كرج، مسجد جامع رجائي شهر دهة سوم محرم 1386
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
آفرينش، نمايش پروردگار
کتاب خدا، تمام نظام هستي حق را از پيدايش تا پايان، راه تدبير عالمانه، حکيمانه، عادلانه و رحيمانۀ حق ميداند. محکوميت همه موجودات عالم در سيطره نظام هستي با هزاران دليل و برهان قاطع، نشاندهندۀ حاکميت يک نفر است.
خاکساري و ذلّت همۀ موجودات، نشاندهندۀ تسليم محض، تحت ارادۀ يک عزيز است. فقر و نيازمندي موجودات، غناي مطلق و ابدي حق را نشان میدهد.
کتاب آفرينش، با زبان هويت و حال خود، به انسان ميگويد: فرمانبر كسي باش که فرمانرواي همۀ هستي است؛ و سر به پيشگاه کسي فرود آر که همۀ موجودات به پيشگاه او سر فرود ميآورند!
خداوند متعال از زبان موجودات در قرآن با بندگانش سخن ميگويد. نظم آفرينش اعلام ميکند که هستي، ناظم دارد. وجود موجودات نشان ميدهد که دانايي، مخلوقات را از عناصر مختلف بر آورده است. حرکت جوهري همۀ موجودات در راه حق و حقيقت فرياد ميزند که هدايتگری حکيم، امور را اداره ميكند. اگر انسان با زبان موجودات آشنا نشود، از بيان قرآن و روايات و کتابهاي علمي، لذت معرفت به خدا را نخواهد چشيد.
تمام موجودات عالم هستي، از خدا سخن ميگويند. در قرآن مجيد آمده است:
(يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ)[1]
موجودات حرف ديگري ندارند. اگر حرف ديگري داشتند، قطعاً در قرآن مجيد به آن اشاره ميشد.
حيوانات، سخنگوي نظام آفرينش
روايتی از وجود مبارک حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) هست كه بر پايه آيات قرآن، نزديک به 60 حيوان را نام ميبرند.[2]
آن بزرگواران عقل کامل بودند و الا امام نميشدند؛ گوش آنها براي شنيدن صداي موجودات باز بوده و طبق آيات قرآن:
(عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ)[3]
ضمير «نا» ضمير جمع است. این عبارت از گفتار حضرت سليمان (ع) است. اگر بنا بود سليمان، خود را در نظر داشته باشد، بايد بگويد: «علّمني»؛ به من تنها ياد دادند. ولي فرمود: «علّمنا» يعني اين علم به تمام انبيا عطا شده است. حضرت سليمان، مبعوث به کل مردم عالم نبود. حضرت سليمان پيغمبر منطقۀ فلسطين و خاورميانه بود. به طور يقين وجود مبارک حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) در سعة وجودي، از سليمان بالاتر بوده است.
