جلوه هاى فضيلت در خانواده
خلوص نيت
كلام حكيمانه و مهمى از رسول حق روايت شده كه هر كس براى خدا و محض صله رحم ازدواج كند، خداوند فرقش را به تاج ملائكه آراسته مى كند.
ازدواج نتايج و محصولات مثبت و فراوانى دارد: انس زن و شوهر به يكديگر، نجات از تنهائى، زياد شدن روزى، روشنى چشم دو خانواده، حفظ نصف دين، جلب خوشنودى حق، لذت و بهره جنسى، تجلى فرزند در عرصه گاه زندگى، پيدا كردن پشتوانه و ...
اگر انسان نيت خود را در ازدواج براى خدا خالص كند، علاوه بر اين همه بهره و منفعت، به خاطر نيّتش دست به عبادتى بزرگ، و طاعتى عظيم زده، كه ارزش او را تا حدّ فرشته و ملك بالا مى برد، و تاجى همچون تاج ملكوتيان زيبنده فرقش مى گردد.
چرا كارى نكنيم، كه نور قبول حق آن را منور كند، و ارزشى مافوق تمام ارزشها به آن بدهد؟
بيائيم از ابتداى كار، بناى ازدواج، و ساختمان تشكيل زندگى را بر پايه اخلاص بنا كنيم.
زن و مرد ما بيايند با تمام وجود به اين معنا توجه كنند، تا ظاهر و باطن زندگى به عنايت و رحمت و قبولى خداوند وصل شود.
در كتاب مواعظ العدديه از على (عليه السلام) روايت شده، كه هيچ عملى از اعمال انسان، به اندازه عمل قبول شده ارزش ندارد.
اوج خلوص نيت
در اين زمينه به داستانى بسيار شگفت آور از موسى بن عمران توجه كنيد: زمانى كه به دعوت حضرت شعيب، پس از زحمتى كه براى آب دادن به گوسپندان او كشيده بود، وارد خانه آن پيامبر بزرگ شد، سفره شام پهن بود، شعيب فرمود اى جوان بنشين و شام تناول كن.
موسى در پاسخ گفت به خدا پناه مى برم!
شعيب گفت براى چه؟ مگر تو گرسنه نيستى گفت: چرا، اما مى ترسم اين شام در عوض آن زحمت من قرار بگيرد، ما اهل بيتى هستيم كه چيزى از عمل آخرت را، در مقابل پر بودن زمين از طلاى ناب عوض نمى كنيم!!
شعيب به او گفت اى جوان به خدا قسم چنين قصدى در من نيست، من نيت اين را ندارم كه لقمه سفره من در عوض زحمت تو قرار بگيرد، عادت من و پدرانم پذيرائى مهمان و اطعام طعام بود، پس از اين گفتگو، موسى كنار سفره نشست و غذا خورد.
جلوه هاى فضيلت در خانواده
جداً عجيب است، موسى مدتها بود از مصر بيرون آمده، و بيابان گردى مى كرد، در آن مدت غذاى مناسب نصيب او نشده بود، از گياه شيرين بيابان استفاده مى كرد، و وقتى وارد بر شعيب شد سفره او را سفره مهيا و مطلوبى ديد، در عين اينكه سخت گرسنه بود، از ترس اين كه مبادا به آن عمل كه محض خدا انجام داده بود لطمه بخورد از خوردن غذا خوددارى كرد،
اما وقتى از جانب شعيب مطمئن شد، كه شعيب هم در پذيرائى از مهمان قصدش للّه و نيّتش خالص است بر سر سفره نشست!
خلوص شعيب باعث شد كه اولوالعزم آينده هشت سال براى او چوپانى كند، و خلوص موسى باعث شد، كه شعيب پيامبر پدر زن موسى شود!
خلوصى شگفت آور
يكى از علماى بااخلاص و عاشق اهل بيت، كه سالها با او انس داشتم، و از اخلاق و رفتارش درسها گرفتم برايم نقل كرد، زمانى كه از تهران
براى تحصيل علوم الهى وارد قم شدم، رياست حوزه با مرحوم آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى بود.
