فارسی
پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 - الخميس 29 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

تهران/ مسجد حضرت رسول(ص)/ دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل/ زمستان1396ه‍.ش./ سخنرانی اول

تهران/ مسجد حضرت رسول(ص)/ دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل/ زمستان1396ه‍.ش./ سخنرانی اول

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

بحثی دربارهٔ نماز در سال گذشته در همین ایام از طریق آیات قرآن و روایات مطرح شد که قطره‌ای از این دریای بی‌ساحل الهی را برایتان گفتم، حال دنبالهٔ همان بحث را ادامه می‌دهم. پیغمبر بزرگوار اسلام بنا به نقل جلد اوّل کتاب باعظمت «اصول کافی» وارد مسجد شدند و دیدند که مردم دور یک‌نفر را گرفته‌اند و او سخنرانی می‌کند، شیرین هم حرف می‌زند و مردم هم سراپا گوش هستند. پیغمبر اکرم فرمودند: این آقا کیست؟ مثل اینکه اولین‌بار بود که حضرت او را می‌دیدند. حالا یا در مدینه بود و به مسجد نمی‌آمد یا از بیرون آمده بود، او را با این لقب معرفی کردند و گفتند: یا‌رسول‌الله! او علامه است، علامه یعنی کسی که دانش و علمش فراوان است. خب این آقا علامه است، علم و دانشش چیست که شما از او به علامه تعبیر می‌کنید؟ عرض کردند: یارسول‌الله! آدمی است که به نَسَب‌های عرب خیلی وارد است و تمام قبایل عرب و نسب عرب را می‌شناسد و به اشعار شعرای روزگار جاهلیت خیلی آگاهی دارد و وارد است، به این خاطر ما به او علامه می‌گوییم. پیغمبر فرمودند: علمی که این آقا دارد، علمی است که دانستن آن هیچ سودی ندارد. حالا من نسب عرب را بدانم، قبایل عرب را بشناسم و از ریشهٔ پدری طوایف عرب آگاه باشم، چه سودی برای من دارد؟ این علم برای دنیایم، آخرتم، اخلاقم، حالم و روش زندگی‌ام سودی ندارد و ندانستن آن هم ضرر ندارد؛ اگر کسی اصلاً اطلاعی از انساب عرب از اشعار عرب، از شعرای عرب نداشته باشد چه ضرری دارد؟ عالم‌بودن به این علم سود ندارد، جاهل‌بودن به این علم هم ضرر ندارد. اینجا از آن جاهایی است که جهل هیچ ضرری ندارد؛ اگر عمری به‌دنبال این علم نروم، ضرر نکرده‌ام و اگر عمری به‌دنبال این علم بروم، منفعتی نصیبم نمی‌شود. بعد پیغمبر فرمودند: «انما العلم ثلاثة»، علم در این دنیا که اسم آن علم باشد، سه علم است که حضرت از این سه علم اسم بردند: «فریضة عادله، سنة قائمه، آیة محکمه»، آنچه خدا و ما انبیا علم می‌دانیم، سه علم است بقیه‌اش چیست؟ بقیه هم فضل است. امام صادق می‌فرمایند: از این سه علم که بگذرید، هر دانش دیگری که در اختیار بشر است، دانستنش سود دارد و ندانستنش در یک جامعه زیان دارد، مثل علم پزشکی که این فضل و احسان الهی است؛ اما علم به رده‌بندی خود پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام، این سه حقیقت است: «آیة محکمه»، به سراغ محققین از علمای بزرگ شیعه، آنهایی که عمرشان را در آیات و روایات برای فهم قرآن و روایات هزینه کرده‌اند، برویم و ببینیم آنها چه می‌گویند؟ «آیت محکمه»، «سنت قائمه» و «فریضة عادله» چیست؟ بزرگان دین می‌فرمایند: «آیت محکمه» یعنی معرفت به خدا که حالا این معرفت را می‌شود از راه قرآن، روایات و مطالعهٔ آثار پروردگار در عالم به‌دست آورد.

برگ درختان سبز در نظر هوشیار

هر ورقش دفتری است معرفت کردگار.