حضرت سليمان ميگويد:
(عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ)
خدا زبان حيوانات و پرندگان را به ما ياد داده است. اگر جاي هدهد در بارگاه حضرت سليمان خالي است، ميگويد: بياجازۀ من غيبت کرده، جريمه سنگيني دارد. حق هم همين است. آدم وقتي از عقل و عاقل اطاعت نكند جريمه ميشود.[4] حالا يا جريمۀ طبيعي میشود و سرش به سنگ میخورد و در زندگي دچار شکست ميشود. دارايياش را از دست ميدهد و بعد ميگويد: اي کاش درست فكر كرده بودم! يا جريمۀ حكومتي ميشود و به زندان ميرود و حكومت از او پول ميگيرد یا شلاقش ميزند. حضرت سليمان گفت: اين پرنده غايب شده، بايد جريمۀ سنگينی برایش وضع کنم، چون از عقل و نبوت فرار کرده است. فرار از اميرالمؤمنين، عين جهل است و فرار از قرآن، عين بيخردي است. ميفرمايد:
(لكِنْ لايَشْعُرُونَ)[5]
و
(أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ)[6]
فرارتان از پيامبر، به دلیل ناداني شما است؛ نه اينکه ذاتاً نميفهميد، بلكه نميخواهيد بفهميد. اگر گوش دهيد و فکر کنيد، ميفهميد. هر کس به انبيا گفت من سخن تو را نميفهمم، خدا در پاسخ میفرماید: دروغ ميگويد. يهوديان زمان پيامبر به پيامبر اكرم (ص) گفتند: ما حرفهاي تو را درک نميکنيم:
(وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ)[7]
اصلاً قدرت درک ما نسبت به حرفهاي تو در پوشش و پرده است. خداوند فرمود دروغ ميگوييد؛ خيلي خوب ميفهميد. به حكم آيات قرآن همۀ موجودات هم ميفهمند.[8]
كيفر ناداني
اگر کسي بگويد من كلام خدا؛ قرآن را نميفهمم يا حرفهاي عالمان دين را نميفهمم صد در صد دروغ ميگويد. فرار از دانش عالم اشتباه است و جريمه دارد. گاهي جريمه طبيعي است؛ يعني خود طبيعت، آدم را جريمه ميکند. به کسي گفتند مشروب الکلي مستکننده است؛ نخور؛ اما او ميخورد. اين جريمه دارد. جريمۀ آن فقط هشتاد ضربه تازيانه نيست. بلكه پس از مدتي به اعصابش لطمه وارد ميشود، سلولهاي مغزش نابود ميشود، و خونش مسموم ميگردد و کليهاش کم فعاليت و معدهاش ناراحت ميشود.
اين مقدار الکل براي بدن مضر است، ولي همۀ طبيبان ميگويند بدن الکل ميخواهد. خداوند متعال هم الکل طبيعي براي بدن را تأمين کرده و در سيب و نارنگي و پرتقال و مواد ترش قرار داده است. اگر پوست پرتقال را فشار دهيد، گازی از آن بيرون ميآيد كه با کبريت آتش ميگيرد. اين الکل است.
شعور حيوانات
هدهد آمد و سليمان پرسيد: کجا بودي؟ هيچ کس حرف هدهد را نميفهميد. قرآن مجيد ميفرمايد: فقط سليمان ميفهميد. پرنده به سليمان گفت: در هوا که پرواز ميکردم بالاي سر کشوري رسيدم، پادشاه آن زن و ملتش آفتابپرست هستند و تختي که براي آن زن ساختهاند کم نظير است. اين شعور حيوان است.
البته قرآن اگر ميخواست از زبان موجودات حرف بزند، يک قرآن به بزرگي آفرينش نازل ميشد. قرآن فقط نمونه بيان كرده است. پروردگار در همين سوره نمل، ميفرمايد: سليمان با ارتش خود وارد بيابان شد و میخواست مسيري را طي کند. صداي مورچه را شنيد که مورچۀ بزرگ به تمام مورچهها گفت:
(يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ)[9]
مورچهها سليمان را ميشناختند، وگرنه از کجا به مورچههاي ديگر گفت سليمان با ارتشش ميآيد و براي حفاظت از مورچهها گفت: همه سريع در لانههايتان برويد تا زير دست و پاي اسبها و شترها و قاطرها هلاك نشويد. او را خيلي خوب میشناخت.
