فارسی
چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 21 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

انسان و مرگ‏

 

نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان

 

در زندگى دنيا در زمينه توجه به عقل و مسئوليت مردم بر سه گروه اند. دسته اول مردمى هستند كه بخاطر تكيه بر عقل و انديشه آئين خدا را راه خويش قرار داده و تمام تواضع و خشوع را نسبت بحقيقت روا ميدارند، اينان با نور افكن خرد بكليه مسئوليتهاى خود عمل كرده و لحظه اى از اجراى برنامه هاى اللّه باز نمى ايستند، گروه دوم مردمى هستند كه از انديشه و تعقل بهره ورند اما بخاطر دانش اندك، و ضعف در اراده، و بيشتر توجه داشتن بمحسوسات و لذات، از نظر برنامه هاى انسانى و حقوقى داراى كمبودهاى فراوانى هستند و بقولى گنه كار و خطاكار و جمعيت سوم ما ديگران صرفند، آنانكه جز به شكم و شهوت نمى انديشند و سرائى بجز اين دنيا نميدانند، ابتداى حيات را ولادت و انتهاى زندگى را مرگ دانسته، انسان نماهائيكه جز جمع مال و صرف آن در برنامه هاى حيوانى همتى ندارند، از مفاهيم عالى انسانى و از معانى بلند اخلاقى بيخبرند و بايد گفت صفحاتى از تاريخ بخاطر تاريكى دل و جانشان سياه است، مردميكه همچون كرم در زباله دانى ظلم و جنايت پرورش يافته، و در تمام برنامه هاى حيات مزاحم ديگرانند، بيخردانى كه براى پاسخگوئى بخواسته هاى شيطانى خويش از هيچ جنايتى بهيچ كس روى گردان نيستند.

اين سه گروه در برابر ياد مرگ و يا خبر آن هريك حال مخصوصى دارند، دسته اول بخاطر درك حقيقت، و اجراى تكليف و اينكه مرگ انتقال از اين سراى محدود بجهان نامحدود است و سعادت و سلامت براى مردم با تقواست از ياد مرگ لذت ميبرند و انتقال خويش را از اين عالم به جهان بعد عين سعادت و محض رستگارى ميدانند.

آدم عليه السلام با تعليم گرفتن اسماء از خداوند، و با روشن شدن جانش بنور هدايت، و با توجه باينكه هيچ موجودى در جهان بى هدف نيست، و با علم باينكه اگر مرگ پايان زندگى باشد با حكمت و عدل خداوندى و با نظام متين جهان تناسب ندارد از وارستگى كامل برده ور شده بود و زندگى خويش را به پيروى از عقل و محتويات وحى بر مبناى درستكارى بنا نموده، و براى زندگى در جهان بعد از همين جهان توشه كامل فراهم آورد، مرگ براى او بمعناى انتقال از جهانى بجهانى و يا بمفهوم پريدن از قفس و رفتن در فضاى بينهايت در بينهايت بود.

مردن برايش بمعناى كوچ كردن از خانه گلى ببهشت مينمود، همانجائى كه خداوندش وعده داده بود كه در صورت هماهنگى زندگيش با مقررات حق بدانجا برسد، بنابراين نه اينكه از مرگ نميترسيد، بلكه بساعت حركت از اين عالم بفضاى جهان ديگر عشق ميورزيد و در حقيقت مرگ برايش پايان شب هجر و ابتداى صبح وصال بود.

على عليه السلام ميفرمود: مرگ نزد من هم چون شربت سردى است كه تشنه جگر سوخته اى در شديدترين گرما بنوشد «1». و نيز ميفرمود بخدا قسم انس من بمرگ و علاقه و شوقم از اين جهان بجهان ديگر از انس طفل گرسنه بسينه مادر بيشتر است، و بهنگاميكه شمشير پسر مرادى فرق نازنين او را شكافت در خون خود غلطيد و گفت فزت و ربع الكعبه: بخداى كعبه رستگار شدم در وصف آن حضرت نوشته اند: دنيا در برابرش از خاكستر در معرض باد بى قيمت تر بود و مرگ برايش از آب، خوردن تشنه آسانتر راستى آنان كه بدرك مفهوم حيات و اجراى مسئوليت ها موفق ميشوند مشكل مرگ براى آنان حل ميشود، و زمينه اى براى ترس از مردن بر ايشان باقى نميماند.