انسان در کنار یک برگ فکر می‌کند که بنای این برگ از چند عنصر ساخته شده، چند چیز در این عالم منظم با همدیگر ترکیب شده تا این برگ به‌وجود آمده است؟ آدم نهایتاً می‌گوید حداقل چهار چیز آن را من می‌فهمم: یکی خاک، یکی آب، یکی نور و یکی هواست. حالا چه کسی بوده که این چهارتا را با همدیگر آن‌چنان منظم ترکیب کرده است و این برگ سبز به‌وجود آمده است؟ این چه کسی بوده که خاک را بسیار دقیق با آب، نور و هوا مخلوط کرده که اگر یکی کمتر بود، برگ سبز به‌وجود نمی‌آمد و اگر یکی بیشتر بود، برگ سبز به‌وجود نمی‌آمد. اینکه «خالق» یکی از اسامی پروردگار است، خالق در لغت عرب یعنی منظم‌کننده، بدیع یعنی به‌وجودآورنده، فاطر یعنی به‌وجودآورنده؛ برای این است که ما «بدیع» را در قرآن به‌صورت جمع نداریم: «بدیع السماوات و الارض»، فاطر را به‌صورت جمع نداریم: «الحمدلله الذی فاطر السماوات و الارض»، اما خالق در قرآن به‌صورت جمع آمده است. در آیات دوازدهم به بعد سورهٔ مؤمنون تا هشت-نه آیه، وقتی پروردگار خلقت انسان را از نطفه و بعد علقه، بعد مضغه و همین‌طور تا جنین‌شدن، کامل شدن و دمیده‌شدن روح در جنین بیان می‌کند، پایان سخنش می‌گوید: «فتبارک الله احسن الخالقین»، سودمند است آن وجود مقدسی که نیکوترین خالق‌هاست.