امام زين العابدين (ع) روي منبر مسجد شام فرمود: کسي را کشتيد که تمام پرندگان و ماهيان دريا و درختان و سنگها، بهشتيان و دوزخيان و آسمانيان و زمينيان برايش گريه کردند.[10] يعني همۀ موجودات، حضرت را ميشناختند. يعني به هر گنجشکي ميگفتي براي چه گريه ميکني؟ ميگفت: براي ابي عبدالله الحسين (ع). همۀ موجودات، شعور دارند. ما گمان ميکنيم حيوانات شعور ندارند. قرآن ميفرمايد: شعور دارند. سليمان مورچه را صدا کرد. فرمود: چه گفتي؟ مگر من پيامبر شما نيستم. مورچه گفت: بله. گفت: پيامبر ظالم است يا عادل؟ گفت: پيامبر عادل است. گفت: پس چرا به اين مورچهها چنين گفتي:
(لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ)
در لانهها برويد که سليمان و لشکرش شما را هلاك نکنند. مورچه گفت: من منظورم نابودي بدني نبود، بلكه افول عقلي بود؛ زيرا من ترسيدم تو و لشکرت عقل اين مورچهها را نابود کنيد. گفت: چگونه؟ گفت: مورچگان يک گوشهاي به تماشاي حشمت و عظمت لشکر تو بايستند و آن مقدار زماني که غرق تماشاي حشمت تو ميشوند، از خدا غافل شوند.
من ديدم مورچهها ضرر ميکنند. من مسؤول اینها هستم که خدا را فراموش نكنند.
اين شعور موجودات است. حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) حدود شصت حيوان را نام ميبرد و صداهايشان را ترجمه ميکند. چون علم امام به قدرت پروردگار وصل بود و تمام ظرف آفرينش، گنجايش شناخت ابيعبدالله الحسين (ع) را ندارد.[11]
شناخت امام حسين (ع) از زبان آخوند خراساني
آخوند خراساني[12] را در عالم رويا ديدند، گفتند: چه خبر؟ آخوند گفت: هشتاد سال عمر در درياي علم و تربيت هزار شاگرد در مقام مرجع تقليد و با انديشه در عمق قرآن و روايات سپري كرديم، اينجا که آمديم فهميديم امام حسين (ع) کيست.
حضرت صداي حدود شصت حيوان را ترجمه ميكند. آنها کلامي جز دربارۀ خدا ندارند. در اين جهان آفرينش، اضافهگو فقط انسان است. يک موجود بيكار در اين عالم وجود ندارد. همه حرف خدا را ميزنند:
(وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً)[13]
شما هميشه حرف مرا بزنيد. يا ميفرمايد:
(قُلْ إِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ)[14]
مرگ ما بايد در راه خدا باشد. خدايا! قصد ميکنم الان ملک الموت مرا پيش تو بياورد. من هم جوابت را ميدهم كه:
(ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلي في عِبادي)[15]
حضرت رضا (ع) دربارة (فَادْخُلي في عِبادي) ميفرمايد: لحظۀ خروج از دنيا پرده را كنار ميزنند. بين آنها كه آن طرف هستند و كسي كه در حال مرگ است، پرده است:
(فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ)[16]
«غطاء» يعني پرده. «کشفنا» يعني خدا پرده را كنار ميزند و چهارده معصوم را نشانت ميدهد. بعد به شما ميگويد:
(فَادْخُلي في عِبادي * وَ ادْخُلي جَنَّتي )[17]
تو براي من زندگي کن، من براي تو خواهم بود. تو براي من بمير، خودم براي تو، آغوش باز ميکنم.
(يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ)[18]
خوشـا آنان کـه الله يارشـان بي که حمد و قل هوالله کارشان بـي
خوشـا آنـان که دائم در نمازنـد بهـشت جـاودان بازارشـان بـي[19]
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) جمعه/ 1: «آنچه در آسمانها و در زمین است، خدا را [به پاک بودن از هر عیب و نقصى] مى ستایند، خدایى که فرمانرواى هستى و بى نهایت پاکیزه و تواناى شکست ناپذیر و حکیم است.»
