عقلا از قديم گفتهاند اگر كسي زميني را آباد کرد، حق تصاحب زمين، مال او است. ولي اين حق قابل انتقال است؛ يعني اين زمين را ميتواند بفروشد و اگر هم نفروشد، بعد از مرگ او خود به خود به وارث منتقل ميشود. پس تمام اين ملکيتها روز قيامت از بين ميرود و آنجا ديگر براي انسان، ملکي به اين معنا وجود نخواهد داشت.
آيۀ ديگری نیز در قرآن وجود دارد که ميفرمايد:
(وَ لِلَّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)
تمام ميراث آسمانها و زمين، ملک ذاتي خداست. فرق کلمه مُلک با مِلک يک ضمه و يک کسره است؛ اولی به معناي فرمانروايي و حکومت و سلطنت است. اين حکومت و سلطنت، ويژۀ پروردگار مهربان عالم است.
(بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ)
فرمانروايي بر کل شيء فقط در اختيار اوست.
اين مسألۀ مهمي است که من توحيد را با چنين ديدي، هم نسبت به عالم و هم نسبت به اعتبار ملک خود بنگرم و در اين نقطه قرار بگيرم که من:
(لا أَمْلِكُ لِنَفْسي ضَرًّا وَ لا نَفْعاً)
هيچ چيزي را مالک نيستم. پس من کيستم؟ فقير، يعني با ثروت فراوان هيچ چيزي ندارم.
بابا طاهر به شکل زيبايي، وضع پس از مرگ را براي بيداري مردم از خواب غفلت توصيف ميكند و ميسرايد:
به قبرستان گذر کردم کم و بيش بديـدم قبـر دولتمنـد و درويش
نه درويش بيكفن در خاك رفته نه دولتمند برده يک کفـن بيش
درويش در اينجا به معني فقير است.
هيچ ثروتمندي را دو کفن نميپوشانند؛ و هيچ فقيري را هم عريان در قبر نميگذارند. هر دو يک گونه وارد قبر ميشوند.
آخر اين جادۀ مرگ، فقط يک کفن است. آن را هم مالک نيستيم. آن کفن را هم خاک ميخورد. در روز قيامت هم ما اوضاع حشر را نميدانيم.
امام زين العابدين (ع) سي شب ماه رمضان ناله و گريه ميکرد و ميفرمود:
«ابکي لخروجي عن قبري عرياناً»
روزي که ما به دنيا آمديم، عريان بودیم و روزي که وارد محشر ميشويم، عريان هستيم؛ کفن را هم به احترام مسلماني به ما ميپوشانند.
اما حرف قرآن اين است که همین الان که زندهايد، مالک هيچ چيزي نيستيد. آن کسي که ندارد که هیچ؛ آن کسي هم که دارد، ملکيت ذاتي به آن ندارد. چون زمان حياتش يا بعد از مرگش، قابل انتقال است. يا ممکن است کل مال در يک زلزله يا آتشسوزي و يا در يک ورشکستگي، از بين برود. حالا که ملکي وجود ندارد و فرمانروايي هم وجود ندارد، پس چقدر نيکو است که من مال را مال الله بدانم و خود را هم عبدالله بدانم؛ بدنم را هم مملوک الله بدانم و يک مرتبه خود را در حضور مولا ببینم که هرچه او بگويد، بپذيرم. اين توحيد است و اگر من اين حس را ندارم، هنوز موحّد نيستم.
منبع : پایگاه عرفان