و كان من دعائه عليه السلام فى الاستعاذه من الشيطان و كيده
بوده است از دعاى آن بزرگوار در پناه بردن از شيطان و دشمنى و مكر او.
شيطان: ماخوذ از شطن به معنى بعد از باب دورى آن خبيث از صلاح و حير و يا از شاط و الف و نون او زايد است به معنى بطلان و هلاك و احتراق است زيرا كه آن بدبخت باطل است بالذات و باطل كننده است مصالح خود و ديگران را، در حقيقت و وجود او خلافى است جماعتى منكر وجود اويند و اهل رشد تماما از انبياء و اوصياء و اهل اسلام معتقد به وجود او هستند و او را مخلوق خدا دانند مثل آنكه آدم را مخلوق دانند لكن آدم از گل و او از نار، و فرقه ى منكر شيطان و جن هر دو هستند و گويند نفوس شريره شيطان و جنند بطلان اين قول علاوه بر آيات قرآنيه خلاف وجدان و شهود در بلاد و جبال و بيشها و حمامات بكرات مشاهده شده است بلكه نقل شده در بيشها با گرگ او را مشاهده مى كنند و او را مى خورند و وجود جن از بديهيات است.
مرحوم آقا رضى قزوينى صاحب لسان الخواص منكر بوده است وجود
جن را شبى مشغول به نوشتن اين مسئله بود كه گربه داخل شد بر او و تكلم نمود با او كه آقا رضى چه مى نويسى؟ متعجب شد و فرمود: مسئله اى است مى نويسم گفت چه مسئله؟ فرمود: انكار وجود جن گفت: غلط مى نويسى من جن هستم بعد آقا رضى با وى سئوالاتى نمود از جمله ى سئوالات او اين بود كه قاتل جناب سيد الشهداء كه بود؟ عرض نمود: سنان بن انس نخعى، در وقت مجاورت مرحوم ابن طاوس در مشهد غروى زنان داخل در حمام شدند در مسلخ حمام لباس خود را كندند ديدند كه لباس آنها را مى اندازند در صحن حمام هر قدر كه آوردند در مسلخ گذاشتند انداخته مى شد در صحن حمام بعضى از زنان رفتند خدمت ابن طاوس و شرح حال خود نمودند مرحوم سيد، خدمتكار خود را روانه نمود در حمام فرمود: بگو سيد گفته است: شما مجاوريد ما نيز مجاوريم اگر بنابر اذيت است خواهم به جدم شكايت نمود خدمتكار سيد مطلب را به حمام رساند اذيت موقوف شد.
از فاضل كامل محقق آخوند ملا محمد سراب تنكابنى حكايت شده كه در سفر زيارت ائمه ى عراق مردى را ديدم كه هر وقت كه سوار راحله مى شدم او در پيش روى من راه مى رفت و وقتيكه وارد منزل مى شدم از نظرم غايب مى شد روزى از بعض اهل قافله سئوال از حال او نمودم گفت: اين مرد در وقتى كه ما داخل منزل مى شويم از ما طعامى مى گيرد و مى رود و ما او را نمى بينيم تا وقت كوچ كردن پس تعجبم زياد شد پس منتظر شدم زمان رحيل و كوچ را پس ديدم كه در آن وقت حاضر شد و پيش روى من راه مى رود مثل روزهاى گذشته پس تامل در حال او نمودم ديدم در هوا راه مى رود پاى به زمين نيست بر من خوف حاصل شد از حال او پس او را طلب نمودم و سئوال از حال او نمودم
گفت: من مردى هستم از جن عهد نموده بودم كه اگر خدا مرا از فلان بليه نجات دهد پياده به زيارت سيدالشهداء بروم با يكى از علماء شيعه، شنيدم شما را كه به زيارت مى رويد وفاء به عهد خود نموده ام آخوند سئوال نمود كه: طعام كه مى گيرى چه مى كنى و حال كه شما طعام ميل نمى كنيد؟ عرض نمود كه: به فقراء قافله بذل مى نمايم آخوند از او سئوال نمود طعام شما چه است؟ عرض نمود صورت خوش و جسد خوش كه مى بينيم او را به سينه خود منضم مى نمائيم و بوى كنيم و به بوى نمودن او كيف كنيم و قوت مى يابيم چنانچه شما به طعامتان قوت مى يابيد پس اگر ديديد كسى از اينها را كه اختلالى در عقل او شد از اثر او است و علاج او آن است كه آب سداب را بگيرد و اگر ممزوج به سركه نمايد خوبتر است چند قطره از آن در سوراخ بينى او بچكاند او خواهد آن جنى را كشت و عافيت خواهد يافت آخوند فرمود: در آن سفر در بعضى از منازل كه وارد شديم در منزل شخصى كه با من سابقه داشت وارد شديم و او در اكرام ما كوشيد مرد جنى به نزد من آمد و گفت: امر نما صاحب منزل را كه خروس سفيدى كه در خانه دارد از براى ضيافت شما ذبح كند من به صاحب منزل گفتم او رفت و ذبح نمود بعد از لمحه ى در خانه صداى گريه و ناله بلند شد پس خود صاحب منزل آمد سئوال از حال او نمودم و گفت: وقتى كه ذبح خروس نمودم عارض شد بعضى از اطفال را شبه جنون و ديوانگى آخوند فرمود: به او گفتم دوا و علاج او نزد من است طلب سداب و سركه نمودم چند قطره در دماغ آن طفل ريخته شد طفل خوب شد و صدائى شنيدم كه شخص او را نمى ديدم مى گفت واى به من كه به واسطه ى يك كلمه كه سر بود فاش نمودم بر پسر آدم خود را به قتل رسانيدم آخوند فرمود: بعد از آن آن مرد جنى را نديدم معلوم شد كه او بود.
