فارسی
شنبه 03 شهريور 1403 - السبت 17 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

اسير شهوت

 

اما اگر از اين منابع بريده شوند، ميدان دار اين زندگى شهوت مى شود. يوسف وجود را به چاه مى اندازند. حال آيا اين يوسف هاى به چاه افتاده، به كاروان توبه ماه رمضان، محرّم يا ايّام فاطميه و دوستان خوبى برمى خورند؟ همه يوسف ها به كاروان خوب برنمى خورند. ممكن است كاروانى بيايد و رد شود و اين چاه، آن قدر عميق باشد كه طناب اين كاروان ها به عمق آن نرسد. آيا ريسمانى قوى تر و مطمئن تر و طولانى تر از قرآن، كه از اللّه تا كره زمين كشيده شده است، وجود دارد؟ آن چاه چه قدر عميق است كه اين طناب به ته آن نمى رسد؟ خداوند به پيامبر  صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اين قدر خود را به زحمت نيانداز:

 « ذَرْهُمْ فِى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ »

 چه چاهى است كه مى فرمايد:

 « أُوْلَـئِكَ فِى ضَلَـلِ بَعِيدٍ »

 اين چاه شهوت، چه قدر عمق دارد كه «حبل اللّه » به آن نمى رسد، ائمه از صراط عبور مى كنند ، ولى دست پر قدرت آنان به عمق آن چاه نمى رسد. شعله جهنم به اندازه اى است كه مى فرمايد:

« فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّـفِعِينَ »

 همين دهانه و چاه نفس و شهوت است كه يوسفِ وجود انسان را كه عقل است، در چاه شهوت مى اندازند تا در محاق الى الابد برود. حال يا گرگ يوسف باطن و يا گرگ يوسف ظاهر مى شود. چه قدر گرگ در اين دنيا يوسف دريدند. آنان كه در كربلا، اين انسان ها را قطعه قطعه كردند، انسان بودند؟ در گفتار قمر بنى هاشم هست كه ايشان را در چه مرتبه اى آورده است.

در روز عاشورا در آن رويارويى بين حق و باطل ، قمر بنى هاشم خطاب به نفس خود فرمودند:

 «يا نَفْسٌ لا تَخْشِى مِنَ الكُفّارِ»

اى نفس از كافران هراس به خود راه مده.

 بعضى از صفات ، انسان را به گرگ تبديل مى كند ، رباخوار يك گرگ است. رشوه خوار بى رحم، يك گرگ است. انسان بى رحم، گرگ است.

اميرالمؤمنين عليه السلاممى فرمايد:

 «فالصُورَةُ صُورَةُ اِنسان وَالقَلْبُ قَلْب حَيوان»

 صورت انسانى دارد ولى باطنش حيوانى است. خدا هم به صراحت در قرآن مى فرمايد:

 « أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ »

 در كتاب «بحار الأنوار» ديدم كه موسى بن جعفر  عليه السلام مى فرمايد: اين ده برادر، به يعقوب گفتند:

 « أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَداً يَرْتَعْ و يَلْعَبْ »

 پدر! اين كودك را با ما بفرست تا در مراتع بازى كند. يعقوب به ده برادر گفت: دلم مى ترسد كه گرگ او را بخورد. يعقوب مى دانست كه گرگ يوسف را نمى خورد. از كجا مى دانست؟ از خوابى كه يوسف ديده بود. وقتى يوسف خواب خود را براى پدر گفت، يعقوب گفت :

 « و كَذَالِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ »

 در آينده، خداوند تو را از ميان انسان ها به عنوان فرد شايسته انتخاب مى كند. او مى دانست كه گرگ او را نمى خورد. پس چرا فرمود:

 « و أَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ »

 پيامبران كه معصومند. موسى بن جعفر  عليه السلام مى فرمايد: او كنايه اى سرّى به بچه هايش گوشزد كرد و در دلش اين ده تا برادر را براى يوسف، گرگ مى ديد :

 شنيدم گوسفندى را بزرگى

 رهانيدى از دهان و دست گرگى


شبانگه كارد بر حلقش بماليد

 روان گوسفند از وى بناليد


كه از چنگال گرگم در ربودى

 چو ديدم عاقبت خود گرگ بودى

رباخوار گرگ است. كسى كه به ناموس مردم رحم نمى كند، گرگ است. كسى كه در مسير حل شدن مشكلات، چوب لاى چرخ ديگران مى گذارد، گرگ است. كسى كه لوازم آرايش توليد مى كند به قيمت ارزان و زن روستايى آن را تا مى خرد به لب و پوستش بزند براى اين كه براى همسرش جلوه اى كند ، اما دچار بيمارى مى شود كه درمان ندارد و از شكل و قيافه مى افتد، اين انسان اگر گرگ نيست، كيست؟ يك آمار بگيريد و ببينيد چه اندازه گرگ داريم. رئيس همه گرگ هاى دنيا هم يك انسان است. جهان در دست گرگ ها است.

يوسف چرا يوسف شد و زليخا چرا زليخا شد؟ زليخا يك گرگ است. تو كه شوهر دارى، به چه علت، دنبال يك جوان پاك دامن را گرفته اى تا از او كام جويى كنى، كه هم به او خيانت شود، هم به انسانيت و هم به شوهرت شود؟ چون او گرگ است. چرا يوسف را بى جرم، با اين همه پاكى و نزاهت، نه سال به زندان انداختى؟ تو گرگى، اگر چه قيافه ات قيافه زن است، با باطن تاريك و آلوده چه جنايت بزرگى را مرتكب شدى :

 اى دريده پوستين يوسفان

 كى تو برخيزى از اين خواب گران

تو كه مى دانى يوسف پاك دامن است، چرا او را نه سال به زندان انداختى؟ چون گرگ هستى. هر يك از آيات، اگر دقيق بررسى شود، يك دريا معارف دارد و به گستردگى آفرينش، مطلب در آن است.

بدترين دوست زليخا و دشمن لجوج او، شهوت بى قيد است كه يوسف وجود او را به چاهى انداخته است كه دست يوسف هم براى نجات آن، به او نمى رسد :

 « رَ وَدتُّهُ و عَن نَّفْسِهِ »

 اين جمله، از قرآن است. من فقط لذت بدن و شهوت را مى خواهم. اگر زلف زندگى به اين دشمنان گره بخورد، اين بلاها بر سر انسانيت مى آيد.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

پيمودن صراط مستقيم
حكايتي از كرامات سيد علي قاضي
ساده دلان اهل فضل وکمال
حكايتي از استاد دربارة تأثير توكل بر خدا
يارى ذوات مقدسه
3. اصلاح نفس
ارزش عمر و راه هزینه آن -جلسه هشتم(متن کامل ...
مهرورزی
اسير شهوت
نظام خانواده در اسلام - جلسه هجدهم – (متن کامل + ...

بیشترین بازدید این مجموعه

مقام حضرت زينب (س)
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
يارى ذوات مقدسه
مراحل و آثار با ارزش تقوا
نور، روشن‏گر راه متقين
راه هاى معراج انسان
3. اصلاح نفس
ساده دلان اهل فضل وکمال
نقاشی حق در بیان آیات وروایات
توفیق مخریق یهودی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^