اين دفتر، دفتر عجيبى است. حذيفة بن اسيد غفارى مىگويد: ما از كوفه با حضرت مجتبى عليه السلام به مدينه مىآمديم. حضرت به شترى خيلى توجه داشتند. من فكر كردم حضرت اين شتر را دوست دارند. به امام عرض كردم: يابن رسول الله! چرا به اين شتر خيلى علاقه داريد؟ فرمود: كارى به اين شتر ندارم. در بار اين شتر دفترى است كه نام شيعيان ما تا قيامت در آن ثبت است. من به بار اين شتر عشق مىیورزم، نه خود شتر.
حذيفه مىگويد: وقتى به مدينه رسيديم، من كه سواد نداشتم، به حضرت عرض كردم: اين دفتر را به من نشان مىدهيد؟ فرمود: روزى به خانه ما بيا تا آن را به تو نشان بدهم. ما اين دفتر را به هر كسى نشان نمىدهيم.
مىگويد: با پسر برادرم كه سواد داشت رفتم، به او گفته بودم كه من مىخواهم به خانه حضرت مجتبى عليه السلام بروم تا امام دفترى را به من نشان بدهند كه اسم شيعيان تا قيامت در اين دفتر هست. رفتيم.
خود حضرت برخاستند و دفتر را آوردند، من به برادرزادهام گفتم: نگاه كن ببين اسم من در اين دفتر هست؟ برادرزادهام نگاه كرد و به من اشاره كرد كه اسم تو هست. بعد دفتر را ورق زد، ناگهان فرياد زد: عمو! اسم من هم در اين دفتر هست، ولى اسم من نور مىدهد.
به امام مجتبى عليه السلام عرض كردم: يابن رسول الله! چرا اسم برادرزاده من در اين دفتر نور مىدهد؟ فرمود: چون برادرزادهات جزء هفتاد و دو نفر ياران برادرم امام حسين عليه السلام است. اين نور مخصوص آنها است. چه كسى شيعه است و اسمش در آن دفتر هست؟ خوش به حال آنان. ما بايد كارى كنيم كه اسم ما در اين دفتر نوشته شود و يا اگر نوشته شده است، اين اسم از دفتر پاك نشود و بماند.
اى جلوه آيههاى قرآن اى گوهر پربهاى قرآن
زد بوسه به دست تو پيمبر يعنى كه تويى لقاى قرآن
لبخند تو آيتى است از نور صوت تو بود صداى قرآن
در راه على به خانه وحى آخر تو شدى فداى قرآن
اى چشمه فيض ز بىنهايت پيوند نبوت و ولايت
منبع : پایگاه عرفان