پس از مدتى به حاج شيخ معرفى شدم، كه در ذكر مصائب اهل بيت و شور و حال وصفى خاص دارم، از من خواست در مواقع معين براى وى متذكر مصائب اهل بيت شوم.
كم كم به اين معنا شناخته شدم و افتخار مى كردم كه در صف ذاكران حضرت حسين (عليه السلام) هستم.
روز پنج شنبه اى مرا به منزل يكى از علماى بزرگ كه در پائين شهر منزل داشت بردند، از من درخواست منبر شد، دقايقى در رابطه با چند جمله نهج البلاغه درباره مرگ صحبت كردم، صاحب خانه بسيار گريست، تا پايان مجلس هم گريه مى كرد، از من دعوت شد پنج شنبه ديگر هم به آنجا بروم، رفتم، به من گفتند سهل تر و عادى تر سخن بگو، زيرا اين مرد بزرگ وقتى بياد مطالب هفته پيش مى افتد به شدّت گريه مى كند، سپس داستانى از اخلاص او برايم گفتند كه بهت آور بود.
مجرّد زندگى مى كرد، اصرار ما براى ازدواج او فايده نداشت، پس از مدتى به قبول ازدواج تن داد، خانم جوانى كه ازدواج نكرده بود به او پيشنهاد شد، يك بار بنا بر اصول فقهى وى را ديد، ولى پاسخ او منفى بود، پس از مدتى شنيديم با بيوه اى سياه چهره، زشت و داراى سه فرزند ازدواج كرده است، غرق تعجب شديم، علت آن را خواستيم، فرمود باكره اول را ديدم، پسنديدم، هر چه كردم نيت خود را در اين ازدواج خالص كنم، و به خاطر خدا قدم بردارم ميسر نشد، از او گذشتم، اين خانم را ديدم، شوهرمرده بود، نان آور نداشت، سه يتيم براى او
مانده بود، كسى حاضر به ازدواج با او نبود، در اينجا زمينه خلوص نيت يافتم، للّه ازدواج كردم، بهره واقعى آن در قيامت نصيبم مى شود!!
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:
طُوبى لِمَن اخْلَصَ لِلّهِ عَمَلَهُ وَ عِلْمَهُ وَحُبَّهُ وَ بُغْضَهُ وَاخْذَهُ وَتَرْكَهُ، وَكَلامَهُ وَصَمْتَهُ وَفِعْلَهُ وَقَوْلَهُ.
خوشابه حال كسى كه عمل و علم و محبت و كينه، و گرفتن و نگرفتن و سخن و سكوت، و حركت و گفتارش را براى خدا خالص كند.
و نيز فرمود:
الْاخْلاصُ اشْرَفُ نِهايَه.
اخلاص شريفترين فرجام است.
و فرمود:
فِى الْاخْلاصِ يَكُونُ الْخَلاصُ.
رهائى در اخلاص است.
و فرمود:
الْاخْلاصُ مِلاكُ الْعِبادَهِ.
اخلاص ملاك و قوام عبادت است.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
طُوبى لِلْمُخْلِصينَ أُولئِكَ مَصابيحُ الْهُدى، تَنْجَلى عَنْهُمْ كُلُّ فِتْنَه ظَلْماءَ.
خوشا به حال مخلصين، آنان چراغ هاى هدايتند، هر فتنه و تاريكى از آنان زدوده مى شود.
امام عسگرى (عليه السلام) در ارزش بسيار والاى اهل اخلاص فرمود:
لَوْ جُعِلَتِ الدُّنْيا كُلُّها لُقْمَهً واحِدَهً وَلَقَّمْتُها مَنْ يَعْبُدُ اللّهَ خالِصاً لَرَأَيْتُ انّى مُقَصِّرٌ فى حَقِّهِ.
اگر تمام دنيا را يك لقمه كنم، و آن را به كسى كه به اخلاص، خدا را عبادت مى كند بخورانم، نظرم اين است كه در حقّش كوتاهى كرده ام.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
اخْلِصُوا اعْمالَكُمْ لِلّهِ فَانَّ اللّهَ لايَقْبَلُ الّا ما خُلِّصَ لَهُ.
