فارسی
چهارشنبه 19 دى 1403 - الاربعاء 7 رجب 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

عذاب قارون

 

من در تفسير آيات سوره قصص دقت کردم كه عاقبت قارون چرا چنين شد؟

علتش هم اين بود که او از طايفۀ اسباط بود. يعني او از قبطيان مصر نبود و از طايفۀ فرعوني نبود و ريشۀ او به وجود مبارک حضرت يعقوب و ابراهيم برمي‌گردد. او چنين ريشه خانوادگي اصيلي دارد. در ابتداي کار هم از معتقدان به موسي بن عمران بود.

در کتابي که نويسندة آن، دانشمند محققي است، نوشته شده كه قارون 25 سال معلم تورات بود‌ و به مؤمنان تورات می‌آموخت. چه شد كه او به چنين سقوط غير قابل‌جبراني دچار شد و چه حالي به او دست داد؟ در آيات سوره قصص نزديک به ده آيه دربارة مسائل قارون است و نقطه‌اي که او را به سقوط کشيد همان است که اميرالمؤمنين (علیه السلام) در نهج‌البلاغه در يکي از خطبه‌هاي فوق العادة خود فرموده‌اند. گاهی یک نقطه آن‌قدر اهمیت دارد که ممکن است کل حیات شخص را به خطر بیندازد.

کافي است يک مويرگ در يک منطقة حساس مغز بگيرد تا نصف بدن از کار بیفتد و زبان لال شود؛ چشم و لب و دهان فرد، چپ مي‌شود و دست و پا از کار مي‌افتد.

حضرت در خطبه‌اي كه خطبة بسیار پرمعنايي است، مي‌فرمايد:

«شغل من الجنة و النار»

و همچنين مي‌فرمايد:

«من ابدي صفحته للحق هلک»

هر كه به هر شکلي، با مال، علم، شهرت يا کبرش در برابر پروردگار موضع‌گيري کند، خدا او را به خاک سياه مي‌نشاند.

خدا می‌گوید: ببين بندة من علي (علیه السلام) با من چگونه معامله کرده است؛ با گريه مي‌خواند:

«و انا عبدک الضعيف الذليل الحقير المسکين المستکين»

حرف‌هایی غير از اين در پيشگاه پروردگار جسارت است.

قارون فقط گرفتار يك بيماري شد كه گفت:

(أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي)

همين «عِلْمٍ عِنْدي» او را بيچاره‌ کرد. او به موسي بن عمران گفت: تمام اين ثروتي که من دارم، از سواد و زرنگي خودم بوده است. بنابراین خدا می‌گوید که حالا براي من اقتصاد‌دان و هنرمند شده‌اي و به امور مادي عالم شده‌ای و انبار خود را پر از ثروت کرده‌اي؟! يک لحظه خداوند مي‌فرمايد:

(فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ)

من به زمين دستور دادم، دهان باز کند و او و انبار ثروتش را جلوي چشمش پايين ببرد.

اما يوسف (علیه السلام) گفت:

(رَبِّ قَدْ آتَيْتَني مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَني مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ)

ای محبوب من! اين حكومت و علم من، از آن تو است. من از کجا علم را آورده‌ام.

من که تا ديروز ته چاه بودم. و آن‌گاه كه از ته چاه هم مرا بيرون كشيدند نمي‌شناختند. مرا بسيار تحقير کردند و به عنوان يک برده مرا در مملکت مصر فروختند:

(وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ)

به قيمت خوبي هم مرا نفروختند:

(كانُوا فيهِ مِنَ الزَّاهِدينَ)

 

کارواني که مي‌خواست مرا بفروشد، از من نفرت داشت. به اولين خريدار گفتند: هر چقدر مي‌تواني او را بخر. من که نه سال در گوشة زندان بودم و يک نفر هم به من لطف نكرد، حالا مغرور شوم.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

مردان پاكدامن براى زنان پاكدامن
توحيد و اسرار نماز در تشهد
توصيف كربلا از زبان اميرالمؤمنين عليه السلام‏
قرار گرفتن انسان، در گروه خاسرين و فاسقين
ويژگى فرهنگ عالى اسلام از ساير فرهنگ‏ها
تفاوت فرشتگان با انسان
رحمت آوردن به كوچكتر و احترام به بزرگتر
چراغ داشتن و بيراهه رفتن!؟
مقايسه اشتهاى جهنم و بهشت‏
وجود شیعیان در سیطرهٔ اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

بیشترین بازدید این مجموعه

موضوع اخلاقی - جلسه پانزدهم - مادر امام عصرعجل ...
در دربار یزید(لعنة الله علیه) چه گذشت؟ خواب حضرت ...
سبك بال شدن براى پرواز
اخلاق؛ بخش سوم دين‏
هدف خلقت از زبان امام على عليه السلام‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
حرمت اعانت بر ظالم
مراحل سير معنوى
معرفت به سيدالشهدا عليه ‏السلام
اندیشه در اسلام - جلسه هفتم - (متن کامل + عناوین)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^