ابوحامد غزالى در احياء العلوم و محدث بزرگ و فيلسوف عالى قدر در كتاب پر قيمت محجة البيضاء درباره قلب گفته اند:
بدان كه مثل قلب مثل قلعه اى استوار است، و شيطان دشمنى است كه مى خواهد وارد اين قلعه شود و آن را تملك نمايد و بر آن چيره گردد، و حفظ اين قلعه از هجوم دشمن ممكن نيست جز به پاسدارى از درهاى قلعه و روزنه هاى ورودى اش و كسى كه درهاى ورودى اين قلعه را نمى شناسد قدرت پاسدارى از درهاى آن را ندارد.
حفظ قلب از فساد شيطان واجب است واجبى بر هر انسان مكلف و چيزى كه جز به آن نميتوان به واجب رسيد قطعا واجب است، انسان به دفع شيطان قدرت پيدا نمى كند مگر درهائى كه شيطان از آن وارد مى شود بشناسد، پس شناخت درهاى ورودى شيطان واجب است و اين درها و منافذ ورود شيطان صفات منفى و ناپسند آدمى است كه زياد و فراوان است و ما در اين بخش به درهاى بزرگ و عظيمى كه شيطان از آنها به قلب وارد مى شود اشاره مى كنيم.
از درهاى عظيمى كه ورود شيطان را به قلب ميسر مى كند حرص و حسد است، هر گاه انسان به چيزى حرص و ميل شديد بورزد اين صفت ناپسند او را كور و كر مى سازد مگر نه اين است كه پيامبر اسلام فرمود:
«حبك الشئ يعمى و يصم:» «1»
عشق ورزى ات به چيزى تو را كور و كر مى كند.
نور بصيرت در وجود انسان حقيقتى است كه درهاى ورودى شيطان را مى شناسد، هنگامى كه حرص و حسد اين نور را بپوشاند نور بصيرت از ديدن و شناخت باز مى ماند و فرصت براى شيطان فراهم مى گردد پس هر چه كه حريص را به شهواتش برساند نزد او زيبا جلوه مى دهد گرچه از قبيل منكر و فحشا باشد، در فضاى كوردلى است كه انسان منكر را منكر و فحشا را فحشا نمى بيند بلكه منكر و فحشا به نظر او زيبا و نيكو مى آيد و به اين خاطر به سوى آن و براى به دست آوردن آن حركت مى كند.
روايت شده زمانى كه نوح در كشتى قرار گرفت و از هر نوع موجود به همان گونه كه فرمان يافته بود يك جفت در آن قرار داد، فردى مسّن را در كشتى ديد كه او را نشناخت، به او گفت براى چه و چگونه در اين كشتى وارد شدى؟ گفت براى ضربه زدن به قلب يارانت آمده ام تا دلشان با من و بدنشان با تو باشد! نوح گفت: اى دشمن خدا بيرون شو كه تو از درگاه حق رانده شده اى، ابليس گفت: پنج چيز است كه به وسيله آنها مردم را هلاك مى كنم من سه چيز آن را به تو مى گويم و دو چيز آن را پنهان مى دارم، خدا به نوح وحى كرد به سه چيز از آن پنج چيز نيازى ندارى او را فرمان ده كه دو مرحله ى آن را برايت بگويد، پس نوح به او گفت: آن دو چيز چيست؟ گفت: دو وسيله اى است كه مرا انكار نمى كنند و از من براى هلاك كردن مردم تخلف نمى نمايند، مردم را حرص و حسد به هلاكت نشانيد، بر اثر حسد بود كه من به لعنت دچار شدم و شيطان رجيم گشتم، و امّا حرص صفتى بود كه توانستم به وسيله آن درخت ممنوعه را بر آدم حلال كردم و با بيرون شدنش از بهشت به مقصودم رسيدم. «2»
از درهاى بزرگ و خطرزائى كه شيطان ميتواند از آن وارد قلب گردد و بر آن چيره شود و هر گونه كه بخواهد اين عضو حساس را جهت دهد خشم و شهوت است، خشم ديوى قاتل و غولى كشنده براى عقل است هنگامى كه سپاه عقل ناتوان شود سپاه شيطان هجوم مى كند، و هر گاه انسان دچار خشم شود شيطان با او به بازى مى نشيند چنان كه كودك با توپ سرگرم بازى مى شود.