[2]) الخرائج و الجرائح، 1/248، باب الرابع؛ و بحارالأنوار، 61/27، باب 1، حدیث 8: «رُوِی أَنَّ الْحُسَینَ7 سُئِلَ فِی حَالِ صِغَرِهِ عَنْ أَصْوَاتِ الْحَیوَانَاتِ لِأَنَّ مِنْ شَرْطِ الْإِمَامِ أَنْ یکونَ عَالِماً بِجَمِیعِ اللُّغَاتِ حَتَّى أَصْوَاتِ الْحَیوَانَاتِ فَقَالَ عَلَى مَا رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَارِثِ التَّمِیمِی عَنِ الْحُسَینِ7 أَنَّهُ قَالَ إِذَا صَاحَ النَّسْرُ فَإِنَّهُ یقُولُ یا ابْنَ آدَمَ عِشْ مَا شِئْتَ فَآخِرُهُ الْمَوْتُ وَ إِذَا صَاحَ الْبَازِی یقُولُ یا عَالِمَ الْخَفِیاتِ وَ یا کاشِفَ الْبَلِیاتِ وَ إِذَا صَاحَ الطَّاوُسُ یقُولُ مَوْلَای ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ اغْتَرَرْتُ بِزِینَتِی فَاغْفِرْ لِی وَ إِذَا صَاحَ الدُّرَّاجُ یقُولُ الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى وَ إِذَا صَاحَ الدِّیک یقُولُ مَنْعَرَفَ اللَّهَ لَمْ ینْسَ ذِکرَهُ وَ إِذَا قَرْقَرَتِ الدَّجَاجَةُ تَقُولُ یا إِلَهَ الْحَقِّ أَنْتَ الْحَقُّ وَ قَوْلُک الْحَقُّ یا اللَّهُ یا حَقُّ وَ إِذَا صَاحَ الْبَاشَقُ یقُولُ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الآْخِرِ وَ إِذَا صَاحَتِ الحداء [الْحِدَأَةُ] تَقُولُ تَوَکلْ عَلَى اللَّهِ تُرْزَقْ وَ إِذَا صَاحَ الْعُقَابُ یقُولُ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ لَمْ یشْقَ وَ إِذَا صَاحَ الشَّاهِینُ یقُولُ سُبْحَانَ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً وَ إِذَا صَاحَتِ الْبُومَةُ یقُولُ الْبُعْدُ مِنَ النَّاسِ أُنْسٌ وَ إِذَا صَاحَ الْغُرَابُ یقُولُ یا رَازِقُ ابْعَثِ الرِّزْقَ الْحَلَالَ وَ إِذَا صَاحَ الْکرْکی یقُولُ اللَّهُمَّ احْفَظْنِی مِنْ عَدُوِّی وَ إِذَا صَاحَ اللَّقْلَقُ یقُولُ مَنْ تَخَلَّى عَنِ النَّاسِ نَجَا مِنْ أَذَاهُمْ وَ إِذَا صَاحَ الْبَطَّةُ تَقُولُ غُفْرَانَک یا اللَّهُ وَ إِذَا صَاحَ الْهُدْهُدُ یقُولُ مَا أَشْقَى مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ إِذَا صَاحَ الْقُمْرِی یقُولُ یا عَالِمَ السِّرِّ وَ النَّجْوَى یا اللَّهُ وَ إِذَا صَاحَ الدُّبْسِی یقُولُ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ سِوَاک یا اللَّهُ وَ إِذَا صَاحَ الْعَقْعَقُ یقُولُ سُبْحَانَ مَنْ لَایخْفَى عَلَیهِ خَافِیةٌ وَ إِذَا صَاحَ الْبَبَّغَاءُ یقُولُ مَنْ ذَکرَ رَبَّهُ غَفَرَ ذَنْبَهُ وَ إِذَا صَاحَ الْعُصْفُورُ یقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِمَّا یسْخِطُ اللَّهَ وَ إِذَا صَاحَ الْبُلْبُلُ یقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً وَ إِذَا صَاحَ الْقَبْجَةُ تَقُولُ قَرُبَ الْحَقُّ قَرُبَ وَ إِذَا صَاحَتِ السُّمَانَاةُ یقُولُ یا ابْنَ آدَمَ مَا أَغْفَلَک عَنِ الْمَوْتِ وَ إِذَا صَاحَ السَّوْذَنِیقُ یقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ خِیرَةُ اللَّهِ وَ إِذَا صَاحَتِ الْفَاخِتَةُ یا وَاحِدُ یا أَحَدُ یا فَرْدُ یا صَمَدُ وَ إِذَا صَاحَ الشِّقِرَّاقُ یقُولُ مَوْلَای أَعْتِقْنِی مِنَ النَّارِ وَ إِذَا صَاحَتِ الْقُنْبُرَةُ تَقُولُ مَوْلَای تُبْ عَلَى کلِّ مُذْنِبٍ مِنَ الْمُذْنِبِینَ وَ إِذَا صَاحَ الْوَرَشَانُ یقُولُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ ذَنْبِی شَقِیتُ وَ إِذَا صَاحَ الشِّفْنِینُ یقُولُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ وَ إِذَا صَاحَتِ النَّعَامَةُ تَقُولُ لَا مَعْبُودَ سِوَى اللَّهِ وَ إِذَا صَاحَتِ الْخُطَّافَةُ فَإِنَّهَا تَقْرَأُ سُورَةَ الْحَمْدِ وَ تَقُولُ یا قَابِلَ تَوْبَةِ التَّوَّابِینَ یا اللَّهُ لَک الْحَمْدُ وَ إِذَا صَاحَتِ الزَّرَافَةُ تَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ وَ إِذَا صَاحَ الْحَمَلُ یقُولُ کفَى بِالْمَوْتِ وَاعِظاً وَ إِذَا صَاحَ الْجَدْی یقُولُ عَاجَلَنِی الْمَوْتُ ثَقُلَ ذَنْبِی وَ ازْدَادَ وَ إِذَا صَاحَ الْأَسَدُ یقُولُ أَمْرُ اللَّهِ مُهِمٌّ مُهِمٌّ وَ إِذَا صَاحَ الثَّوْرُ یقُولُ مَهْلًا مَهْلًا یا ابْنَ آدَمَ أَنْتَ بَینَ یدَی مَنْ یرَى وَ لَایرَى وَ هُوَ اللَّهُ وَ إِذَا صَاحَ الْفِیلُ یقُولُ لَایغْنِی عَنِ الْمَوْتِ قُوَّةٌ وَ لَا حِیلَةٌ وَ إِذَا صَاحَ الْفَهْدُ یقُولُ یا عَزِیزُ یا جَبَّارُ یا مُتَکبِّرُ یا اللَّهُ وَ إِذَا صَاحَ الْجَمَلُ یقُولُ سُبْحَانَ مُذِلِّ الْجَبَّارِینَ سُبْحَانَهُ وَ إِذَا صَهَلَ الْفَرَسُ یقُولُ سُبْحَانَ رَبِّنَا سُبْحَانَهُ وَ إِذَا صَاحَ الذِّئْبُ یقُولُ مَا حَفِظَ اللَّهُ لَنْ یضِیعَ أَبَداً وَ إِذَا صَاحَ ابْنُ آوَى یقُولُ الْوَیلُ الْوَیلُ لِلْمُذْنِبِ الْمُصِرِّ وَ إِذَا صَاحَ الْکلْبُ یقُولُ کفَى بِالْمَعَاصِی ذُلًّا وَ إِذَا صَاحَ الْأَرْنَبُ یقُولُ لَاتُهْلِکنِی یا اللَّهُ لَک الْحَمْدُ وَ إِذَا صَاحَ الثَّعْلَبُ یقُولُ الدُّنْیا دَارُ غُرُورٍ وَ إِذَا صَاحَ الْغَزَالُ یقُولُ نَجِّنِی مِنَ الْأَذَى وَ إِذَا صَاحَ الْکرْکدَّنُ یقُولُ أَغِثْنِی وَ إِلَّا هَلَکتُ یا مَوْلَای وَ إِذَا صَاحَ الْإِبِلُ یقُولُ حَسْبِی اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ حَسْبِی اللَّهُ وَ إِذَا صَاحَ النَّمِرُ یقُولُ سُبْحَانَ مَنْ تَعَزَّزَ بِالْقُدْرَةِ سُبْحَانَهُ وَ إِذَا سَبَّحَتِ الْحَیةُ تَقُولُ مَا أَشْقَى مَنْ عَصَاک یا رَحْمَانُ وَ إِذَا سَبَّحَتِ الْعَقْرَب تَقُولُ الشَّرُّ شَی ءٌ وَحْشٌ ثُمَّ قَالَ7 مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَی ءٍ إِلَّا وَ لَهُ تَسْبِیحٌ یحْمَدُ بِهِ رَبَّهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الآْیةَ وَ إِنْ مِنْ شَی ءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ.»
