
منابع :
کتاب : تفسير حكيم جلد یک
نوشته : استاد حسین انصاریان
كلمه غیبت در لغت و در اصطلاح دين شامل حقايقى است كه از ديد انسان و چشم آدمى ناپيدا پنهان باشد.
غيب داراى مصاديق فراوان و افراد گوناگونى است، گاهى مصداق غيب حقيقتى است كه وجودش غير مادى و بيرون از چهار چوب جسميت و عنصريت، و خارج از هر حد و مرزى است، و زمان و مكان در موجوديت او هيچ نقشى ندارد، و چشم كه جسمى است مادى و مركب از عناصر اين عالم، و داراى حد و مرز و محكوم زمان و مكان و تنها راه ديدنش با كمك انعكاس نور به اشياء است از مشاهده او براى هميشه عاجز است، و از قابليت ديدن و تماشاى او براى ابد محروم است.
چنين غيبى با اين اوصاف ويژه وجودش را فطرت نهفته در ذات هر انسانى خبر مىدهد، و تكتك اجزاء آفرينش و آثار موجود در پهن دشت هستى بر حضرتش دلالت دارند، و كتاب هاى آسمانى به ويژه قرآن مجيد به ذاتش اشاره دارند. و اوصاف و اسماءش را بيان مىكنند، و فلسفه و حكمت متقن، دلايل استوار و محكمى بر موجوديتش اقامه مىنمايند، و عارفان داراى عرفان و معرفت از طريق نور كشف و ذوق باطنى به وجودش اقرار مىكنند و صاحبدلان خردمند از برگهاى آويخته از هر شاخهاى كتابى در شناخت و معرفت او به دست مىدهند:
برگ درختان سبز در نظر هوشيار
هر ورقش دفترى است معرفت كردگار
و انديشمندان پاكدل، و سالكان طريقت راستى و درستى از هر گياهى شعار توحيدش را گوشزد مىكنند:
هر گياهى كه از زمين رويد
وحده لا شريك له گويد اين غيب وجود اقدس حضرت حق، خالق هستى، مدبر امور آفرينش، رب ودود، رحيم و غفور، كريم و قدير، خداى مهربان و عزيز و تواناست كه به خاطر ويژگىهاى ذات مباركش و ازلى و ابدى بودنش، و نامحدود بودن وجودش، از دسترس ديدن هر بينندهاى از هر صنف و نوعى بيرون است و نسبت به همه موجودات و مخلوقات غيب مطلق است. لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ: «1»
ديدهها به تماشاى او دست نمىيابند.
او از طريق آيات و آثارش بدون اين كه او را ببينند بر قلب هر كسى تجلى دارد، و هيچ راهى و طريقى و دليلى بر انكار حضرتش وجود ندارد.
أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: «2»
آيا در وجود خدا شكى است، خدائى كه پديد آورنده آسمانها و زمين است؟!
ايمان به اين غيب كه از طريق مطالعه و دقت در آيات كتاب تكوين كه مجموعه آفرينش و عرصهگاه هستى است، و مطالعه كتاب تشريع كه قرآن مجيد است، و تحقيق و تدبر در كتاب نفس كه وجود انسان است به دست مىآيد، از نشانههاى پرهيزكاران است.
هُدىً لِلْمُتَّقِينَ (2) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ.
گاهى مصداق غيب موجودات روحى و معنوى و ملكوتى و نورى هستند، كه وجودشان را وحى و پيامبران و امامان و به ويژه قرآن مجيد خبر داده مانند فرشتگان كه هر گروهى به اذن حضرت حق در كارى هستند و در حقيقت مدبرات امر خداى مهرباناند.
و ايمان به آنان از دسترس تماشاى چشمها بيروناند از لوازم ديندارى است.
وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ: «3»
و لكن كار نيكو از كسى است كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان ايمان آورده است.
گاهى آنچه از ديده ناپيداست، و از دسترس چشم بيرون است حقايقى هستند كه در ظرف زمانهاى گذشته قرار دارند و در زمان انسان ميليونها سال يا هزاران سال بر آن زمانها تأخر دارد و هيچ زمينهاى براى تماشاى آن حقايق به وسيله انسان وجود ندارد، و تقدم زمانى مانع از ديدن آنهاست.
انسان از بسيارى از آن حقايق كه در ظرف زمانهاى گذشته قرار دارند به وسيله آثار طبيعى، يا سنگ نبشتهها، يا كتابهاى تاريخى يا كتابهاى دينى به ويژهقرآن مجيد خبردار شده، و هيچ راه شكى نسبت به وجود آنان وجود ندارد، مانند پيامبران الهى كه براى هدايت انسان مبعوث به رسالت شدند.