در روايت آمده ابليس با موسى ديدار كرد و به او گفت: خدا تو را براى ابلاغ پيام هايش برگزيد و با تو سخن گفت، من از مخلوقات خدايم كه گناهى مرتكب شدم علاقه دارم توبه كنم براى من نزد خدا شفاعت كن كه توبه ام را بپذيرد موسى گفت از خدا براى تو درخواست پذيرش توبه مى كنم، بر اين اساس موسى براى ابليس درخواست قبول توبه كرد، خطاب رسيد درخواستت براى ابليس پذيرفته است او را فرمان ده بر قبر آدم سجده كند، موسى ابليس را ديد و به او گفت از تو خواسته اند به قبر آدم سجده كنى تا توبه ات پذيرفته شود، ابليس از سجده بر قبر آدم امتناع كرد و تكبر ورزيد و از فرمان حق دائر بر سجده بر قبر آدم خشمگين شد و گفت: من در حالى كه آدم زنده بود به او سجده نكردم، اكنون به قبر او سجده كنم!!
سپس به موسى گفت: تو به خاطر اين كه براى من نزد خدا شفاعت كردى بر من حق پيدا كردى پس لازم است تو را هشدار دهم كه مرا در سه موقعيت به ياد داشته باش تا به وسيله من دچار هلاكت نگردى، هنگام خشم توجه داشته باش كه وجودم در قلبت و دو چشمم در دو چشم توست، چون خود را از خشم و آثارش حفظ كنى قلبت را از من خالى و دو چشمت را از دو چشم من آزاد نموده از هلاك شدن در امان مى مانى، من هنگام خشم تو و غضبت چون خون در همه وجودت در حركت و رفت و آمدم.
و نسبت به من در هنگام جنگ حق عليه باطل توجه داشته باش كه در آن موقعيت من سراغ فرزند آدم مى آيم و فرزندان و همسرش و اهلش را بيادش مى اندازم تا از جهاد دلسرد گردد و به جنگ پشت كند.
و تو را از نشست و برخاست و خلوت كردن با زن نامحرم بر حذر ميدارم زيرا من او را نزد تو فرستاده ام و تو را به جانب او گسيل داشته ام «3»
شيطان در اين داستان به شهوت و خشم و حرص اشاره كرده زيرا فرار از جهاد بر پايه حرص بر دنياست، و امتناع از سجود بر آدم منشأش حسد است كه از بزرگترين درهاى ورودى او به باطن انسان است.
برخى از انبياء به ابليس گفتند: به چه چيز بر فرزندان آدم چيره مى شوى؟ گفت: آنان را هنگام خشم و خواسته هاى بى مهار به اسارت مى گيرم.
از درهاى ورودى شيطان به قلب انسان عشق آدمى به آراستن خويش به لباس و جمع كردن انواع اثاث چشم گير براى زندگى و ساختن خانه زيبا و مزين به انواع وسايل و گچ برى و آئينه كارى و وسائل گوناگون روز است، ابليس چون اين امور را بر قلب انسان چيره و حاكم مى بيند در قلب تخم گذارى نموده و توليد جوجه مى كند تا لشگرى از خود فراهم آورده و همه نواحى قلب را تسخير كند، او همواره انسان را وسوسه نموده و دعوت مى كند كه خانه اش را به هر صورت ممكن آباد سازد و نوسازى نمايد و سقف و ديوارش را به انواع زينت ها بيارايد و هر چه ميتواند به بناى آن اضافه كند و بدن را به لباس هاى گوناگون بيارايد و بهترين مركب ها را فراهم نمايد و با دل انسان كار مى كند كه اين راه را بدون بازگشت تا پايان عمر ادامه دهد و در اين زمينه از وضعى به وضع ديگر منتقل گردد تا عمرش سر آيد و اجلش برسد و او هم چنان در راه شيطان و اسير هوا بماند!!
از درهاى عظيم ديگر كه راه ورود ابليس به باطن است سيرى و پرخورى است گرچه غذاى پاك و حلال باشد، قطعاً سيرى و پرخورى به شهوات به ويژه شهوت جنسى نيرو مى دهد و مسلماً شهوات اسلحه شيطان است كه با آن انسان را به اسارت در آورده بر او چيره مى گردد.
در روايت آمده: ابليس در برابر يحيى (ع) آشكار شد و يحيى قفل هاى زيادى را نسبت هر چيز در او ديد پرسيد اين قفل ها چيست؟ گفت اينها شهوات است كه به وسيله آنها بلا و زخم بر بنى آدم مى زنم، يحيى گفت دراين قفل ها براى من هم سهمى هست؟ ابليس گفت: چون شكم از غذا سير كنى و پرخورى نمائى تو را نسبت به نماز و ذكر ثقيل سنگين نموده و زمين گير مى كنم، يحيى گفت براى من در پرخورى زيانى غير اين هست؟ گفت: نه يحيى گفت: به خدا سوگند بر عهده ى من است كه هرگز شكمم را از غذا سير نكنم، ابليس هم گفت: به خدا سوگند بر من است كه هرگز مسلمانى را نصيحت نكنم. «4»
از درهاى ورودى شيطان به قلب طمع به مردم است، هنگامى كه طمع بر قلب چيره گردد، ابليس پيوسته ظاهرسازى و خودآرائى را در برابر كسى كه آدمى به او طمع دارد در نظرش نيكو جلوه مى دهد تا جائى كه انواع ريا و پوشانيدن حقيقت و جلوه دادن غير آنچه را كه در انسان است به انسان تحميل مى كند در حدى كه مورد طمع را به صورت معبود در قلب انسان مى آرايد و در اين مرحله است كه آدمى پيوسته در انديشه محبوب نمودن خويش در برابر طرف برمى آيد و اين كه از هر راه ممكن خودش را به گردونه آن محبوبيت درآورد و كمترين حال او اين مى شود كه طرف خود را به آنچه در او نيست و سزاوارش نمى باشد ستايش كند و مدح و تعريف نمايد، و با او به قيمت ترك امر به معروف و نهى از منكر نرمى به خرج دهد و در مقام سازش برآيد.
از ديگر درهاى ورودى شيطان به قلب عجله و شتاب زدگى در امور و دورى از انديشه در عاقبت كار و اجتناب از تفكر در برخوردهاست.
از رسول خدا روايت شده:
«العجلة من الشيطان و التأنى من الله عزوجل:» «5»
شتاب ورزى از شيطان و درنگ و تأمل از خداست بر انسان لازم است كه انجام همه امور و كارهايش را بر اساس بصيرت و معرفت قرار دهد و بصيرت و معرفت نيازمند تأمل و مهلت است و شتاب و عجله فرصت بصيرت و آگاه شدن را به نسبت به هر كارى و عاقبت آن از انسان سلب مى كند، در فضاى شتاب و عجله است كه شيطان از جائى كه انسان پى نمى برد شر و زيانش را رواج داده و وارد حوزه حيات و زندگى آدمى مى كند.
در روايت آمده هنگامى كه عيسى به دنيا آمد همه شياطين نزد بزرگشان ابليس آمدند و گفتند: همه بت ها به صورت واژگون شده اند، گفت در مكان شما حادثه اى اتفاق افتاده، همه جا را گشت ولى چيزى نيافت تا ديد عيسى به دنيا آمده و فرشتگان الهى اطراف او جمع اند، به سوى شياطين بازگشت و گفت شب گذشته پيامبرى به دنيا آمده، زنى در دنيا حامله نشد و وضع حمل نكرد مگر اين كه من نزدش حاضر بوده ام جز اين مولود، پس از اين زمان از اين كه مردم بت ها را به عنوان معبود بپرستند نااميد باشيد اگر مى خواهيد بنى آدم را بفريبيد از جانب شتاب و عجله نزد آنان آئيد!