آنان كه بشناخت هدف نائل آمدند، و نظام عالى جهان را متكى بر اراده اى حكيمانه دانستند، و آفرينش خود را عبث و بازيچه حساب نكردند، و در تمام حركات جسمى و روحى و انديشه اى خويش از مكتب الله درس گرفتند، و براى خود و اجتماع و تاريخ خويش منبع خير و بركت شدند، و با تكيه بر اخبار الهى در كتب آسمانى بجهان بعد مؤمن شدند، و دنيا را همچون گذرگاه و مزرعه براى آخرت انگاشتند، و در طول حيات خود همتى جز رشد و اعتلاء و تكامل نداشتند، وحشت و ترسشان از مرگ چه معنا داشت و هركس در مسير آنان باشد چرا از مردن بترسد؟

از على عليه السلام پرسيدند چگونه بايد براى مرگ آماده شد؟ فرمود: با اجراى تمام واجبات حق، و دورى از همه گناهان، و آراسته شدن بمكارم اخلاقى، در چنين صورت افتادن بكام مرگ، يا عارض شدن موت بر انسان براى آدمى بى تفاوت ميشود، پسر ابو طالب برايش هيچ نگرانى نيست كه بكام مرگ افتد، يا مرگ گلويش را بفشارد «2». دختر گرامى پيامبر بهنگام مرگ پدر سخت ميگريست، رسول اكرم او را نزديك خود خواند و چيزى باو گفت كه زهرا عليها سلام خنديد، و نشاط در چهره پاكش آشكار شد، پس از مرگ پيامبر از او پرسيدند پدر بزرگوارتان چه گفت كه خوشحال شديد پاسخ داد پيامبر فرمود: اول كسيكه از اهل بيت من پس از من بمن ملحق خواهد شد توئى، من از شنيدن خبر مرگ خويش سخت خوشحال شدم «3».

راستى چه شگفت انگير است، در جنس زنان كمتر كسى را ميتوان يافت كه از شنيدن لغت مرگ بوحشت نيفتد، اما او چرا خوشحال شد، بخاطر اينكه در سايه تربيت پدر و درك مفاهيم قرآن و شناخت هدفها آراسته بواقعيات شده بود چرا از مرگ بترسد؟ مگر مرگ در نظر زهرا چيست؟ چيزى جز انتقال از قفس تنگ دنيا به رضوان الهى و حركت از محلى كوچك به بهشت جاودانى و راحت شدن از محدوديتها و رسيدن به بينهايت و نعمتهاى جاويد كه همه عكس العمل پاكى اعتقاد و عمل و اخلاق خود انسان است نيست.

در راه مكه به نينوا: رهبر آزادگان حضرت حسين عليه السلام درحاليكه سوار بر اسب بود بخواب رفت، پس از بيدار شدن گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ فرزند بزرگوارش پرسيد كلمه استرجاع براى چه؟

فرمود: خواب ديدم هاتفى گفت مرگ اين قافله را دنبال ميكند عرضه داشت مگر بنياد برنامه هاى ما بر حق نيست فرمود چرا گفت: در اينصورت از مرگ باكى نداريم.

مرگ اگر مرد است گو نزد من آى

 

تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ

من از او عمرى ستانم جاودان

 

او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ

     

به شام عاشورا براى يارانش در آن صحرا داد سخن داد، آنگاه فرمود: هركس با من بماند كشته ميشود، زهير از جاى جست و گفت: اگر فردا هزار بار كشته شوم، بدنم را بسوزانند، خاكسترم را بر باد دهند، دوباره زنده شوم باز در راه هدف تو با طاغت ميجنگيم، و هريك از ياران باوفايش بهمانگونه سخن گفتند و در برابر شنيدن خبر مرگ اين چنين عكس العمل نشان دادند قاسم برادرزاده عزيزش، شيربچه اى كه بيش از سيزده بهار از عمرش نرفته بود بپا خاست و گفت برنامه فرداى من چيست؟ امام در جواب گفت نسبت بمرگ چه حالى دارى پاسخ داد برايم از عسل شيرين تر است فرمود تو هم كشته ميشوى قاسم از شنيدن خبر شهادتش سخت خوشحال شد.

اينها نمونه عكس العملهائى بود از مردان راه الهى در برابر مرگ، آرى گروهى كه با بيدارى كامل زندگى ميكنند و از لذت ايمان بهره ميبرند، قوميكه با اطمينان به قول انبياء و ائمه بحق و حقيقت آراسته شده اند، مردميكه خود را در برابر خدا و خلق متعهد و مسئول ميدانند، دسته اى كه از اجراى فرامين الهى و كناره گيرى از فرمان هاى طاغوت و هواى نفس و شياطين لحظه اى بازنميايستند، انسان هائيكه با تكيه بر قول حق در قرآن معاد را باور كرده و ميدانند نيكوكاران در دنيا از حيات طيبه برخوردار و در آ رت از بهشت الهى داراى نصيبند و بدكاران در دنيا از زندگى نكبت بار و در آخرت از دوزخ و عذاب پربهره اند چرا به هيولاى ترس از مرگ پيروز نباشند، اينان با تمام موانع عزت مبارزه ميكنند و دنيا را وسيله ساختن آخرت آباد قرار ميدهند.