تمام اعمال خود را براى خدا خالص كنيد، همانا خداوند جز آنچه براى او خالص قرار داده شده قبول نمى كند.
على (عليه السلام) فرمود:
ضاعَ مَنْ كانَ لَهُ مَقْصَدٌ غَيْرُ اللّهِ.
ضايع شد كسى كه مقصدى غير خدا دارد.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
تَمامُ الْاخْلاصِ اجْتِنابُ الْمَحارِمِ.
همه اخلاص، پرهيز از همه محرمات الهى است.
اگر حاكميت هوا، و شهوات و غرائز، و چشم همچشمى، و دلبستگى خارج از حد به امور مادى، و غفلت در كار نباشد، گل اخلاص در هر عملى از گلستان باطن شكوفا مى شود، و بوى خوشش تمام فضاى زندگى را پر مى كند.
وه كه چه نيكوست زندگى زن و مردى كه بناى ازدواج را بر پايه اخلاص گذاشتند، و در مسير زندگى هم در عين همه محدوديت ها خلوص را ادامه مى دهند.
قل انّ صلاتى و نسكى و محياى و مماتى للّه ربّ العالمين.
اى رسول من اعلام كن، همانا نماز و همه حركات و زندگى و مرگ من خالص براى خدا است كه مالك همه جهانيان است.
ريا و خودنمائى در واجبات موجب بطلان، و در امور مباحه علت كم شدن ارزش و قيمت عمل است.
تقوا و عدالت
زن و شوهر لازم است نسبت به يكديگر مسائل الهى و دستورات اسلامى را رعايت كنند، رعايت واقعيات امكان ندارد، جز با به كارگيرى تقوا و عدالت، يعنى پرهيز از سيئات و زشتى ها و بدخلقى و رفتار ناپسند، و عدالت يعنى دورى از افراط و تفريط در تمام برنامه ها.
ستم به زن از جانب مرد، ستم به مرد از طرف زن به هر اندازه كه باشد، گرچه گروهى آن را قابل توجه ندانند قبيح است.
زن از قدرت بدنى و گاهى از توان روحى بالائى برخوردار نيست، مرد بايد در برخورد خود با همسرش جهات آفرينشى او را لحاظ كند، چنانچه حضرت حق در پاره اى از تكاليف و مسئوليت ها، توان و قدرت زن را لحاظ فرموده، و او را معاف نموده است.
جهات ضعف زن، بايد با برخوردهاى زيباى مرد جبران شود، او در حدى نيست كه مرد با وى بجنگد، و خانه را ميدان مبارزه و جار و جنجال با او قرار دهد.
در اين زمينه به دو روايت بسيار عالى عنايت كنيد:
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نامه اى به حضرت مجتبى مسائل مفصّل و مهمّى را متذكر شدند، از جمله درباره هويت خلقت زن نوشتند:
فَانَّ الْمَرْأَهَ رَيْحانَهٌ وَلَيْسَتْ بِقَهْرَمانَه.
همانا زن دسته گل خوشبو است، نه منبع قدرت و نيروى جسمى.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
اكْثَرُ اهْلِ الْجَنَّهِ مِنَ الْمُسْتَضْعَفينَ النِّساءُ، عَلِمَ اللّهُ ضَعْفَهُنَّ فَرَحِمَهُنَّ.
بيشترين اهل بهشت از گروه مستضعفين زنان هستند، حضرت حق آگاه به ضعف آنان بود، به اين خاطر در معرض رحمت قرارشان داد.
بنابراين بر مرد است كه نسبت به او به پيروى از حضرت حق با رحمت و مدارا، و رأفت و محبت رفتار كند، و در برخورد خود با او حالات جسمى و روحى او را به عنوان اينكه دسته گل خوشبو است رعايت كند، و از افراط و تفريط و ستم در حق او به هر صورت كه باشد بپرهيزد، كه دستور حضرت حق، آفريننده زن، اين است كه در حق زنان تقواى الهى را مراعات كنيد، و از كنيز خدا در منزل خود به نحو شايسته در جهات مادى و معنوى پذيرائى كنيد.
