به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كردند: يا رسول الله ! جوانى در حال مرگ است، زبانش بند آمده است، هر كارى مى كنيم «لا اله الا الله » بگويد، نمى گويد. اين انسان دل سوز، با محبت و با رقّت قلب، سريع به خانه اين جوان آمد. به جوان فرمود: بگو «لا اله الا الله » نتوانست بگويد. حضرت به اصحاب رو كردند و پرسيدند: «أما كان يصلّى » آيا او بى نماز است؟ يعنى بى نماز، هنگام مردن، بى دين مى ميرد و لال مى شود و نمى تواند «لا اله الا الله » بگويد. اگر بگويد كه ديگر آن طرف كارى با او ندارند.
بعد پرسيدند: «أما كان يصوم » آيا روزه نمى گرفت؟ يعنى من كه پيغمبر هستم، به شما بگويم: روزه خور، بى دين از دنيا مى رود. پرسيدند: «أما كان يزكّى » حساب مالى نداشته است؟ يعنى حقّ خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله را خورده است؟ جواب دادند: ما مى ديديم نماز مى خواند، روزه مى گرفت و خمس مى داد.
به سراغ علّت ديگرى برويم. چرا راهش را به سوى خدا بسته است؟ فرمود: آيا عاقّ والدين است؟ با پدر و مادر به ناحق درگير بوده است؟ كسى عرضه داشت: بله، يا رسول الله ! فرمود: مادرش را بگوييد بيايد. يعنى اول مادر ؛ چون خيلى زحمت كشيده است، نُه ماه ما را با آن بار سنگين، در رحم خود نگهداشته است و وقت زاييدن ما، بارها تا نزديكى مردن رفته، دو سال شير به ما داده و شب
را بارها بيدار شده است.
مادر آمد. حضرت فرمودند: «هلاّ عفوت عنه » مادر ! از او نمى گذرى؟ ببين كه چگونه گير افتاده و دارد بيچاره مى شود؟ يعنى اى مردم ! هنوز درب رحمت خدا به روى عاقّ والدين بسته نيست، مى شود نجاتش داد. مادر چيزى نگفت، جمله دوم:
«أَللِنّار حَمَلْتَهُ تسعة أشهر »
نُه ماه بار او را در رحم كشيدى كه به آتش دوزخ بسوزد؟ براى چه او را زاييدى؟
باز چيزى نگفت. فرمود:
«أَللِنار أَرْضَعْتَه سنتين »
براى اين كه به جهنم برود، دو سال به او شير دادى؟ بعد پيغمبر صلى الله عليه و آله با حالت عاطفه و نگرانى شديد به او فرمود: «فَأَيْنَ رَحْمَةُ الاُمّ » پس كجاست آن رحم مادرى؟ مادر نگاهى به جوانش كرد، زير لب گفت: خدايا ! او را ببخش. مرا خيلى اذيت كرد، اما دلم نمى آيد كه او را به جهنم ببرى.
مادر دلش نمى آيد كه فرزندش به جهنم برود، آن گاه خدا دلش مى آيد كه بنده اش به جهنم برود؟ اگر كسى به جهنم برود، با پاى خودش رفته خدا او را نبرده است.
منبع : پایگاه عرفان