از درهاى بزرگى راه ورود شيطان به قلب است و درى از آن عظيم تر نيست ثروت و مال و پول و منال است و به دنبال آن اثاث و ابزار زندگى و مركب و محل كسب و مغازه و كارخانه و خانه قصر مانند و باغ و امثال آن.
در اين زمينه ها هر چه كه مازاد بر نياز و احتياج باشد همان جايگاه شيطان و مركز استقرار او و كمين گاهش براى صيد آدمى است.
كسى كه به اندازه كفاف و به مقدار احتياج و گذران امور زندگى اش دارد خيالش راحت و نفسش آرام و قلبش فارغ از همّ و غم است، اگر بر فرض يك ميليون تومان به طور ناگهان پيدا كند صدها رشته خواسته و شهوت از قلبش
برانگيخته مى شود كه هر خواسته و شهوتى براى تحققش نياز به يك ميليون تومان ديگر دارد، اينجاست كه آن يك ميليون اوليه براى او كافى نيست بلكه خواستار چند ميليون است تا خانه اى اشرافى بخرد، و آن خانه را از اثاث و ابزار مناسب آن پر كند، و كارگر و كارمند براى اداره امور خانه و بيرون استخدام نمايد، و بدن خود و اهل و عيالش را با لباس هاى فاخر و گران قيمت بپوشاند كه هر يك از اينها برنامه ديگرى را مى طلبد كه در چهارچوب زندگى نهايت ندارد، و از اين طريق است كه انسان دچار غفلت و نسيان و دور شدن از عبادت و بندگى مى شود و چون قارون غرق در ماديت مى گردد و عاقبت در هاويه و عمق دوزخ افتاده و همه درهاى نجات به رويش مسدود مى شود!
از ثابت نامى روايت شده: هنگامى كه پيامبر عزيز اسلام معبوث به رسالت شد ابليس به لشگريانش و شياطين زير مجموعه اش گفت: حادثه اى به وقوع پيوسته بنگريد چيست آنان روانه شدند و به جستجو برآمدند سپس نزد او برگشته و گفتند: چيزى به دست نياورديم، ابليس گفت: من براى شما خبر حادثه اتفاق افتاده را مى آورم رفت و برگشت و گفت محمد (عليهما السلام) مبعوث به رسالت شده پس شياطين زير دستش را سراغ اصحاب پيامبر فرستاد وى آنان نااميد از فريب دادن ياران پيامبر بازگشتند و به ابليس گفتند ما تاكنون چنين قومى را نيافته بوديم كه به آنان هجوم بريم و در گناه را به رويشان باز كنيم ولى آنان به نماز برخيزند و زحمات ما را نابود سازند، ابليس گفت آنان را مهلت دهيد شايد دنيا به آنان رو كند و شما از طريق آن به فريب آنان موفق گرديد.
از ديگر درهاى بزرگ كه راه ورود شيطان به باطن انسان مى باشد بخل و ترس از تهيدستى است كه اين دو صفت بسيار مذموم انسان را از اتفاق و صدقه و كار خير باز مى دارد و آدمى را به ثروت اندوزى و انباشته كردن مال و منال مى كشاند و نهايتاً مستحق عذابى مى كند كه قرآن به ثروت اندوزان وعده داده است.
از قول شيطان نقل شده كه در مسئله بخل و خوف از فقر آدميان بر من چيره نشده اند تا از دام من بگريزند و نسبت به سه چيز هرگز بر من چيره نخواهند شد هنگامى كه از آنان بخواهم ثروت را از طريق نامشروع به دست آورند، و در غير طريق صحيح انفاق كنند، و از پرداخت حقوق مالى باز ايستند.
از آفات بخل و حرص پاى بندى به مراكز تجارت و بازارها براى جمع كردن ثروت و هزينه كردن همه عمر در اين مورد است.