حالا ممکن است جوانی، پیری، متوسطی، دانشجویی، طلبه‌ای که اول کار طلبگی‌اش است، بگوید شما عمری در کتاب‌ها نوشته‌اید، در منبرها و درس‌ها گفته‌اید که خالق یکی است، پس چرا خود پروردگار در قرآن فرموده است: «احسن الخالقین». جمع از سه تا به بالاست، «خالق» یک‌نفر و «خالقین» دونفر است، «خالقون» هم عدد ندارد و از سه به بالاست؛ چهارتا، ده‌تا، هزارتا، یک میلیون. شما که همه‌اش می‌گفتید خالق واحد است، ولی خود پروردگار می‌گوید خالق خیلی است، خب معنی این آیه چیست؟ کسی که به قرآن و لغت عرب وارد نباشد، برای او شک و تردید پیش می‌آید؛ اما وقتی آدم در قرآن و در لغت عرب دقت بکند، خالق یعنی نظم‌دهنده. بزرگواری که ارّه تهیه کرده، تیشه تهیه کرده، ماشین تهیه کرده، ماشین بُرِش تهیه کرده، اَلوار خریده است، الوار را به کنار ماشین برش می‌دهد، این را کاملاً برش می‌زند و قطعه‌قطعه می‌کند؛ بعد هر قطعه‌ای را برمی‌دارد، تیشه‌کاری می‌کند و بعد از اینکه کار تیشه‌کاری تمام شد، حالا کار میخ‌کوبی یا چسب شروع می‌شود، یک‌مرتبه آدم می‌بیند اینها را که به هم بست، چسب و میخ زد، روکش هم روی آن کشید، یک صندلی زیبا از آب درآمد. این نجار را «خالق‌الکرسی» می‌گویند. کرسی در لغت عرب یعنی صندلی و خالق یعنی نجاری که در و تخته را چنان میزان و با معیار به همدیگر منظم کرد که صندلی به‌وجود آمد. یا آدم در این حرم‌های ائمه و امامزاده‌ها می‌رود، بعد از زیارت در یک گوشه می‌نشیند و شروع به تماشای این آینه‌کاری‌ها می‌کند و می‌گوید عجب منظم کار کرده است! همین که می‌گوید عجب منظم کار کرده، آینه‌ها را به شکل‌های مختلف درست برش داده و بعد در کنار همدیگر چیده، صدجور گل به طاق درآورده، چقدر منظم است؛ معنی‌اش این است که یک خالق دارد و اسم آن خالق در فارسی «آینه‌کار» است. اینکه پروردگار می‌گوید: من «احسن الخالقین» هستم، یعنی هیچ‌کس در این عالم منظم‌تر از من چینش ایجاد نمی‌کند. مقداری خاک، نور، آب و هوا را چنان دقیق با همدیگر ترکیب می‌کنم که یک برگ سبز، یک گل زیبا یا یک انسان از آب درمی‌آید. وقتی آدم یک‌دانه برگ را مطالعه می‌کند و خودش می‌فهمد این برگی که به درخت است، درخت ریشه‌اش در خاک و صورتش رو به آفتاب و در جوّ است، آب هم پای آن می‌دهند، می‌گوید این برگ برای خاک و آب و هوا و نور است. حالا کار چه کسی بوده است؟ کار خودم که نبوده، کار پدر و مادرم هم که نبوده، کار باغبان هم که نبوده، کار کارخانه‌دار هم که نبوده، پس یک‌نفر این کار را کرده است. آن یک نفر کیست؟ خالق است، خب اسم‌های دیگر هم دارد؟ آن‌وقت می‌گویند بله، به قرآن و روایات در دعای جوشن‌کبیر مراجعه کن، این خالق هزار اسم دارد که این اسم‌ها را برای ما گفته‌اند؛ هزار اسم دیگر دارد که انبیا می‌دانند و هزار اسم دیگر دارد که فقط خودش می‌داند و به کسی خبر نداده است. این معرفت کردگار «آیة محکمه» می‌شود، یعنی وقتی من فقط از طریق یک برگ یا یک مورچه، امیرالمؤمنین یک خطبه در نهج‌البلاغه دربارهٔ آفرینش مورچه دارند؛ بدن مورچه، دستگاه تنفس مورچه، شاخک مورچه، حرکت مورچه، بندبند بودن بدن مورچه، رنگ مورچه، قدرت خوردن مورچه، قدرت هضم غذا، قدرت جذب غذا، قدرت دفع اضافهٔ غذا، این یک خطبهٔ کامل است. آدم وقتی این خطبه را در نهج‌البلاغه می‌خواند، اگر نفهمد که این کتابِ نهج‌البلاغه است، خیال می‌کند یک استاد حیوان‌شناسِ معروفِ مشهورِ دانشگاه هاروارد آمریکا دارد وضع مورچه را برای ما تشریح می‌کند. این نه استاد دانشگاه است و نه برای آمریکاست، بلکه برای 1500سال پیش، معدن علمِ خدا امیرالمؤمنین است که پروردگار عالم، داناییِ به آفرینش، حیوانات، دریاها، انسان‌ها، گذشتهٔ عالم و آیندهٔ عالم را به او داده بود. این برای امیرالمؤمنین، همان خطبه را که آدم می‌خواند، مورچه برای اهلش -اهل دل و اهل معرفت- آینه می‌شود که در این آینه جمال خالق را می‌بیند. گیتی و خوبانِ آن هرچه در عالم آفریده، خوب است؛ گیتی و خوبان آن، بدی و شرّ و گناه و پلیدی در این عالم از دو طایفه صادر می‌شود و سومی ندارد. دو طایفه و نه از همهٔ این دو طایفه، بلکه از بعضی از این دو طایفه بدی، شرّ و گناه صادر می‌شود که آن‌هم تقصیر خودشان است و صدور شرّ به پروردگار مهربان عالم ربطی ندارد: «قُلِ اَللّٰهُمَّ مٰالِک اَلْمُلْک تُؤْتِی اَلْمُلْک مَنْ تَشٰاءُ وَ تَنْزِعُ اَلْمُلْک مِمَّنْ تَشٰاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشٰاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشٰاءُ بِیدِک اَلْخَیرُ إِنَّک عَلیٰ کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»﴿آل‌عمران، 26﴾، از وجود مقدس او جز خیر صادر نمی‌شود و شرّ برای دو طایفه است: یکی برای جن که می‌توانید این را بعد از تمام‌شدن منبر و نوش‌جان کردن صبحانه، قرآن مجید را باز کنید و جزء بیست‌ونهم سورهٔ جن را بخوانید، آیات کمی هم دارد و حدود یک صفحهٔ قرآن است، پروردگار در آنجا بیان می‌کند که جن، هم مؤمن واقعی و هم کافر، هم صالح و هم طالح دارد، هم بهشتی و هم جهنمی دارد. از سورهٔ مبارکه هم کاملاً استفاده می‌شود که جن یک موجود پنهان است و با چشم دیده نمی‌شود، اما به مسائل شرعی مکلف است؛ یعنی هم شعور، هم تکلیف و هم مسئولیت دارد. آیهٔ اول سورهٔ جن هم از قول یک گروه جن است(حالا چند‌نفر بودند، معلوم نیست) که این گروه یک‌بار آمدند در مکه رد بشوند که صدای پیغمبر را شنیدند و نشستند، پیغمبر اکرم قرآن قرائت می‌کردند که پروردگار می‌فرماید: گروهی از جن قرآن را از زبان پیغمبر شنیدند و بعد که قرائت پیغمبر تمام شد، در بین جن‌ها رفتند و خبر نزول قرآن و نبوت پیغمبر و بهشت و جهنم و تکالیف شرعیه و مؤمن‌بودن و کافربودن را به بقیهٔ جن‌ها خبر دادند. عده‌ای‌ از آنها به پیغمبر و قرآن ایمان آوردند و به تکالیف شرعیه عمل کردند، اما عده‌ای هم کافر ماندند. آنهایی که کافر ماندند، شر و گناه و زیان از آنها صادر می‌شود؛ این یک گروه که از آنها شر صادر می‌شود و نه از همه‌شان. ما نباید همه را طبق قرآن با یک چوب برانیم، نباید مطلق‌گو باشیم و مطلق فکر بکنیم، همه‌چیز در این عالم قابل‌تفکیک است و مطلق نیست؛ اما طایفهٔ دومی که شرّ، ضرر، معصیت و نافرمانی دارد، تعدادی از انسان‌ها هستند. عده‌ای از انسان‌ها، انبیا و اولیا و ائمه هستند، مؤمنان بسیار بسیار مهم یا مؤمنان معمولی هستند، ولی عده‌ای هم به تعبیر قرآن، فاسق، کاذب، فاجر، ظالم، عاصی و عاصم هستند که اینها هم ضرر دارند؟

