پاكى و بهداشت در زندگى
قسمت ديگر از طهارت ظاهرى، پاكى بهداشتى است؛ لباس پاك، دهان پاك، خانه پاك، فرش تميز، پرده تميز، اتاق تميز، كوچه هاى پاك، خيابانهاى پاك، شهر پاك، كشور پاك، دنياى پاك، تا برويم جلو؛ مرگ پاك، برزخ پاك، قيامت پاك، اين ها معناى «تطهّر» است.[9]
خدا عاشق پاكى ها است؛ و پاكى كامل و جامع از همه بندگان مى خواهد، پاكى جامع، پاكى انديشه، قلب، عمل، بهداشت همه جانبه، ظاهر، خدا دوست دارد. به اين خاطر به زن مى گويد: براى شوهرت آرايش كامل كن، به مرد هم مى گويد: براى زن خودت خود را بيارا، با لباس تميز، موى تميز، روى قشنگ با همسرت برخورد كن. همان طور كه دوست دارى او بهترين لباس را بپوشد، تو هم بايد اين گونه باشى.
راه كسب طهارت باطنى
نوع ديگر از طهارت، طهارت باطنى است. مى خواهم يك فكر پاك، يك دل پاك، يك عمل پاك، يك ظاهر پاك پيدا كنم، چه راهى را بايد طى كنم؟ منبع انتقال پاكى ها از نظر علمى كه بعد اجراى آن دست خودم است، منبع انتقال پاكى ها، روش و دستور و قاعده پاكى ها، قرآن مجيد است:
« كَلاَّ إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ * فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُ »[10]
تمام آيات زمينه يادآورى واقعيات است؛ هر كس مى خواهد بيايد، درس بگيرد، اجبارى در كار نيست، بيايد در قرآن انديشه كند و درس بگيرد.
اهل بيت عليهم السلام صحيفه هاى پاكى
« فِى صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ »[11]
آيات قرآن صحيفه هاى با ارزشى است، در روح جبرئيل، در قلب پيامبر صلى الله عليه و آله و على و فاطمه و ائمه معصومين عليهم السلام است.
« مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍ »[12]
تمام ظاهر و باطن آيات غرق در پاكى الهى است. منبع طهارت و پاكى است.
مبلغان، مفسران، توضيح دهندگان اين آيات قرآن چه كسانى هستند؟
« إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا »[13]
پروردگار مى فرمايد: پيامبرى كه شما را به اين قرآن راهنمايى مى كند، غرق در انواع پاكى ها است؛ فاطمه زهرا و دوازده امام غرق در انواع پاكى ها هستند. معلوم است كه منبع پاكى و راهنماى به اين منبع، مشخص است.[14]
منافع تشريع اسلام، ارسال قرآن و معصومين عليهم السلام
در سوره مباركه مائده مى فرمايد:
« وَلَـكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ »[15]
بندگان من! من از اين كه اين قرآن را فرستاده ام و پيغمبر و ائمه را قرار دادم، فقط مى خواستم با قرآن و اهل بيت عليهم السلام تمام پاكى ها را در شما ايجاد كنم « لِيُطَهِّرَكُمْ » و نعمتم را بر شما كامل كنم و شما را عملاً به دايره شكر بكشم. اين بدنه دوم بحث است.
بدنه سوم بحث: اگر يك مرد و زنى از طريق قرآن و اهل بيت عليهم السلام پاك شدند، پاكى فكر، روح، دل، عمل و ظاهر، خداوند پنج منفعت به شما برمى گرداند. تجارت از اين بالاتر نمى شود.
به خدا كوهها قدرت تحمل همين منفعت اول را هم ندارند. خودش در قرآن مى فرمايد: تمام كوهها تحملش را ندارند.[16] نه فهم قرآن، نه فهم الفاظ، نه درك عمق قرآن. ولى در اين پاكى چنان عقل و دل انسان با آيات پيوند مى خورد كه نور آيات را مى توانيد لمس كنيد؛ اعتقاد و يقين به آيات پيدا مى كنيد، عاشقانه مى كوشيد تا خود را تبديل به قرآن كنيد. اين منفعت از كجا نصيب متطهرين مى شود؟
« وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ * إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ * فِى كِتَـبٍ مَّكْنُونٍ * لاَّ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ »[17]
امّا باطن قرآن من را كسى لمس نمى كند، الا اين كه پاك باشد.
