امیرالمومنین علیه السلام درباب زهد چگونه با خدا معامله کرد، ابن ابی الحدید نقل میکند:
«سوید بن علقمه میگوید: یک روز گرم درخانه امیر المؤمنین علیه السلام را زدم، حضرت در را باز کرد و به درون تعارف فرمود، وقت ناهار امیر المؤمنین علیه السلام یک کاسه ماست ترش جلوی حضرت بود، درزمانی که حاکم مملکت است، یک نان جو دست حضرت بود که سبوس جو روی نان نشان داده میشد، امام با قدرت دست گاهی نان جو را میشکست و درماست میزد و میخورد وگاهی هم از زانو کمک میگرفت که نان جوی خشک را بشکند. من از یک طرف قیافه امیرالمومنین علیه السلام را با ماست ترشیده و نان جو دیدم، از طرف دیگرمقام و بیت المال را بهت زده شدم، ناگهان دیدم فضه خادمه بیرون اتاق است، آرام به فضه گفتم: حق مرد خدا را رعایت نمیکنید، این چه غذایی است که برای او ساختید یعنی در خانه دو سیر گوشت و یک ظرف عسل پیدا نمیشود؟ فضه گفت: ما خادم متعهدی هستیم که از دستور مولا سرپیچی نمی کنیم .ایشان به ما برنامه غذایی میدهد، ما هم تخلفی نمیکنیم، امیر المومنین علیه السلام به فضه فرمود: با سوید چه میگویی؟ فضه گفت:که شما از او بپرسید. حضرت به سوید فرمود: فضه چه میگفت؟ گفت: من گفتم که شما با این سن چه غذایی می خورید. حضرت لقمه را زمین گذاشت و زانوان را بغل گرفت وگریه کرد و فرمود: من چگونه برسفره رنگین بنشینم، درحالی که هرگز پیامبر را سرسفره رنگین ندیدم.»
این تحمل سختی با اختیار است، غیراز سختی هایی است که متناسب با بافت دنیاست. آنان میتوانستند دررفاه کامل باشند ولی با خدا معامله کردند، خدا هم از این سختیهای اختیاری منعی نکرد، از جهتی هم به ما درس دادند که امکان تحمل مشکلات است.دین خود را سر مشکلات وجود دارد ، ایمان را جلوی قدم مشکلات قربانی نکنید.
منبع : پایگاه عرفان