراج به پيامبر اكرم ...
قلب منبع حقايق‏
ج. مرحوم مامقانى (ره)
بخشش گناهانِ طالب كسب حلال
رزق ايمان
تقواى مرحوم سيد محمد درچه‏اى
مرگ و پايان فرصت‏
ثمره هزينه عمر مطابق با خواسته‏هاى الهى‏
انسان، تنها خسران‏گر عالم‏

بیشترین بازدید این مجموعه

الهامات درونى، حجت الهى‏
انسان، تنها خسران‏گر عالم‏
چند روايت عجيب در مورد پدر و مادر
هدف خلقت از زبان امام على عليه السلام‏
فقر را ريشه‏كن مى‏كنيم، در مغازه‏ها را باز ...
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
بازگشت نتيجه اعمال به انسان
رزق ايمان
پند فردوسی در باب حقیقت رستگاری
چهار برنامه امام صادق (ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^