حالا كسى كه آلوده است، قرآن را به او بده، مى گويد: خوشم نمى آيد، آن را ببند. در تلويزيون دارد قرآن مى خواند، مى گويد: خوشم نمى آيد، خاموش كن. اما كسى كه پاكى دارد، يك آيه را مى بيند، نور را در اين آيه لمس مى كند، اين نور را به خود منتقل مى كند و يك موجود الهى مى شود.
حكايت شيرين ميرفندرسكى و معبد هندوها
ملا احمد نراقى رحمه الله[18] اين انسان پاك، والا و عظيم القدر در اين كتاب «طاقديس» و كتاب «خزائن» در هر دو نقل مى كند: ميرفندرسكى[19] كه زمان شيخ بهايى در اصفهان زندگى مى كرده است و به زبان سانسكريت خيلى وارد بود، با هر هندى كه روبرو مى شد، عين زبان مادرى هندى با او حرف مى زده است.
ميرفندرسكى به هند رفت و وارد يك شهر پر جمعيت شد، ديد تمام مردم شهر به جاى مسجد به معبد مى روند. ايشان هم با مردم شهر در بين مردم به معبد رفت، معبد برهمنى ها بود، آخوند برهمنى ها وقتى براى صحبت كردن آمد، چشمش در جمعيت به يك فرد غير هندو افتاد. گفت: آقا! شما اهل اين شهر هستيد؟ ميرفندرسكى هم هندى خوب بلد بود، گفت: نه، من ايرانى هستم. گفت: در ايران چه كاره هستى؟ گفت: مثل همه مردم ايران. گفت: مذهبت چيست؟ گفت: من مسلمانم. گفت: مذهب شما صددرصد باطل است. گفت: براى چه؟ گفت: تاريخ ساختمان اين معبد را بخوان، دو هزار سال ما اين معبد را در هند ساخته ايم، مسجدهاى شما حداكثر بعد از صد سال، يا ديوارش مى ريزد، يا گنبدش از بين مى رود و دوباره بايد بازسازى شود. وقتى معبدتان بنيان ندارد، دليل بر اين است كه دينتان هم بنيان ندارد. به قول فلاسفه از در سفسطه وارد شد.
مير فندرسكى گفت: اتفاقا خراب شدن مساجد ما دليل بر حقانيت ما است، چون ما يك چيزهايى را در آن مساجد مى خوانيم به نام قرآن، مسجد طاقت نمى آورد و كم كم خراب مى شود:
« لَوْ أَنزَلْنَا هَـذَا الْقُرْءَانَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَـشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ »[20]
اگر مى خواهيد، فردا بيايم تا من قرآن بخوانم، ببين اينجا سر پا مى ماند يا نه؟
مرحوم نراقى مى گويد: آخوند برهمنى ها قبول كرد قرار شد فردا بيايد. ميرفندرسكى رفت مسافرخانه، نيمه شب لباس را درآورد، صورت روى خاك گذاشت، گفت: محبوب من! اين وعده اى كه من به اين ها دادم، از پيش خودم ندادم. كار من امروز، عين كار مادر موسى عليه السلام شد؛ تو به مادر موسى عليه السلام گفتى: بچه را در دريا بيانداز. تو به قلب من انداختى كه اين حرف را بزنم. آبروى من نمى رود، آبروى تو مى رود، آبروى دين مى رود. تا صبح گريه كرد.
با دل مطمئن، فردا به معبد رفت، معبد پر از جمعيت؛ گفت: من آمده ام تا آن حرفها را بخوانم.