اما زن توجه داشته باشد كه مرد براى اداره امور خانه، بايد متحمّل كارهاى بسيار سخت، و حادثه هاى فراوان شود، او ناچار است براى راحت بودن زن و فرزند، و گذران امور آنها، در صدد تهيه مسكن و پوشاك و خوراك مطلوب باشد، و اين امور تهيه نمى شود، مگر با سختى و زحمت و تن دادن به كار، و چشيدن رنج سفر و حضر، و برخورد با اين و آن، بنابراين وقتى به خانه مى آيد، زن بايد با برخورد كريمانه، و بكارگيرى اخلاق حسنه، و پذيرائى از او، و تمكين بى چون و چرا نسبت به خواسته طبيعى وى، به استقبال شريك زندگى بيايد، و فضاى خانه را با رفتار پسنديده، و جلب عواطف شوهر، و لبخند به او، و تشكر از زحمات بيرون او، معطّر نمايد.
آرى تقوا و عدالت، اخلاق حسنه، كردار پسنديده، لبخند رضايت، تشكر از زحمت، حفظ آرامش، پذيرائى شايسته، همه و همه از فضائلى هستند كه در طول زندگى بايد از مشرق وجود مرد و زن نسبت به يكديگر طلوع كند، تا عرصه گاه حيات زن و شوهر از بركت اين واقعيات نورباران شود.
حسن معاشرت زن با همسرش، و مرد با اهل بيتش، در روايات شيعه فصل بسيار مهمى است، كه شماره روايات آن اعجاب انگيز است چه رسد به متن و مفهوم آن سخنان عرشى و ملكوتى.
ستم از جانب هيچيك به ديگرى گرچه به اندازه خردل باشد روا نيست، و ستمكار بايد بداند عقوبت سختى به انتظار اوست.
مرد مالك زن نيست، تا به هر برنامه اى كه بخواهد دست بزند، و زن نسبت به شوهر صددرصد آزاد نيست تا هر برنامه اى بخواهد پياده كند براى او بى مانع باشد.
براى هر يك از زن و شوهر از جانب حضرت حق و رسول اسلام و امامان معصوم، وظايف و تكاليفى است، كه تنها در چهارچوب آن تكاليف حق برخورد با يكديگر را دارند، خارج از حدود الهى و وظائف انسانى و اخلاقى، هر برنامه ديگر ستم و ظلم است، و در دنيا و آخرت داراى عكس العمل مى باشد.
در رابطه با ستم زن به شوهر و شوهر به زن كه كارى شيطانى و بدور از كرامت و فضيلت است روايت بسيار مهمى از رسول خدا رسيده، كه توجه به آن جداً واجب است.
مَنْ كانَ لَهُ امْرَأَهٌ تُؤْذيهِ لَمْ يَقْبَلِ اللهُ صَلاتَها وَلاحَسَنَهً مِنْ عَمَلِها حَتّى تُعينَهُ وَتُرْضِيَهُ وَانْ صامَتِ الدَّهْرَ، وَقامَتْ، وَاعْتَقَتِ الرِّقابَ وَانْفَقَتِ الْامْوالَ فى سَبيلِ اللهِ وَكانَتْ اوَّلَ مَنْ تَرِدُ النّارَ ثُمَّ قالَ رَسوُلُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) وَعَلَى الرَّجُلِ مِثْلُ ذلِكَ الْوِزْرِ وَالْعَذابِ اذا كانَ لَها مُؤْذِياً ظالِماً ...
آن كس كه زن آزاردهنده اى دارد، نماز و حسنه اى از حسنات آن زن قبول حق نمى شود، مگر يار و مددكار شوهر شود و رضايت او را جلب كند، آن زن آزاردهنده بايد بداند در صورت ادامه آزار اول كسى است كه وارد جهنم مى شود، گرچه تمام روزگار را به عبادت شب سپرى كند، و بنده در راه خدا آزاد نمايد، و مال و ثروت در راه خدا انفاق كند، سپس رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
چنين عذاب و وزر و وبالى هم براى مرد هست اگر همسرش را اذيت كند، و به او ستم روا بدارد، چنين مردى اگر عمر روزگار روزه باشد، و شبها را به عبادت صبح كند، و در راه حق بنده آزاد نمايد، و اموالش را فى سبيل الله انفاق كند، اول كسى است كه از گروه عاصيان و ستمكاران وارد آتش مى شود!