اما مردم مادى و بيدين، و گروهى كه راه زندگى خويش را از خدا جدا كرده، و بانواع مفاسد و پليدى دچار آمده چون مرگ را پايان زندگى پر از برنامه حيوانى خود ميدانند، از افتادن در كام مرگ و عدم نيستى بخيال خودشان، سخت در هراسند و هميشه از مرگ و مردن در گريز، مرگ بر ايشان هيولاى خطرناكى است آنقدر كه از شنيدن لغتش بوحشت گرفتار شده و لرزه بر اندمشان ميافتد، و نيز مردم سست ايمانى كه كوره عقيده اى به بعدا ز مرگ دارند بخاطر آلوده بودن بگناه و عدم اجراى قسمتى از فرامين حق كه مورث عذاب است از مرگ وحشت دارند، و علاقه مندند با هر وسيله كه بشود از عذاب خدا برهند، ولى بايد بدانند تنها راه نجات از وحشت نسبت بعالم بعد بازگشت حقيقى به خداست، و روى آوردن بقرآن و جبران خلاءهاى گذشته، و اجراى تعهد و مسئوليت انسانى در برابر الله و مردم، رهاننده دل از كابوس وحشت زاى مرگ است، كابوسى كه عكس العمل اعمال بد خود آدمى است، و بدانند كه بى مايه توبه و جبران ورشكستگيهاى عملى و اخلاقى راهى بشفاعت و نجات نخواهند داشت، اين دسته اگر با عوامل ترس زا كه عبارت از گناه و نافرمانى است بمبارزه برنخيزند محكوم ترسند، و حق اينستكه تا پايان عمر از مرگ بترسند.

در اين زمينه مصاحبه جالبى با ابو ذر غفارى شده كه دانستنش براى انسان سود عملى دارد.

 

عقيده ابو ذر نسبت به مرگ

فيض آن بزرگ مرد اسلامى و آن سترك دانشمند عزيز در جلد هشتم محجة البيضاء باب موت مينويسد: مردى بابو ذر گفت: بكدام علت ما از مرگ ميترسيم؟ پاسخ گفت بخاطر اينكه تمام همت شما خرج آباد كردن دنياى محدود و از دست رفتنى شد و وقت آباد كردن جهان بعد براى شما نماند، روى اين حساب ميخواهيدب هنگام مرگ از محلى آباد بمركزى خراب برويد، مركزى كه بدست خود خرابى آن را فراهم آورده ايد! البته رفتن از محل آباد به جائى خراب كه راه بازگشتى از آن نيست ترس دارد.

پرسيد ابو ذر چون بدروازه مرگ رسيديم، برخورد ما با پروردگار چگونه است؟ پاسخ گفت: خوشحالى نيكوكار همانند كسى است كه مدتها در سفر بوده و غم زن و فرزند جانش را ميكاهيده سفرش بپايان آمده و بآغوش خانه بازگشته، بدكار مانند بنده ايست فرارى كه او را دستگير نموده اند و براى جريمه به پيشگاه مولايش ميبرند.

پرسيد ابو ذر حال ما را در پيشگاه الهى چون ميبينى؟ جواب داد اعمال خود را بر كتاب خدا عرضه كنيد، قرآن ميفرمايد:

إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ. نيكوكار در نعمت است و بدكار در عذاب.

پرسيد ابو ذر پس رحمت خداوند كجا ميرود؟ پاسخ داد: خداونند جاى رحمت خويش را در قرآن معتين فرموده: إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ: رحمت حق شامل مردمى است كه باجراى مسئوليتهاى خود اقدام كرده و در صف نيكوكاران جاى گرفته اند، آرى فقط در سايه قرآن ميتوان راه را از چاه شناخت، و با تكيه بر پاسخ گفتن بدعوت قرآن ميتوان خزى دنيا و عذاب آخرت را به حيات طيبه و سعادت جاويدان بدل كرد.