آمد در كنار محراب معبد، اذان گفت، گفت: «الله اكبر، اشهد ان لا اله الا الله» وقتى نام خدا را مى برد، مى لرزيد و اشكش مى ريخت، اذان كه تمام شد، مى خواست نماز را شروع كند، اين آيه را خواند:
« إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضَ »[21]
معبد شروع به لرزيدن كرد، همه فرار كردند، آخرين نفر خودش بود. بيرون آمد، معبد چنان در هم ريخت كه گرد و غبار بالا رفت. آن شهر اگر الان چندين هزار شيعه دارد، از بركت كار آن روز مير فندرسكى است.
فهم قرآن يك منفعت است. طهارت، تمام كوه ها و تپه هاى دل را كنار مى زند تا با فهم قرآن، جمال خدا در اين قلب جلوه كند:
« لاَّ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ »[22]
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: حداقل روزى ده آيه قرآن بخوانيم، پاك بشويم و قرآن بخوانيم.
غسل در اشك زدم كه اهل طريقت گويند
پاك شو اول و پس ديده بر آن پاك انداز[23]
ممانعت امام عليه السلام از ملاقات با شخص جنب
يك نفر احتياج به غسل جنابت داشت، گفت تا عصر براى غسل وقت دارم، اوّل بروم و مسأله ام را از امام صادق عليه السلام بپرسم. آمد و درب خانه امام عليه السلام را زد، امام پشت در آمدند. از بيرون سلام كرد، گفت: آقا! در را باز كنيد تا داخل بيايم. امام فرمودند: اول برو خودت را پاك كن،[24] بعد بيا والا چطور مى خواهى امامت را لمس كنى؟ اين كه اصرار بر توبه دارند، توبه و پاكسازى يك منفعت و طريق فهم قرآن است.
اى نسيم سحر آرامگه يار كجاست
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست
شب تار است و ره وادى ايمن در پيش
آتش طور كجا وعده ديدار كجاست[25]
روزها هم تاريك شده است. مگر با نيرنگ، ربا، زد و بند و... روز روشن مى ماند؟
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقيقت شب ظلمانى نيست[26]
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[9] ـ البرهان في تفسير القرآن: 2/948 [سوره توبه 9 : 107 ـ 108] حديث 4746؛ «عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن قول الله: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا، قال: الذين يحبون أن يتطهروا نظف الوضوء، و هو الاستنجاء بالماء- و قال:- نزلت هذه الآية في أهل قبا.»
البرهان في تفسير القرآن: 2/948 [سور توبه (9) : 107 ـ 108] حديث 4747؛ «و في رواية ابن سنان: عنه عليه السلام قال: قلت له: ما ذلك الطهر؟ قال: نظف الوضوء إذا خرج أحدهم من الغائط، فمدحهم الله بتطهرهم.»
[10] ـ عبس 80 : 11 ـ 12؛ «اين چنين [ برخوردى شايسته ] نيست ، بى ترديد اين آيات قرآن مايه پند است . * پس هركه خواست از آن پند گيرد.»
[11] ـ عبس 80 : 13؛ «در صحيفه هايى است ارزشمند.»
[12] ـ عبس 80 : 14؛ «بلند مرتبه و پاكيزه.»
[13] ـ احزاب 33 : 33؛ «جز اين نيست كه همواره خدا مى خواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت [ كه به روايت شيعه و سنى محمّد ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام اند ] برطرف نمايد ، و شما را چنان كه شايسته است [ از همه گناهان و معاصى ] پاك و پاكيزه گرداند .»
[14] ـ البرهان في تفسير القرآن: 2/211 [سوره نساء 4 : 51 ـ 59 ]؛ «« إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً » فكان علي و الحسن و الحسين و فاطمة عليهم السلامتأويل هذه الآية، فأخذ رسول الله صلى الله عليه و آله بيد علي و فاطمة و الحسن و الحسين (صلوات الله عليهم) فأدخلهم تحت الكساء في بيت أم سلمة، و قال: اللهم إن لكل نبي ثقلا و أهلا فهؤاء ثقلي و أهلي، فقالت أم سلمة: أ لست من أهلك؟ قال: إنك إلى خير، و لكن هؤاء ثقلي و أهلي.»
