ممکن است ابتدا شیطان خیلی به نظرتان پرقدرت باشد، اما شما ببینید وقتی به مکه دعوتتان میکنند و شبی که وارد مشعر میشوید به شما میگویند که یک مشت سنگریزه جمع کنید که از بند انگشت بزرگتر و از نخود هم کوچکتر نباشد. اینها را در یک کیسهای میریزید و فردا صبح که وارد جمرات میشوید هفت عدد از آنها را به این نیت که به شیطان میزنید به جمرات میزنید وگرنه سنگ زدن به دیوار که چیزی نیست. با کوچک بودن این اسلحه میخواهند به شما بگویند که دشمنتان خیلی کوچک و ضعیف است و با چند عدد سنگریزه میتوانید او را از میدان زندگی به در کنید.
شما مبارزه نکردهاید که گمان میکنید دشمن قوی است وگرنه دشمن قدرت چندانی ندارد و چون شما باب رفاقت را با او باز کردهاید و همواره دعوت او را اجابت میکنید، شکست دادن او به نظرتان سخت میآید. البته اینکه کسی بگوید من نمیتوانم با شیطان مبارزه کنم، خود همین جمله، دروغ است، چرا که اگر پای نتوانستن در کار بود امر خدا و انبیا معنا نداشت. کسی هم نمیتواند بگوید "من توان ندارم با شیطان مبارزه کنم"، بلکه همه میتوانند وارد میدان مبارزه شوند. به عنوان مثال، خیلیها در دنیا برایشان اسباب زنا فراهم بوده ولی انجام ندادهاند، چون دشمن آنقدر قوی نیست که بتواند کسی را به زور به کاری وادار کند و او را با سر به جهنم ببرد. من خودم اگر بخواهم میروم وگرنه چنانچه خودم نخواهم یک میلیون بار هم در روز قیافه در مقابل من جلوه دهد من نگاه به آن نمیکنم. بنابراین، دشمن قوی نیست، بلکه مشکل از ماست که قدرتمان را اعمال نمیکنیم: «إِنَّ کَیدَ الشَّیطَانِ کَانَ ضَعِیفاً».
الان شما دو روز است که ناهار نمیخورید و این خیلی سخت نیز نبوده است. ما تا سه روز پیش خیلی چیزها را در وسط روز میخوردیم و اکنون کنار گذاشتهایم و نمیخوریم. نخوردن و انجام ندادن بسیاری از کارها و نگاه نکردن به نامحرم و دروغ نگفتن که کار سختی نیست. شیطان فقط وعده میدهد و ما نباید به وعدههایش توجه کنیم. در هیچ جای قرآن مجید هم ندارد که شیطان میآید و دست شما را میگیرد و شما را میکشد و به زور میبرد، بلکه او فقط دعوت میکند و میشود به حرف او گوش نداد. باید به حرف شیطان توجه نکرد، نه اینکه به دعوت ابراهیم (ع) گوش نداد و گفت به همراهت نمیآیم و یا به دعوت پیامبر اسلام (ص) اعتنا نکرد و گفت نمیآیم. باید به این مرد بزرگی که دارای مقام جمع الجمعی است و در احوالاتش نوشتهاند که شب معراج که به عرش رسید با توجه به خطابی که به موسی بن عمران شده بود که کفشهایت را درآور، مشهور است که خواست کفشهای پایش را درآورد نگذاشتند و گفتند تو در این بساط با کفش وارد شو، باید به چنین شخصیت با عظمتی که قرآن مجید او را رحمت للعالمین معرفی کرده است باید بگوید میآیم وگرنه چنانچه در مقابلش بگوید نمیآیم، این نیامدن و گوش ندادن به فرمان انبیاء اگر در ترازو گذاشته شود اصلاً نمیتوان سنگینیاش را حساب کرد؟
پس ببینیم که «نمیآیم» را به چه کسی میگوییم؟ ببینید این همان حرفی است که حضرت سیدالشهدا (ع) بعد از بیرون آمدن از مکه زدند و مضمون حرفشان این بود که من میگویم بیایید و هرکسی که گوش نکند بداند که در قیامت با رو به آتش جهنم میافتد. پس این دعوت به آمدن چیز سادهای نیست و خداوند متعال و عالم هستی چشم انتظار بندگی ماست. ما فقط به دشمن باید نه بگوییم وگرنه دعوت انبیا و اولیاء، دعوت رحمت خدا و تفضل خداست و اگر این تفضل و رحمت نبود «لَکُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِینَ» و خسارت نیز معلوم است که با آن، تمام موجودیتم را از دست میدهم و مدیون میشوم و مدیون بودن به خدا، انبیا، ائمه و اولیاء، بسیار مشکل است.
منبع : پایگاه عرفان