[3]) نمل/ 16: « [آگاهى به] زبان پرندگان را به ما آموخته اند.»
[4]) الکافی، 1/12، کتاب العقل و الجهل، حدیث 11: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَیئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِلِ وَ إِقَامَةُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجَاهِلِ وَ لَابَعَثَ اللَّهُ نَبِیاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى یسْتَکمِلَ الْعَقْلَ وَ یکونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِیعِ عُقُولِ أُمَّتِه وَ مَا یضْمِرُ النَّبِی9 فِی نَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنِ اجْتِهَادِ الْمُجْتَهِدِینَ وَ مَا أَدَّى الْعَبْدُ فَرَائِضَ اللَّهِ حَتَّى عَقَلَ عَنْهُ وَ لَا بَلَغَ جَمِیعُ الْعَابِدِینَ فِی فَضْلِ عِبَادَتِهِمْ مَا بَلَغَ الْعَاقِلُ وَ الْعُقَلَاءُ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ مَا یتَذَکرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ.»
الکافی، 1/23، کتاب العقل و الجهل، حدیث 18: «أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِی قَالَ کنَّا عِنْدَ الرِّضَا7 فَتَذَاکرْنَا الْعَقْلَ وَ الْأَدَبَ فَقَالَ یا أَبَا هَاشِمٍ الْعَقْلُ حِبَاءٌ مِنَ اللَّهِ وَ الْأَدَبُ کلْفَةٌ فَمَنْ تَکلَّفَ الْأَدَبَ قَدَرَ عَلَیهِ وَ مَنْ تَکلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ یزْدَدْ بِذَلِک إِلَّا جَهْلًا.»
بحارالأنوار، 1/99، باب 2، حدیث 14: «عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ7 أَنَّ النَّبِی9 سُئِلَ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُU الْعَقْلَ قَالَ خَلْقُهُ مَلَک لَهُ رُءُوسٌ بِعَدَدِ الْخَلَائِقِ مَنْ خُلِقَ وَ مَنْ یخْلَقُ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ وَ لِکلِّ رَأْسٍ وَجْهٌ وَ لِکلِّ آدَمِی رَأْسٌ مِنْ رُءُوسِ الْعَقْلِ وَ اسْمُ ذَلِک الْإِنْسَانِ عَلَى وَجْهِ ذَلِک الرَّأْسِ مَکتُوبٌ وَ عَلَى کلِّ وَجْهٍ سِتْرٌ مُلْقًى لَا یکشَفُ ذَلِک السِّتْرُ مِنْ ذَلِک الْوَجْهِ حَتَّى یولَدَ هَذَا الْمَوْلُودُ وَ یبْلُغَ حَدَّ الرِّجَالِ أَوْ حَدَّ النِّسَاءِ فَإِذَا بَلَغَ کشِفَ ذَلِک السِّتْرُ فَیقَعُ فِی قَلْبِ هَذَا الْإِنْسَانِ نُورٌ فَیفْهَمُ الْفَرِیضَةَ وَ السُّنَّةَ وَ الْجَیدَ وَ الرَّدِی ءَ أَلَا وَ مَثَلُ الْعَقْلِ فِی الْقَلْبِ کمَثَلِ السِّرَاجِ فِی وَسَطِ الْبَیتِ»
بحارالأنوار، 46/230، باب 4، حدیث 7: «عُثْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ مَرِضَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ7 ... وَ کانَ فِیمَا وَعَظَهُ فِی وَصِیتِهِ أَنْ قَالَ یا بُنَی إِنَّ الْعَقْلَ رَائِدُ الرُّوحِ وَ الْعِلْمَ رَائِدُ الْعَقْلِ وَ الْعَقْلَ تَرْجُمَانُ الْعِلْمِ»
[5]) بقره/ 12: «ولى درک نمى کنند.»