آن که علم اول را از این سه علم، با تماشای یک برگ یا یک مورچه یاد گرفته و پی برده که این یک برگی که به درخت می‌بینم، ترکیبی از خاک و نور و هوا و آب است، اینکه کار هیچ‌کس نیست! این شکل رنگِ برگ، رنگ‌آمیزی برگ، بوی مطبوع برگ، زیبایی برگ کار یک نفر هست، او کیست؟ حالا اگر فارس باشد، می‌گوید آفریدگار و عرب باشد، می‌گوید خالق. خب این خالق کیست؟ اینجا دانشمندان ما را راهنمایی می‌کنند که برای شناخت خالق به سراغ انبیا، قرآن و دعاهایی مثل دعای جوشن‌کبیر برو که پروردگار مهربان را در حد خودت بشناسی. وقتی شناختی، تو به تعبیر پیغمبر، ظرف «آیة محکمه» شده‌ای و با این معرفت پروردگار ارزش بالایی پیدا کرده‌ای؛ پس تو که خدا را می‌شناسی، با آن که خدا را نمی‌شناسد، فرق می‌کنی. آن که خدا را نمی‌شناسد، «کلمة الکفر هی سفلی» بسیار پست است و تویی که خدا را می‌شناسی، بسیار باارزش هستی. این «آیة محکمه» است و چقدر خوب است که انسان ظرف ارزش‌ها بشود؛ یعنی درِ وجودش به روی هر چیزی و هر دشمنی گشاده نباشد که هرچه بخواهند، در وجود آدم بریزند؛ نفاق، کفر، فسق، وسوسه، سفسطه و شبهه بریزند. خوب است که آدم درگاه وجودش را به روی پاکان عالم باز بگذارد.