آنان براى همه آيندگانشان از مصاديق بارز غيباند، و ايمان به آن بزرگواران از صفات متقين است.
در روايت جالبى آمده: روزى پيامبر اسلام به اصحاب خود فرمودند فاضلترين مخلوقات چه كسانى هستند؟ پاسخ دادند فرشتگان فرمودند، گفتند فرستادگان حق فرمود مراد من غير ايشان است، گفتند: خود بگوئيد چه كسانى هستند؟ فرمود گروهى كه پس از من بيايند در حالى كه مرا نديدهاند، و همنشين با من نبودهاند، گفتارم را از دهانم نشنيدهاند، و معجزاتم را مشاهده نمودهاند، تنها ورقى چند را كه بيان طريقهمن است مىبينند و از آن طريق به من ايمان مىآورند و نبوتم را تصديق كنند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود:
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ
و بعد از آن فرمود:
«اولئك اخوانى»
آنان برادران من هستند!
گفتند يا رسول الله آيا ما برادران تو نيستيم؟ فرمود:
«انتم اصحابى و هم اخوانى»
شما همنشينان من هستيد و آنان برادران من هستند. «4» گاهى آنچه از ديده پنهان و ناپيداست، به خاطر مصالح و امورى است كه دانش فراگيرش نزد خداست، و وجود آن غايب ناپيدا با دلايل متقن و براهين استوار، و نقلهاى متين تاريخى ثابت شده و قطعى است، و جائى براى انكار او و شك و ترديد در وجودش وجود ندارد.
مصداق چنين غيبى وجود مبارك حضرت حجة بن الحسن العسگرى «5» است كه نزديك به ششهزار روايت كه در كتابهاى معتبر شيعه و سنى نقل شده از روز ولادتش و شروع غيبتش و آثار وجودىاش و ظهورش در آخر الزمان براى گسترانيدن عدالت در همه جهان خبر دادهاند و ايمان به او بىترديد از اوصاف پاكان و پرهيزكاران است.
و گاهى آنچه از ديده پنهان و ناپيدا است، حقايقى هستند كه يا در ظرف زمان آينده قرار دارند، يا تحقق آنها مشروط به تحقق زمان آينده است، آيندهاى كه با حقايقش از دسترس ديد انسان خارج است و به عبارت ديگر تأخر از زمان حال و حاضر دارد، و وجود آن حقايق كه در زمان آينده قرار دارند يا تحقق پيدا مىكنند از طريق دلايل فراوان استوار و برهانهاى واضح و آشكار ثابت شده، و راه انكارى براى آنها نيست مانند حالات موت انسان، برزخ، قيامت، پرونده عمل، ميزان، صراط، بهشت، دوزخ كه همه اينها از مصاديق غيباند و ايمان به آنها از نشانههاى متقين است.
سه نكته مهم
1- ايمان حقيقتى است كه ظرف آن دل آدمى است، اگر ايمان در دل مستقر نباشد ولى مايه آن در قول و گفتار كه به صورت شهادتين است جارى باشد شخص را به عنوان مؤمن نمىتوان به شمار آورد چنان كه در قرآن مجيد آمده:
مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ: «6»
از اهل كفر كسانى هستند كه به زبان مىگويند ايمان آورديم ولى قلبشان ايمان نياورده است.
خداى عزيز در آياتى كه مسئله ايمان را مطرح كرده است آن را به دل نسبت داده:
وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ: «7»
و قلب او آرام به ايمان است.
أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ: «8»
اينانند كه خدا ايمان را در قلوبشان ثابت كرد.
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ: «9»
اعراب باديه نشين گفتند: ايمان آورديم، بگو ايمان نياوردهايد بلكه بگوئيد اسلام آورديم چون ايمان در دلهاى شما وارد نشده است.
2- هر چند لغت غيب از نظر معنى عموميت دارد و شامل هر چيزى است كه از ديد انسان پنهان است ولى مراد از غيب در آيه شريفه.