ابو امامه از رسول خدا روايت كرده: هنگامى كه ابليس را به زمين فرود آوردند گفت پروردگارا مرا در زمين جاى دادى و مطرود و رجيم نمودى براى من خانه اى قرار ده خطاب شد حمام، گفت درخواست مجلس و محفلى دارم خطاب شد بازارها و راه هائى كه در آن جمعيت گرد مى آيد، گفت: طعامى مقرر كن خدا فرمود آنچه نام خدا بر آن برده نشود، گفت درخواست آشاميدنى دارم خدا پاسخ دهد هر نوع مستكننده، گفت موذن و اعلامكنندهاى مى خواهم، خطاب رسيد وسائل نوازندگى و آلات موسيقى، گفت كتابى كه بر مردم بخوانم، حضرت فرمود شعر و ترانه گفت مكتوب و نوشته اى برايم قرار ده خطاب رسيد خال كوبى بر بدنها، گفت سخنى برايم مقرر فرما، خدا فرمود دروغ و كذب، گفت دام هائى برايم قرار ده خطاب رسيد زنان بيتقوا و بيپروا كه با عشوه و ناز عقل مردان را مى ربايند.
مؤمن واقعى و مسلمان حقيقى و اهل الله كسى است كه در اين چند روزه عمر كوتاهش با توجه به خدا و لحاظ كردن قيامت به كمك عمل به احكام الهى و رعايت تقوا تمام درهاى ورودى شيطان و وسوسه هاى او را به قلب ببندد و پيوسته اين درها را بسته نگه دارد تا قلب از آفات شياطين در امان بماند و از اين طريق خير دنيا و آخرت انسان تأمين شده به خواست خدا به سعادت ابدى نائل گردد.
مدعى ديندارى بخصوص كسى كه خود را پيرو اهل بيت مى داند، و شعار تشيع مى دهد بايد عمل و حركات و منش و اخلاق و اطوارش اين ادعا را تصديق كند، اگر كسى مدعى مذهب اهل بيت باشد ولى اعمال و حركاتش با اعمال و حركات اهل بيت هماهنگ نباشد قطعاً در ادعايش كاذب و راه نجات بر او بسته است.
تشيع و ديندارى با ادعا و گفتار تنها قابل قبول نيست، ادعاى سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و على بن ابى رافع و امثال اينان در شيعه بودن كه عملشان با گفتارشان يكى بود ادعائى صادق و سخنى راست و درست است ولى كسى كه ادعاى ديندارى و تشيع مى كند ولى در عمل پيرو ابليس و دنباله روى شياطين و رنگ گرفته از مكتب يهود و نصرانيت و شكل گرفته از بيدينان است ادعايش در دنيا و در دادگاه هاى آخرت قابل قبول نخواهد بود زيرا ديندارى و شيعه بودن به عمل است نه به لقلقه زبان.
مذهب اهل بيت كه شاخه هاى پرمحصول درخت نبوت اند تركيبى از عقايد حقه، و اعمال صالحه و اخلاق حسنه، و صلاح و سداد و عفت و اجتهاد و قناعت و كرامت و عبادت ربّ و خدمت به خلق و اجراى امر بمعروف و نهى از منكر و نيت پاك و تبليغ دين و هدايت مردم به سوى خدا و روشن نگاه داشتن مشعل درستى و راستى و صدق و صداقت است، هركس به اندازه گنجايش وجودياش پاى بند به اين حقايق باشد، و در برابر هجوم فرهنگ بيگانه خود را حفظ كند، و خويش را از افتادن در دام ابليس و جنودش نگاه دارد قطعاً در ادعاى ديندارى و به ويژه تشيع راست گفتار و در دنيا و آخرت اهل نجات و همراه با سعادت و سلامت و امنيت همه جانبه و اهل بهشت است، در هر صورت موفقيت انسان در همه امور، و نجاتش ازهمه شرور در گرو قلب سالم و دل مملو از ايمان و داشتن عمل صالح مى باشد، و جز اين راه نجاتى براى احدى وجود ندارد.
(1)- محجة البيضاء، ج 5، ص 58.
(2)- محجة البيضاء، ج 5، ص 58.
(3)- محجة البيضاء، ج 5، ص 50- الدر المنثور، ج 1، ص 5- بحار، ج 14، ص 634.
(4)- بحار ج 14، ص 620.
(5)- محجة البيضاء ج 5، ص 60.
منبع:
کتاب : جلد سوم تفسير حكيم
نوشتہ : استاد حسین انصاریان