من نوجوان بودم که آقایی برای من روایتی خواند. از علمای تهران بود و من بعداً این روایت را خودم در کتاب‌های روایی پیدا کردم. مردی خدمت امیرالمؤمنین آمد و این سؤال را از حضرت کرد: «بماذا نلت» چه شد که علی شدی؟ به چه سببی تو علی شدی؟ آخر علی‌شدن کار آسانی نیست و حتماً چیزی بوده که این انسان در بین میلیاردها انسان علی شده است؟ فرمودند: «بالقعود علی قلبی»، من با این روش علی شدم. دم درِ دلم نشستم و هیچ‌کس را غیر از خدا راه ندادم؛ با خدا که بار آمدم، علی شدم؛ البته می‌دانیم خدا شئونی دارد: نبوت و امامت از شئون اسم الهادی است. وقتی من دم درِ دلم نشستم، غیر از خدا را راه ندادم و به هر بیگانه‌ای دست رد زدم و گفتم جای تو در دل من نیست، پروردگار عالم در هر دلی که قرار بگیرد، انبیا هم قرار می‌گیرند، چون نبوت از شئون توحید است؛ ائمه هم قرار می‌گیرند، شرع هم قرار می‌گیرد، دین هم قرار می‌گیرد، آن‌وقت انسان ظرف بالاترین ارزش‌های جهان هستی می‌شود و با دیگران فرق پیدا می‌کند که ظرف وجودشان از این ارزش‌ها خالی و پر از زباله است. این است که ما در سورهٔ یس می‌خوانیم که پروردگار عالم خودش در روز قیامت به میلیاردها میلیارد مرد و زنی که در محشر هستند و همه هم در پیشگاه خدا ایستاده‌اند، خطاب می‌کند: «وَ اِمْتٰازُوا اَلْیوْمَ أَیهَا اَلْمُجْرِمُونَ»﴿یس، 59﴾، نمی‌گوید «ایها المؤمنون»، یعنی صف شما با صف تمام پاکان عالم جداست، «و امتازو الیوم ایها المجرمون»، شما در یک صف دیگر هستید؛ شما در صف بی‌ارزش، پست، زباله و دوزخیان هستید. باز در سورهٔ فاطر می‌خوانیم که قبل از سورهٔ یس است، پروردگار می‌فرماید: «وَ لاَ اَلظِّلُّ وَ لاَ اَلْحَرُورُ × وَ مٰا یسْتَوِی اَلْأَحْیٰاءُ وَ لاَ اَلْأَمْوٰاتُ»﴿فاطر، 21-22﴾، مردگان در یک صف مردم عالم هستند، یعنی زباله‌دان هستند؛ ولی یک صف مردم عالم هم زندگان هستند، «الحی القیوم» تجلی حیات ارزشی پروردگار هستند؛ یک صف گلستان و یک صف کویرِ داغ کُشنده هستند؛ یک صف نور و یک صف ظلمت هستند. حالا چه کسانی اهل نور هستند؟ شماها که در وجودتان این «آیة محکمه» یعنی معرفت به پروردگار وجود دارد.

و اما علم دوم، «سنة قائمه»، دربارهٔ سنت ایستاده و دارای قیام، سنتی که به‌طرف پروردگار است. ایستاده یعنی شکل صعودی دارد و نه شکل نزولی. محققین از دانشمندان ما فرمودند: «سنة قائمه» کل احکام شرع است که در رأس آن احکام و ارکان نماز است؛ یعنی شما که امروز صبح دو رکعت نماز با جماعت خواندید، سنت قائمه در وجود شما تجلی کرد؛ یعنی نماز که سنت قائمه است(یعنی روش ایستاده و صعودی)، شما را به‌طرف پروردگار عالم جهت داد. هر کسی به‌طرف پروردگار جهت پیدا بکند، از آن منبع خیر بی‌نهایت به او خیر می‌رسد. امروز چه خیری به شما رسید؟ من که تعداد خیر نماز را نمی‌دانم، اما یک خیری که امروز به شما رسیده، این بوده که پیغمبر اکرم می‌فرمایند: نماز جماعت از ده‌نفر که رد بشود و یازده مستمع یعنی نمازخوان بشود، با امام جماعت یازده‌تا بشوند و دوازدهمی هم نیاید. یک‌وقت نماز جماعت با صدنفر و یک‌وقت هم یازده‌نفر است؛ اگر نماز جماعت به یازده‌نفر برسد، این را آیت‌الله‌العظمی بروجردی در رسالهٔ «توضیح‌المسائل» خودشان در باب نماز جماعت، نوشته بودند که خود متن روایت در کتاب وسائل است و مفصّل آن هم در کتاب چهل جلدی خود آیت‌الله‌العظمی بروجردی، یعنی «جامع احادیث شیعه» است. پیغمبر فرمودند: اگر نماز جماعت یازده‌تا بشود، تمام جن و انس نویسنده بشوند، تمام درختان عالم قلم بشوند، تمام دریاها مرکب بشود و بخواهند ثواب این دو رکعت نماز را بنویسند، نمی‌توانند. خب از این منبع خیر امروز است. چة چیزی با این سنت قائمه گیر شما آمد؟ این ثواب که نمی‌توانید ارزیابی بکنید. کل جن و انس بنشینند و ثواب را بنویسند، عمرشان تمام بشود و دریاها که مرکب بوده خالی بشود، این درخت‌هایی که قلم بوده به آخر برسد، ولی نوشتن این پاداش به آخر نمی‌رسد. این هم یک علم که نماز یک شعاع این علم است.