 

پيروزى بر دشمن درونى

در كتب گذشتگان بازگو كرده اند، كه پشت مملكت از شنيدن نامش ميلرزيد، و سربازان هارون چندين بار براى دستگيريش كمين كردند، ولى موفق نشدند او با نوچه هايش در مسير قافله هاى تجارتى قرار ميگرفتند، و مال مردم را ربوده بين خود تقسيم ميكردند.

او فضيل عياض بود، سخت بى باك و متهوّر، در عين راهزنى از صفات خوبى برخوردار بود و همانها باعث نجاتش شد، ميگويند نمازش ترك نميشد، و بكتا خدا احترام ميكرد، اما محيط نامناسب و خانه دور از قواعد تربيت الهى او را از مسير حق بازداشته بود.

نيمى شبى بخاطر هدفى كه داشت بصورت ناشناس وارد شهر بغداد شد، و براى صيد مقصود از ديوار خانه اى ببام برآمد، درحاليكه بمحل مورد نظر نزديك ميشد صداى دلخراشى شنيد قدمش سست شد، زانويش لرزيد، گوشهايش غرق در شنيدن گشت خواننده را نميديد و معلوم نبود كه بود، ولى با سوزى هرچه تمامتر فضاى خانه اش را بخاطر مناجات با محبوب شكسته بود، سوره الحديد را ميخواند باين آيه رسيده بود أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ: هان اى بندگان من هنوز هنگام آشتى با من نرسيده؟ باز هم از من ميگريزيد درحاليكه من بانتظار بازگشت و توبه شمايم اين شمائيد كه عمر يبا من بمخالفت برخاسته نمك نعمتم را خورده ايد اما نمكدان فرمانم را شكسته ايد!

فضيل پس از شنيدن آيه گريست، درحاليكه روى بام صورت بر خاك مذلت و تواضع نهاده بود عرضه داشت: آقاى من مرا بآشتى دعوت ميكنى من بآشتى با تو حاضرم.

راستى مهم است، عمرى گمراهى و دزدى، و شبى هم بخاطر رسيدن بوصال معشوق ببام مظلومى برآمدن ولى با تصميمى قاطع و اراده اى سخت بخاطر شنيدن دعوت حق ديو نفس را مهار كردن و بر دشمن ترين دشمنان درونى پيروز شدن!

از بام برآمد، بطرف بيرون شهر در حركت شد، نزديكيهاى درواز بمحلى رسيد كه معمولا كاروانها از آنجا حركت ميكردند، در آن سحرگاه پرخاطره باز صدائى شنيد قافله سالار ميگفت:

دوستان برخيزيد، اموال خود را برگرفته و بار كنيد شايد در اين ظلمت شب از بيراهه رفته تا گرفتار چنگال آن ياغى خطرناك نگرديم، از شنيدن صداى قافله سالار سخت بگريه افتاد، بر خويش ترسيد آه من چه موجودى هستم كه برادرانم از شنيدن نام من در وحشت اند، انسان هاى بيگناه از دست من دور از امنيت و راحتى، فرياد زد قافله سالار هر وقت ميخواهيد حركت كنيد بى مانع است، زيرا سگ هواى نفس آن مرد خطرناك با پاسخ گفتن بدعوت حق مهار شد، و آن سست اراده و ضعيف الحال با تكيه بر قرآن مجيد در ميدان جنگ با هوا پيروز شد، و امروز نه اينكه نبايد از نامش و رسمش ترسيد بلكه بر عكس او مردى امنيت ساز و خيردهنده شده «4».

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

 

(1)- سفينة البحار ج 2 ص 553

(2) سفينة البحار ج 2 ص 554- ج 2 ص 374

(3) سفينة البحار ج 2 ص 554- ج 2 ص 374

(4)- سفينة البحار ج 2 ص 369 نقل بمعنى

 

 

 

مطالب فوق برگرفته شده از

کتاب : نظام تربيت در اسلام   

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

چیزهایی که روزی را زیاد می کنند
صدای پای عشق
شرط قبولی طاعات و عبادت ها!!
شرمندگى حسن بصرى
تقرب به خداوند با دعا و نیایش
بهترین ذکر در سجده شکر
کفاره شکستن دل!
تخریب بقیع به روایت اسناد
عامل ابتلاء به بیماری قلب !!
رفتار امام عسكرى علیه السلام در كودكى‏    

بیشترین بازدید این مجموعه

نتايج عقول ضعيف در جامعه‏
درخواست پنجم: براي فرزندانش
عجله و شتاب
عظمت قرآن
زاد روز کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام ...
شرائط و ارکان توبه  
عامل ابتلاء به بیماری قلب !!
حجاب و پاكدامنى زن‏
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^