چنين زن و مردى بايد بدانند، كه حضرت حق در قرآن مجيد نسبت به ستمكار اعلام نفرت نموده، و او را از دايره محبت و عشقش طرد كرده:
وَاللهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ.
خداوند ستمكاران را دوست ندارد.
زن و مرد به اين واقعيت توجه داشته باشند كه ستم تنها ستم بدنى و آزار جسمى نيست نگاه غضب آلود، كم محلى، بدخلقى، گفتن سخن زشت، درشت گوئى، فحش، تحقير، عدم تمكين، همه و همه از مصاديق ظلم و ستم است.
زنى كه به مرد خود ستم مى كند، مردى كه همسرش را مورد ستم قرار مى دهد، مسلمان واقعى نيست. و از دايره هدايت خارج، و در لجنزار گمراهى غرق است.
بَلِ الظّالِمُونَ فى ضَلال مُبين.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
بَيْنَ الْجَنَّهِ وَالْعَبْدِ سَبْعُ عِقاب، اهْوَنُها الْمَوْتُ قالَ انَسٌ يا رسوُلَ اللهِ فَما اصْعَبُها؟ قالَ: الْوُقوُفُ بَيْنَ يَدَىِ اللهِ عزَّوَجَلَّ اذا تَعَلَّقَ الْمَظْلُومُونَ بِالظّالمينَ.
بين بهشت و عبد هفت گردنه وجود دارد، آسانترينش مرگ است، انس به حضرت گفت: سخت ترين آن كدام است؟ فرمود: ايستادن در پيشگاه خدا، زمانى كه مظلومان گريبان ستمكار را بگيرند.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:
بِئْسَ الزّادُ الَى الْمَعادِ، الْعُدْوانُ عَلىَ الْعِبادِ.
توشه بدى به سوى معاد است، ستم بر بندگان.
الظُّلْمُ يُزِلُّ الْقَدَمَ، وَ يَسْلُبُ النِّعَمَ، وَيُهْلِكُ الْامَمَ.
ستم قدم را مى لغزاند، نعمت را سلب مى كند، ملت ها را هلاك مى نمايد.
مولا فرمود:
به خدا قسم اگر هفت اقليم را به من بدهند، تا خدا را با گرفتن پوست جوى از مورچه معصيت كنم، قبول نخواهم كرد، و اين ستم را بر آن
حيوان روا نخواهم داشت، رسول خدا از خوردن آنچه مورچه با دهان و دست و پايش حمل مى كند نهى فرمود.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
اتَّقُوا الظُّلْمَ فَانَّهُ ظُلُماتُ يَوْمِ القِيامَهِ.
از ستم بپرهيزيد، همانا ستم تاريكيهاى روز قيامت است.
مردى به رسول حق گفت دوست دارم روز قيامت در روشنائى و نور محشور شوم فرمود: به احدى ستم مكن، قيامت در نور محشور شو.
امام ششم (عليه السلام) فرمود:
كُلُّ ظُلْم الْحادٌ وَ ضَرْبُ الْخادِمِ فى غَيْرِ ذَنْب مِنْ ذلِكَ الْالْحادِ.
هر ستمى كفر است، و زدن خدمتكار بى گناه از اين كفر است.
چهره هاى بافضيلت
مردان مؤمن و زنان مؤمنه را ويژگيها و خصوصياتى است كه آثار عملى آن خصوصيات، در زندگى آنان جلوه مى كند، و باعث شيرينى زندگى، و لذت بردن از حيات، و موجب پيدا شدن نسلى پاك و علت آبادى آخرت آنان است.
والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر ويقيمون الصّلوه ويؤتون الزّكوه ويطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله انّ الله عزيز حكيم.