«فریضة عادله»، یک علم هم فریضهٔ عادله است. فریضه به پروردگار مربوط است، واجب به پیغمبر و ائمه مربوط است. «فریضة عادله» را بزرگان دین ما به اخلاق حسنه معنی کردند. آدم عالم باشد که حسنات اخلاقی چیست و این حسنات را در خودش ثبت بکند؛ تواضع، فروتنی، خوف ازخدا، خشیت من الله، مهرورزی، عدالت، محبت، رسیدگی به مشکل‌داران و خدمت، اینها فریضة عادله است.

این نماز، اخلاق و توحید در هر کسی که باشد، یقیناً اهل بهشت است. حالا اگر چهار گناه در دورهٔ عمرش داشته باشد، چه؟ اینکه می‌گویم، از قرآن می‌گویم؛ خداوند به‌خاطر ارزش معرفت به خدا و عمل صالح، به‌خصوص نماز و اخلاقش، گناهانی که در غفلت، به اشتباه یا به عمد مرتکب شده بوده، می‌بخشد. امیرالمؤمنین می‌فرمایند: این ارزش‌ها در هر کسی نباشد و گناهی بکند، آمرزیده نمی‌شود. اینها همه به هم پیوند دارد؛ من اگر اهل ایمان و عمل و اخلاق باشم، گناهم در معرض مغفرت است و اگر نباشم، گناهانم در پرونده‌ام می‌ماند، قیامت هم به پایم حساب می‌کنند و جریمه‌ام هم می‌کنند؛ ولی این ارزش «آیة محکمه سنة قائمه و فریضة عادله» است.

 


منبع : پایگاه عرفان
  • تهران
  • سخنرانی اول
  • مسجد حضرت رسول اکرم(ص)
  • جمادی الاول 96
  • تهران/ مسجد حضرت رسول(ص)/ دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل/ زمستان1396ه‍.ش./ سخنرانی اول
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    صدق و صادقین - جلسه پنجم
    مراحل نابودی انسان
    روزه عبادت ویژه
    كشش دو جانبه عشق خدا و پاكان
    نمونه‏هايى از آثار پروردگار
    صدق و صادقین - جلسه اول
    تمسک به شجرهٔ طیبه، راه نجات مردم در دنیا و آخرت
    تطابق عمل و گفتار پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله
    1ـ اطاعت همراه با استطاعت
    شکیبایی در برابر مشکلات - جلسه چهاردهم - (متن کامل ...

    بیشترین بازدید این مجموعه

    موضوعات اخلاقی - جلسه چهاردهم - درمان با قرآن، ...
    آبادانى قلب به وسيله ذكر خدا
    علامت پنجم: مجاهدت در راه خدا
    توصيه پيامبر صلى الله عليه و آله به مؤمنان‏
    خانه‏اى در بهشت‏
    هدايت تكوينى در حيوانات
    اثر پاكى در درگاه حق
    فراق، عذاب اوليا در قيامت
    جايگاه انذار در رسالت پيامبر (ص)
    خاطره شب چهارشنبه شیخ حسین آل رحیم

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^