[6]) نمل/ 55: «شما گروهى نادان هستید.»
[7]) بقره/ 88: «و گفتند: دل هاى ما در پوشش است [به این علتْ کلام تو را نمى فهمیم، ولى چنین نیست که مى گویند] .»
[8]) اشاره به آیات سوره اعراف/ 179؛ نمل/ 18؛ نمل/65؛ و حشر/ 59.
[9]) نمل/ 18: «اى مورچگان! به خانه هایتان درآیید تا سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را پایمال نکنند.»
[10]) المناقب، ابن شهرآشوب، 4/168، فصل فی سیادته؛ و بحارالأنوار، 45/174، باب 39، حدیث 22: «قَالَ الْأَوْزَاعِی لَمَّا أُتِی بِعَلِی بْنِ الْحُسَینِ7 وَ رَأْسِ أَبِیهِ إِلَى یزِیدَ بِالشَّامِ قَالَ لِخَطِیبٍ بَلِیغٍ خُذْ بِیدِ هَذَا الْغُلَامِ فَأْتِ بِهِ الْمِنْبَرَ وَ أَخْبِرِ النَّاسَ بِسُوءِ رَأْی أَبِیهِ وَ جَدِّهِ وَ فِرَاقِهِمُ الْحَقَّ وَ بَغْیهِمْ عَلَینَا قَالَ فَلَمْ یدَعْ شَیئاً مِنَ الْمَسَاوِی إِلَّا ذَکرُهُ فِیهِمْ فَلَمَّا نَزَلَ قَامَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ فَحَمِدَ اللَّهَ بِمَحَامِدَ شَرِیفَةٍ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِی صَلَاةً بَلِیغَةً مُوجَزَةً ثُمَّ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یعْرِفْنِی فَأَنَا أُعَرِّفُهُ نَفْسِی أَنَا ابْنُ مَکةَ وَ مِنًى أَنَا ابْنُ الْمَرْوَةِ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ مَنْ لَایخْفَى أَنَا ابْنُ مَنْ عَلَا فَاسْتَعْلَى فَجَازَ سِدْرَةَ الْمُنْتَهَى وَ کانَ مِنْ رَبِّهِ کقَابِ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنى أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِکةِ السَّمَاءِ مَثْنَى مَثْنَى أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِی بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى أَنَا ابْنُ عَلِی الْمُرْتَضَى أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ خَدِیجَةَ الْکبْرَى أَنَا ابْنُ الْمَقْتُولِ ظُلْماً أَنَا ابْنُ الْمَجْـزُوزِ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا أَنَا ابْنُ الْعَطْشَانِ حَتَّى قَضَى أَنَـا ابْنُ طَرِیحِ کرْبَلَاءَ أَنَا ابْنُ مَسْلُـوبِ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ بَکتْ عَلَیهِ مَلَائِکةُ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ نَاحَتْ عَلَیهِ الْجِنُّ فِی الْأَرْضِ وَ الطَّیرُ فِی الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ رَأْسُهُ عَلَى السِّنَانِ یهْدَى أَنَا ابْنُ مَنْ حَرَمُهُ مِنَ الْعِرَاقِ إِلَى الشَّامِ تُسْبَی... .»
[11]) بحارالأنوار، 43/262، باب 12، حدیث 1: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 حُسَینٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَینٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیناً حُسَینٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ.»