مردان و زنان باايمان دوستدار يكديگرند، امر به معروف مى كنند، و از كار زشت باز مى دارند، اقامه نماز مى نمايند، و زكات پرداخت مى كنند و حكم خدا و رسول را اطاعت مى كنند، اينان را خداوند مشمول رحمت خود نمايد، همانا خداوند عزيز و حكيم است.
من فكر مى كنم از مجموعه آيات قرآن در رابطه با اهل ايمان، همين يك آيه براى شناخت باطن و ظاهر آنان كافى است.
چنين مردان و زنانى وقتى با يكديگر زندگى مشترك تشكيل دهند، زندگى آنان مجوعه اى از نور، صفا، پاكى، خير و بركت، صدق و راستى خواهد بود، مرد در اين زندگى مرد ايده آل و زن در اين زندگى زن ايده آل، و حيات آنان حيات طيبه، و دنيا و آخرتشان آباد است.
مرحوم مجلسى مى فرمايد: بودند مردانى كه وقتى براى كسب و كار مى خواستند از منزل خارج شوند، زن و بچه آنان مى گفتند:
ايّاكَ وَكَسْبَ الْحَرامِ.
از اينكه وارد كسب حرام شويد، بپرهيزيد، پوشاك و خوراك و نفقه ما را بهانه قرار ندهيد، تا مجوّزى براى تحصيل حرام شود.
فَانّا نَصْبِرُ عَلَى الْجُوعِ وَالضُّرِّ ولانَصْبِرُ عَلَى النّارِ.
ما بر گرسنگى و سختى طاقت مى آوريم، ولى بر عذاب قيامت صبر و طاقت نداريم.
راستى چه فضيلتى از اين بالاتر، صبر و استقامت بر مشكلات و سختى ها، به قيمت حفظ خود از عذاب روز قيامت!
من خودم بزرگوارانى را ديده بودم، كه با لحن نرم، و كلامى ليّن هر چند وقت يك بار، زن و فرزند خود را از درخواست هاى بيش از طاقت اقتصادى خود منع مى كردند، و به آنان وعده مى دادند در زمان گشايش كار، به خواسته هاى آنان پاسخ دهند، و زن و فرزند آنان هم تسليم شده، و از آزار روحى مرد و در فشار گذاردن او خوددارى مى كردند، بر اين اساس يك زندگى آرام، الهى، نورانى و باصفا را مى گذراندند.
خديجه كبرى زنى بود، كه در ايام سختى و شدت با همسر باكرامتش ساخت، و با رنج و غصه او شريك بود، و آنچنان با حضرت زندگى كرد، كه پيامبر پس از مرگ او هر وقت از او ياد مى كرد برايش طلب رحمت مى نمود و اشك از ديده مى ريخت.
او در ابتداى ازدواج با رسول حق، تمام ثروت كلان و كم نظير آن روز خود را نثار قدم پيامبر كرد، و آن حضرت به تدريج آن ثروت را در راه
حل مشكلات نيازمندان و حركت آئين حق خرج نمود، چيزى از آن اموال باقى نماند، خديجه در اواخر عمر همراه همسرش در خانه اى محقّر، كم اثاث، و در عين سختى و شدت زندگى كرد، تنها حرفى كه به شوهر باكرامتش در آن روزگار سخت زد، در لحظات پايان عمر بود، و آن اين بود كه با اشك ديده از حضرت پرسيد: آيا خداوند از من راضى است؟ امين وحى نازل شد، عرضه داشت اى رسول اسلام خداوند فرمود سلام مرا به خديجه برسان و رضايت من را از او اعلام كن، خديجه فوق العاده خوشحال شد و به پيامبر عرضه داشت: الآن زندگى و مرگ براى من بسيار شيرين است.
وقتى فاطمه زهرا كه در آن وقت بيش از چهار سال نداشت، جاى خالى مادر را در خانه ديد، از پدر مهربان پرسيد: مادرم كجاست؟ رسول حق پاسخ داد با ملكوتيان همراه و همنشين است!
