دليل هجرت هاجر و اسماعيل را قرآن بيان ميکند. برخي ميگويند سبب آن هاجر بوده است. حالا ببينيم خدا چه ميفرمايد.
هيچ قومي در اين دنيا در ضربه زدن به دين و معنويت و انسانيت مثل قوم يهود نبوده است. در دروغبافي و آدمکشي، نمونه نداشتند. قرآن ميگويد هر چه پيغمبر کشته شده، به دست يهود کشته شده است:
(وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ)
در روايت آمده است از طلوع آفتاب تا غروب، هفتاد پيغمبر را در هفتاد ناحيه، در يك روز سر بريدند.
ابراهيم، هاجر و اسماعيل را به اين درّه ميآورد و به پروردگار عرضه داشته است: (ربَّنا إِنِّي) يعني نه من و همسرم يعني من تنها، (أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ) را ذرّيه به يک نفر نميگويند، اگر مقصود او يک نفر بود ميفرمود «ابني اسماعيل»؛ اما ميگويد: من نسلم را آوردم. ابراهيم ميدانست در اين درّه از نسل خود و همسرش، پيغمبر اسلام به وجود ميآيد. دليل آن هم اين آيه سوره بقره است که در پي ساختمان کعبه اين آيه نازل شده است:
(رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ)
اين حرف ابراهيم است. روزي که خدا پيغمبر را به رسالت مبعوث کرد، گفت:
(هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ)
اين آيه همان حرفهاي چهار و پنج هزار سال پیش ابراهيم است. معلوم است به ابراهيم خبر داده است که در اين سرزمين بيآب و علف، تو چنين ذريهاي پيدا ميکني؛ او هم پيغمبر (ص) و فاطمة زهرا 3، اميرالمؤمنين (ع) و امام مجتبي (ع) تا امام عصر (ع) را شناخته است؛ از این رو گفت:
(رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ)
چرا من هاجر و اسماعيل و نسل بعد او را به اين منطقه آوردم:
(رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ)
ميخواهم در اين منطقه نماز برپا کنم که در اين ناحيه، مردم بينماز نباشند. حضرت ابراهيم (ع) ميترسيد که قوم آن منطقه بينماز بار بيايند. به همین دلیل از هاجر و اسماعيل گذشت؛ او زن جوان و بچه چند ماهه را آنجا گذاشت، خدا به او فرمود: برگرد؛ براي اينكه شما نماز بخوانيد. ميدانيد ابراهيم براي نماز چه هزينهاي کرده است. ابراهيم هم مثل شما به همسرش علاقه داشت؛ ابراهيم ميدانست اين همسر ريشۀ پيغمبر آخرالزمان و دوازده امام است.
در اينجا شعر شبستري خيلي تفسير دارد:
يکي خط است ز اول تـا به آخر بر او خلـق جهـان گشتـه مسـافر
در اين ره انبيا چـون سـارباننـد دليـل و رهنمـــاي کــارواننـد
و از ايشان سيد ما گشتـه سـالار هم او اول هم او آخر در اين كـار
به بیان خود پیامبر (ص)، خداوند هنوز بين الماء و الطين، پدر شما انسانها، آدم را خلق نکرده بود، که من پيغمبر بودم؛ اصلاً ريشۀ شما را نکاشته بود. کجا پيغمبر بودي؟ در چه عالمي بودهاي؟ در اينجا روايات بحثهاي پيچيدهاي دارند.
و از ايشـان سيــد مـا گشته سالار
هم او اول هم او آخر در اين كـار
احـد در ميـم احمـد گشت ظاهـر
در ايـن دور اول آمــد عيـن آخر
ز احمد تا احد يک ميم فرق است
جهاني اندر آن يک ميم غرق است
بـر او ختـم آمـده پـايـان اين راه
در او منـزل شـده «ادعوا الي الله»
در آيۀ دوم میفرماید بدانيد نماز مخصوص امت اسلام نيست:
(رَبِّ اجْعَلْني مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاء)
خدايا! من را نسبت به نماز، يک آدم ثابت قدم و مقيم و برپاکنندۀ دائم قرار بده! يک روز در عمر من نيايد که از نماز خالي باشد و يک روز بر عمر ذرّيۀ من قرار مده که از نماز خالي بشود!
کلمۀ «صلاة» در قرآن مجيد دربارة انبياي ديگر نيز آمده است. اين نماز را از زمان آدم، خدا دست به دست گردانده تا به پيغمبر اسلام رسيده و از رسول خدا دست به دست گرديده تا به امام عسکري (ع) رسيده این و بعد از ايشان، از غيبت فرزندشان دست به دست گشته تا به دست عالمان و دانشمندان رسيده است.
منبع : پایگاه عرفان