بحارالأنوار، 262/43، باب 12، حدیث 6: «حُذَیفَةَ بْنِ الْیمَانِ قَالَ رَأَیتُ النَّبِی9 آخِذاً بِیدِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی7 وَ هُوَ یقُولُ یا أَیهَا النَّاسُ هَذَا الْحُسَینُ بْنُ عَلِی فَاعْرِفُوهُ فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ إِنَّهُ لَفِی الْجَنَّةِ وَ مُحِبِّیهِ فِی الْجَنَّةِ وَ مُحِبِّی مُحِبِّیهِ فِی الْجَنَّةِ.»
بحارالأنوار، 43/270، باب 12، حدیث 31: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 مَنْ أَرَادَ أَنْ یتَمَسَّک Û
Ü بِعُرْوَةِ اللَّهِ الْوُثْقَى الَّتِی قَالَ اللَّهُU فِی کتَابِهِ فَلْیتَوَالَ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَى یحِبُّهُمَا مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ.»
بحارالأنوار، 43/275، باب 12، حدیث 44: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: إِنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ شَنْفَا الْعَرْشِ وَ إِنَّ الْجَنَّةَ قَالَتْ یا رَبِّ أَسْکنْتَنِی الضُّعَفَاءَ وَ الْمَسَاکینَ فَقَالَ لَهَا اللَّهُ تَعَالَى أَ لَاتَرْضَینَ أَنِّی زَینْتُ أَرْکانَک بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ قَالَ فَمَاسَتْ کمَا تَمِیسُ الْعَرُوسُ فَرَحاً»
بحارالأنوار، 93/24، باب 34، حدیث 6: «قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ7 اقْرَءُوا سُورَةَ الْفَجْرِ فِی فَرَائِضِکمْ وَ نَوَافِلِکمْ فَإِنَّهَا سُورَةُ الْحُسَینِ وَ ارْغَبُوا فِیهَا رَحِمَکمُ اللَّهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو أُسَامَةَ وَ کانَ حَاضِرَ الْمَجْلِسِ کیفَ صَارَتْ هَذِهِ السُّورَةُ لِلْحُسَینِ7 خَاصَّةً فَقَالَ أَ لَاتَسْمَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّک راضِیةً مَرْضِیةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی إِنَّمَا یعْنِی الْحُسَینَ بْنَ عَلِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا فَهُوَ ذُو النَّفْسِ الْمُطْمَئِنَّةِ الرَّاضِیةِ الْمَرْضِیةِ وَ أَصْحَابُهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ الرضوان [هُمُ الرَّاضُونَ ] عَنِ اللَّهِ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ هُوَ رَاضٍ عَنْهُمْ وَ هَذِهِ السُّورَةُ فِی الْحُسَینِ بْنِ عَلِی7 وَ شِیعَتِهِ وَ شِیعةِ آلِ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً فَمَنْ أَدْمَنَ قِرَاءَةَ الْفَجْرِ کانَ مَعَ الْحُسَینِ7 فِی دَرَجَتِهِ فِی الْجَنَّةِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ.»
[12]) شرح حال ایشان در کتاب عرفان در سورۀ یوسف، جلسۀ 20 آمده است.
[13]) انفال/ 45: «و خدا را بسیار یاد کنید.»
[14]) انعام/ 162: «بگو: مسلماً نماز و عبادتم و زندگى کردن و مرگم براى خدا پروردگار جهانیان است.»
[15]) فجر/ 28 ـ 29: «به سوى پروردگارت در حالى که از او خشنودى و او هم از تو خشنود است باز گرد. * پس در میان بندگانم درآى.»
[16]) ق/ 22: «پس ما پرده غفلت را از دیده [بصیرت] ات کنار زدیم در نتیجه دیده ات امروز بسیار تیزبین است.»
[17]) فجر/ 30: «و در بهشتم وارد شو.»
[18]) فجر/ 27: «اى جان آرام گرفته و اطمینان یافته!»
[19]) بابا طاهر عریان.
منبع : پایگاه عرفان