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ
غيبهائى است كه ايمان به آنها مورد تكليف قرار گرفته و اعتقاد و باور داشتن آنها سبب ارزش انسان و مايه فضيلت و موجب فلاح و نجات است، چون خدا، پيامبران، فرشتگان، كتابهاى آسمانى كه پيش از قرآن بوده و فعلًا اصل آنها از دسترس بيرون است، امام عصر، حالات هنگام مرگ، برزخ، پرونده، ميزان، صراط بهشت، دوزخ. «10» 3- از دورترين زمان، و شايد از زمان شروع زندگى انسان در كره خاك تا به امروز اين حقيقت با برهان و دليل به وسيله پاكان و صاحبدلان، و خردمندان و انديشمندان، و آگاهان و بينايان به انسان گوشزد شده است كه نبايد تصور كرد، و به وهم و خيال گذرانيد، كه آنچه از دسترس حواس پنجگانه به ويژه چشم بيرون است و ما آن را با هيچ يك از حواس درك نمىكنيم وجود ندارد، تا جائى كه گفتهاند:
«عدم الوجدان لا يدل على عدم الوجود:»
نيافتن دليل بر نبودن نيست
كسى كه دليلش بر نبود حقايق غير محسوس اين باشد كه چون آنها را با حواس پنجگانهام احساس نمىكنم پس وجود عينى ندارند فردى است بىخبر و دور از منطق و بيگانه از علم و انديشه، و مخالف با بصيرت ميليونها انسان والا و آگاه چون پيامبران و امامان اوليا و انديشمندان و دانشمندان و آگاهان عارف، و سلسله جنبانان معارف.
او با كمى تأمل و تدبر و با كمك گرفتن از علم و دانش و تحقيق و تدقيق و با تكيه بر انديشه پاك انديشمندان خواهد فهميد كه در اطراف خود او بسيارى از امور و حقايق هست كه در حيات او داراى آثار مثبت فراورانى است، در حالى كه از دسترس حواس پنجگانه او خارج است، زيرا حواس قابليت آن را ندارد كه هر حقيقتى را در عالم حس كند، حواس داراى ميدان محدودى است، و قابليت درك آنها در حد اشيا و عناصر محدودى است كه با آنها مىتوانند سر و كار پيدا كنند.
شيخالرئيس ابوعلىسينا كه از دانشمندان مقبول جهان است و همه عالمان جهان او را به علم و عمل و نبوغ ستوده و مىستايند در آغاز نمط چهارم كتاب با ارزش اشارات مىفرمايد:
بدان كه گاهى بعضى خيال مىكنند كه موجود همان است كه حس انسان به آن مىرسد، و آنچه حس به آن نمىرسد موجود نيست اما اگر تو تأمل كنى در همان موجودات محسوس چيزها خواهى يافت كه محسوس نيست.
راستى چه اشتباه بزرگ و غلط فاحشى است كه انسانى كه داراى عقلى محدود و دانستنىهائى اندك است خود را با اين ضعف و كوچكى و فقر و تهيدستى همه جانبه، ميزان بود و نبود حقايق و ترازوى حق و باطل واقعيات بداند و بگويد چون حس نمىكنم نيست، و چون اين برنامه را باطل مىدانم باطل و چون اين مسئله را حق مىدانم حق است و جز اين نيست!!
اين حالت ناشى از غرور و كبر، و بىخبرى و بىخردى و نهايتاً تاريكى باطن و جهل مركب است.
در هر صورت باور داشتن امور غيبى كه وجودشان با دلايل استوار و برهانهاى قوى قابل اثبات است، و عدمشان با هيچ حجت و دليلى قابل اثبات نيست، امرى است كه از آن در قرآن مجيد و روايات تعبير به ايمان به غيب شده، و چيزى در مسائل معنوى براى انسان افضل از آن نيست، چنان كه ابنمسعود از پيامبر بزرگوار اسلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود:
«و الذى لا اله الا هو ما آمن احد افضل من ايمان بغيب ثم قرء هذه الآيه الذين يؤمنون بالغيب:» «11»
سوگند به كسى كه معبودى جز او نيست، احدى ايمانى برتر از ايمان به غيب نياورده و سپس اين آيه را تلاوت كرد: الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ. وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ:
جمله يقيمون الصلاة كه از باب افعال و فعل مضارع جمع است در اين آيه شريفه بنابر اعتقاد متخصصان و صاحب نظران بر دو معنا دلالت دارد:
1- دوام و استمرار داشتن بر نماز تا پايان عمر
2- برپا كردن نمار با همه اركان و شرايط ظاهرى و معنوى
معناى اول با تكيه بر آيه شريفه سورهى معارج بيان شده:
الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ: «12»
نماز گزاران واقعى كسانى هستند كه بر نمازشان مداومت و استمرار دارند و در هيچ موقعيتى دست از نماز برنمىدارند.
و معناى دوم بر اساس آيه شريفهى سوره مؤمنون ذكر شده است:
وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ: «13»
مؤمنان واقعى كسانى هستند كه بر شرايط واركان ظاهرى و معنوى نمازشان مستمراً مداومت دارند.