آرى زن مؤمنه كه آثار ايمانش در اعمال و اخلاقش آشكار است، موجودى ملكوتى و عرشى، و منبع رضايت و خوشنودى حق، و چشمه فضائل و كمالات است.
داستانى آموزنده
پدر و مادر مادرم نزديك به هفتاد سال با يكديگر در كمال صفا و سلامت، و صدق و درستى، و ايمان و اخلاق زندگى كردند.
در واجبات و مستحبات اصرار عاشقانه داشتند، از نماز شب و قرائت قرآن، و زيارت ائمه، و برگزارى مجالس مذهبى، و مهماندارى، و حل مشكلات مردم، و سركشى به اقوام، و نماز جماعت تا روزهاى پايانى عمر غافل نبودند، چنانكه پدر و مادر پدرم به همين صورت و شديدتر بيش از پنجاه سال در كنار يكديگر زيستند.
اوائل محرّم در ايام عزادارى سيد مظلومان نزديك اذان ظهر مادر مادرم با توجه به واقعيات الهيه از دنيا رفت، در حالى كه پدر مادرم در سلامت و صحت بود.
پس از دفن مادر مادرم، فرزندان و اقوام در صدد نوشتن اعلاميه جهت ختم بودند، پدر مادرم به آنان گفت زحمت نوشتن اعلاميه و برگزارى
ختم را به خود ندهيد، صبر كنيد من هم فردا شب پس از نماز عشا از دنيا مى روم براى هر دوى ما يكجا مجلس برگزار كنيد!!
همه نگران شدند، آنان را دلدارى داد، براى كسى قابل باور نبود، ولى فردا شب پس از سلام نماز، با حضرت حق راز و نياز كرد، عرضه داشت يا رب وعده دادى كه به فرياد نيازمند برسى و اكنون كه مسافر قيامتم نيازمندم، مرا كمك كن، سپس كلمه طيّبه را گفت و در كنار سجاده نماز از دنيا رفت.
هر دو را در يك قبر دفن كردند، شبى او را در عالم رؤيا زيارت كردم به او گفتم كجائيد پاسخ داد سه روز من و همسرم در محلى كه دفن شديم مستقر بوديم، پس از آن ما را به محضر حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) بردند، و الآن در فضاى ملكوتى برزخ زندگى خوشى داريم!
واقعه اى عجيب
در ايام كودكى و نوجوانى به دنبال حالات دينى پدرم، و برخوردهائى كه آن بزرگوار با اهل علم و مسجد و مجالس مذهبى داشت، عاشق عالم ربانى و مسجد و مجالس الهى شدم، رفت و آمدم به مراكز مذهبى، و نشست و برخاستم با عالم واجد شرايط، در دوران طاغوت كه كشور، و درصدى از مردم بخصوص جوانان غرق فساد بودند، براى من و شكل گيرى باطنم بسيار مؤثر بود، بر اساس همان مايه ها كه از خانواده و مسجد و عالم ربانى گرفتم در سنين 16 و 17 در سال 42 با عشقى خالص به سوى حوزه علميه قم كشيده شدم، و طبعاً در حوزه علميه قم برخورد وسيعترى با علم و عالم پيدا كردم.
در ايام تحصيل علوم اسلامى به ديدار اهل حال، و چهره هاى برجسته موفق شدم، به ياد ندارم داستان شگفتى كه مى خواهم نقل كنم از كدام عالم شنيدم، ولى داستانى جالب و آموزنده است، و نشانگر موقعيت فكرى و روحى زن، آنگاه كه خاك وجودش با باران ايمان و اخلاق حسنه و عمل صالح عجين شود.
آن بزرگ مرد مى گفت: سازنده مسجد گوهرشاد، در كنار مرقد مطهر حضرت رضا (عليه السلام)، كه از بامنفعت ترين مساجد روى زمين است، و شبانه روز هزاران ركعت نماز، و هزاران بار زيارت در آن
خوانده مى شود، و دهها مجلس درس جهت تعليم علوم اسلامى و تربيت عالم ربانى در آنجا برپا مى گردد؛ زن باكرامت، باسواد، متديّنه، انديشمند و پاكدامنى بود.