البرهان في تفسير القرآن: 3/790 [سوره طه (20) : 132 ـ الى 135] حديث 7084؛ «عن أبي جعفر الباقر، عن أبيه علي بن الحسين عليهم السلام في قول الله عز و جل: وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها. قال: «نزلت في علي و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام، كان رسول الله صلى الله عليه و آلهيأتي باب فاطمة عليهاالسلام كل سحرة، فيقول: السلام عليكم أهل البيت و رحمة الله و بركاته، الصلاة يرحمكم الله « إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً ».»
[15] ـ مائده 5 : 6؛ «بلكه مى خواهد شما را [ از آلودگى ها ] پاك كند و نعمتش را بر شما تمام نمايد ، تا سپاس گزاريد .»
[16] ـ احزاب 33 :72 « إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الاْءِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً »
عيون أخبار الرضا عليه السلام: 1/306، باب 28، حديث 66؛ «عن الحسين بن خالد قال سألت أبا الحسن علي بن موسى الرضا عليه السلام عن قول الله عز و جل إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها فقال الأمانة الولاية من ادعاها بغير حق فقد كفر.»
[17] ـ واقعه 56 76 ـ 79؛ «و اگر بدانيد بى ترديد اين سوگندى بس بزرگ است . * كه يقينا اين قرآن ، قرآنى است ارجمند و باارزش ؛ * [كه ] در كتابى مصون از هر گونه تحريف و دگرگونى [ به نام لوح محفوظ جاى دارد . ]. * جز پاك شدگان [ از هر نوع آلودگى ]به [ حقايق و اسرار و لطايف ]آن دسترسى ندارند .»
[18] ـ شرح حال ايشان در كتاب مرگ و فرصت ها، جلسه 15 آمده است.
[19] ـ شرح حال ايشان در كتاب توحيد، جلسه 28 آمده است.
[20] ـ حشر 59 : 21؛ «اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى كرديم ، قطعاً آن را از ترس خدا فروتن و از هم پاشيده مى ديدى.»
[21] ـ انعام 6 : 79؛ «من به دور از انحراف و با قلبى حق گرا همه وجودم را به سوى كسى كه آسمان ها و زمين را آفريد.»
[22] ـ واقعه 56 : 79؛ «جز پاك شدگان [ از هر نوع آلودگى ] به [ حقايق و اسرار و لطايف ] آندسترسى ندارند .»
[23] ـ حافظ شيرازى.
[24] ـ الإرشاد: 2/185؛ إعلام الورى: 275، الفصل الثالث؛ «رَوَى أَبُو بَصِيرٍ قَالَ دَخَلْتُ الْمَدِينَةَ وَ كَانَتْ مَعِي جُوَيْرِيَةٌ لِي فَأَصَبْتُ مِنْهَا ثُمَّ خَرَجْتُ إِلَى الْحَمَّامِ فَلَقِيتُ أَصْحَابَنَا الشِّيعَةَ وَ هُمْ مُتَوَجِّهُونَ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام فَخِفْتُ أَنْ يَسْبِقُونِي وَ يَفُوتَنِي الدُّخُولُ إِلَيْهِ فَمَشَيْتُ مَعَهُمْ حَتَّى دَخَلْتُ الدَّارَ فَلَمَّا مَثُلْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام نَظَرَ إِلَيَّ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا بَصِيرٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ بُيُوتَ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَوْلاَدِ الْأَنْبِيَاءِ لاَ يَدْخُلُهَا الْجُنُبُ فَاسْتَحْيَيْتُ وَ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي لَقِيتُ أَصْحَابَنَا فَخَشِيتُ أَنْ يَفُوتَنِي الدُّخُولُ مَعَهُمْ وَ لَنْ أَعُودَ إِلَى مِثْلِهَا وَ خَرَجْتُ.»
[25] ـ حافظ شيرازى.
[26] ـ سعدى شيرازى.
منبع : پایگاه عرفان