قرآن مجيد در رابطه با نماز به حقايقى بس با ارزش اشاره مىكند از جمله:
همه مكلفان را به اقامه نماز به عنوان تكليفى لازم و واجب دعوت مىكند، تكليفى كه در صورت ادا شدن سبب خوشنودى حق وعامل استحقاق مكلف نسبت به بهشت، و زمينهاى براى تأمين بخشى از خير دنيا و آخرت، انسان است:
وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ: «14»
نماز را بر پاى داريد و اين فرضيه پرمنفعت الهى را به جاىآوريد.
قرآن كريم از همه مؤمنان و عاشقان حق و علاقهمندان به عبادت و بندگى دعوت مىكند كه نماز را در اوقات معين خودش، اوقاتى كه حضرت حق تعيين كرده ادا كنيد، كه از فضايل اين عبادت به جاى آوردن آن در وقت تعيين شده است.
إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتاً: «15»
بىترديد نماز بر عهده اهل ايمان فرضيهاى محدود به اوقات است. كتاب خدا از همه مردم دعوت مىكند، نمازهاى واجب خود را يك دل و يك سو با جماعت و گروهى بخوانيد، زيرا نظر لطف خدا در حدى كه با جماعت است با فرد نيست.
وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ: «16»
نماز را در جمع نمازگزاران به صورت گروهى ادا كنيد.
حضرت حق در قرآن مجيد از مؤمنان نمازگزارى كه نمازشان همراه با خشوع و فروتنى قلبى و بدنى است مدح و ستايش نموده:
الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ: «17»
مؤمنان رستگار كسانى هستند كه در نمازشان در باطن و ظاهر خاشع و فروتن هستند.
قرآن مجيد به انكار كننده حقايق و تارك نماز اين فرضيه الهى كه ركن مهمى از اركان اسلام است عتابى سنگين دارد و او را از چهار چوب انسانيت خارج دانسته و قيامتى بسدشوار و عذابى بس سنگين براى او پيشبينى مىكند:
فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى: «18»
پس او به باور حقايق، و تصديق توحيد و نبوت و قيامت تن نداد و از به جاى آوردن نماز امتناع ورزيد.
عاقبت اينان عاقبت بسيار بدى است، و سرانجامشان سرانجام فوقالعاده سختى است تا جائى كه براى هميشه دچار عذاب اليم مىشوند و در آن لحظه كه لحظه ورود به دوزخ است از سوى بهشتيان مورد پرسش قرار مىگيرند:
ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ؟ قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ: «19»
چه چيز شما را به دوزخ وارد كرد؟ مىگويند از نمازگزاران نبوديم قرآن مجيد آنان را كه به نماز بها نمىدهند، و ارزشى براى آن قايل نيستند، و اين عبادت بىنظير را مهمل و ضايع مىگذارند و نسبت به انجام آن از روى علم و عمدتقصير مىكنند مورد تهديد قرار مىدهد و مىگويد:
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا: «20»
نسل بد و بىادبى پس از قوم نوح به جاى آنان قرار گرفت كه نماز را مهمل گذاشتند و اين ركن اساسى دين را ضايع و تباه كردند، و از خواستههاى نامعقول خود پيروى نمودند، در نهايت به همين زودى با كيفرى سخت روبرو خواهند شد.
در بيان ارزش و اهميت نماز، و شرايط ظاهرى و باطنى آن در توضيح و تفسير آيات ديگر به مسائل و حقايق قابل توجهى اشاره خواهد شد، در اين بخش لازم است چند روايت معتبر را ثبت اين اوراق كنم، باشد كه براى عاشقان عبادت و بندگى مفيد افتد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- انعام 103.
(2)- ابراهيم 10.
(3)- بقره 177.
(4)- منهجالصادقين ج 1، ص 138- كشفالاسرار ج 1، 46 با اندكى تفاوت.
(5)- نورالثقلين ج 1، ص 26- ابوالفتوح رازى ج 1، ص 64.
(6)- مائده 41.
(7)- نحل 106.
(8)- مجادله 22.
(9)- حجرات 14.
(10)- صافى ج 1، ص 92.
(11)- منهج الصادقين ج 1 ص 127.
(12)- معارج 23.
(13)- مؤمنون 9.
(14)- روم 31.
(15)- نساء 103.
(16)- بقره 43.
(17)- مؤمنون 2.
(18)- قيامت 31.
(19)- مدثر 46.
(20)- مريم 59.
منبع : پایگاه عرفان