پيش از ساختن مسجد به معماران و دست اندركاران گفت اولًا از محل آوردن مصالح ساختمانى تا مسجد جهت حيواناتى كه بناست حمل مصالح كنند ظرف هاى آب و علف بگذاريد، مباد كه حيوانى در حال گرسنگى و تشنگى حمل بار كند، كه اين پسند خدا و وجدان نيست، صاحبان مراكب حقّ زدن حيوانات را ندارند، ساعات كار بايد معين باشد، امّا نسبت به بنا و كارگر، رأفت و محبت اعمال كنيد، مزد آنان را مطابق زحمتشان بدهيد، با زبانى نرم و ليّن به وقت نياز به تذكر، به آنان تذكر دهيد، دل كسى را مرنجانيد، خانه هاى اطراف را به قيمت بخريد، چراكه مى خواهيم خانه عبادت و مركز زيارت، و محل درس و بحث علوم الهى بسازيم، مباد كه ذره اى ستم به حيوان و انسانى برسد، كه به ارزش عمل و قيمت كار لطمه خواهد خورد!!
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه فرموده:
فَانَّكُمْ مَسْئُولوُنَ حَتّى عَنِ الْبِقاعِ وَالْبَهائِمِ.
همانا همه شما در برابر قطعات زمين و چهارپايان مسئول هستيد.
آن عالم مى گفت: اغلب اوقات گوهرشاد خانم به مسجد جهت سركشى و دستورات لازم مى آمد.
روزى يكى از كارگران به طور ناگهان چهره او را ديد، دل بسته به او شد، جرأت اظهار نبود، موقعيت به نظرش خطرناك مى نمود، گوهرشاد خانم همسر شاهرخ ميرزا و عروس تيمور كوركانى بود، اين دلبستگى و علاقه جا نداشت، ولى كارگر ساده اين مسائل برايش مفهوم نبود.
مريض شد، در گزارش كار روزانه مسجد از بيمارى آن كارگر كه در خانه اى خرابه با مادرش زندگى مى كرد آگاه شد، به عيادت او رفت، بيمار در بستر بيمارى با رنگ پريده و ضعف حال ناله مى كرد، پس از احوالپرسى و اصرار نسبت به علت بيمارى، بناچار مادر آن كارگر ساده
كه ساده تر از فرزندش بود مسئله را فاش كرد، گوهرشاد خانم بدون اينكه خشمگين شود، و از موقعيت بالاى مملكتى خود استفاده نمايد از مادر كارگر جوان سخت گلايه كرد و سپس به او گفت من حاضرم پس از جدائى از همسرم با او ازدواج كنم، ولى بايد قبل از اين برنامه مهر و صداق مرا بپردازد، صداق و مهريه من اين است كه اين جوان چهل شبانه روز در محراب اين مسجد نيمه كاره خدا را عبادت كند.
شنيدم رهروى در سرزمينى*** چنين گفت اين معما با قرينى
كه اى صوفى شراب آنگه شود صاف*** كه در شيشه بماند اربعينى
جوان پذيرفت، چند روزى از پى هيجان عشق و دلبستگى عبادت كرد ولى پس از آن با عنايت حق و توجه حضرت رضا (عليه السلام) تغيير حال داد، واقعيتى كه گوهرشاد خانم به آن واقف بود.
پس از چهل روز از حال او جويا شد، به فرستاده گوهرشاد خانم گفت:
اگر لذت ترك لذت بدانى*** ديگر لذت نفس لذت نخوانى
مى توانيم فضاى خانه را با بهره گيرى از ايمان به خدا و توجه به قيامت، و به كارگيرى اخلاق حسنه و رفتار پسنديده جلوه گاه فضائل معنوى و آثار الهى و انسانى كنيم، و اين برنامه سختى نيست، كه توفيق خدا يار هر كس شود، طى راه هرچند براى ديگران از سخت ترين امور باشد براى او آسان خواهد بود.
(يا ايها النّاس كلوا ممّا فى الارض حلالا طيّبا و لا تتبعوا خطوات الشيطان ...)
«بقره/ 168»
منبع : پایگاه عرفان