مير حسين قاضى در شرح ديوان حضرت امير (ع) حكايت مى كند از ملا جلال دوانى گفت در سفر مكه در بعضى از منازل فرود آمديم برادرزاده ى من رفت كه بول كند غايب شد هر قدر تفقد نموديم نديديم تا وقت عصر در آن منزل توقف نموديم چون وقت عصر شد برادر زاده ى من با حال پريشان و اضطراب آمد صورت حال از او سئوال نمودم گفت: من بيرون رفتم از جهت حاجت در صحرا مارى به نظرم آمد زدم او را كشتم همين كه او را كشتم ديدم جمعى به من هجوم آوردند يكى مى گويد: پدر مرا كشتى و ديگرى مى گويد: برادر مرا كشتى و ديگرى مى گويد: پسر مرا كشتى و هكذا و از من مطالبه قصاص مى كنند من انكار نمودم كه من كسى را نكشته ام بالاخره قرار شد كه برويم مرافعه كنيم مرا بردند نزد شخصى چون داخل شديم آن جماعت انشاء دعوى نمودند قاضى از من سئوال نمود كه: چه مى گوئى در جواب اين جماعت؟ گفتم: من كسى را نكشته ام مگر مارى در صحرا آن جماعت گفتند: آن مار از ما بود قاضى به آن جماعت نگفت: شما را نيست كه از اين قصاص نمائيد زيرا كه از نبى اكرم شنيدم كه: فرمود كه هر كه از زى خود بيرون رود خون او هدر است صاحب شما كه به اين صورت بيرون آمده است خون او محترم نيست.
خلاصه كلام: امثال اين حكايات بسيار است كه از مجموع آنها انسان را قطع حاصل مى شود به وجود جن، و اما شيطان جمعى از انبياء خبر دادند بر اينكه مصور شده است نزد ايشان و قرآن ما صريح است بر وجود آن خبيث و عتو او و تكبر او به آدم و طلب مهلت از خداى عزوجل تا يوم الوقت المعلوم و قسم خوردن او بر اينكه خواهم بنى آدم را اغواء نمود، و جلى از روايات نيز به مضمون آيات وارد است و آن خبيث تصرفاتى او را هست در انسان مثل جريان
خون در عروق انسانى و هر يك را از جهتى اغوا نمايد غالب اغواء در نفوس ضعيفه كفر و شرك است چنانچه بالعيان و السماع مشاهده شده است از بعضى كه او را تخويف كنند از قيامت و آتش و عذاب قبر در جواب گويد: كه كى سر شكسته از قبر بيرون آمده است و بعضى را به عجب و بعضى را به حسد و بعضى را به تمنى و آرزو و هكذا و آن وجود خبيث رذل را شبهاتى است كه آن شبهات را اعتراض كند بر ملائكه يكى از آنها آن است كه خداى عزوجل پيش از خلقت من عالم بود چه از من صادر خواهد شد و چه از من حاصل مى شود چرا مرا در روز اول خلق نمود حكمت خلقت من چه بود جواب اين شبهه در كتاب وسيله النجات خود در باب جبر و تفويض بيان نموده ام محصل آن آن است كه:
خداى عزوجل جعل مهيت ننموده است بلكه ايجاد مهيت نموده است و ايجاد من حيث هو ايجاد از آثار قدرت است و وجود غير محض است نه شر تفصيل جواب اين شبهه و مثل اين را در آن كتاب ذكر نموده ام عمده انسب در اين مقام آن است كه ذكر شود كه انسان در هيچ وقتى از اوقات از اين دشمن كه او را سلطنت قاهره ى كامله است بر او غفلت ننمايد و در حذر باشد از او و پناه به خداى ببرد از عداوت او تا نجات يابد لكن آن اسبابى كه او را هست خصوص اسباب او بر وفق نفس انسان چگونه نجات خواهد يافت بعد از اينكه او در انسان سلطنتى دارد مثل خون در عروق و از جهت او تسويلات و مكائدى است نجات از دام او نيست مگر به اعانت خدائى.
اللغه: نزعات جمع نزعه فساد نمودن است.
رجم: به معنى طرد و بيرون نمودن. رجيم بر وزن فعيل به معنى مرجوم يعنى مطرود.
مكائد: جمع كيد يا اسم مكان يا زمان كه مكيده باشد.
امانى: به ياء مشدده جمع امنيه خبر كذب.
مواعد: جمع موعد مصدر ميمى يا اسم زمان يا مكان از وعد.
مصايد: جمع مصيده عبارت از شكار كردن است و كلام در آن مثل مكائد و مواعد است.
يعنى: اى خداى من پناه به تو مى برم من به تو از فسادهاى شيطان رانده شده و از دشمنى او و از اوقات و جاهاى دشمنى او و از اعتماد نمودن به دروغهاى او و وعدهاى او و فريب او از صيدهاى او.
اللغه: امتهان از مهن به معنى ذلت.
الاعراب: امتهاننا عطف باضلالنا فاعل حسن و كره شيطان.
يعنى: پناه مى بريم از اينكه به طمع اندازد نفس خود را در گمراه نمودن ما و خوار نمودن ما به معصيت تو يا اينكه نكو نماياند نزد ما آنچه را كه نيكو گردانيده است از براى ما يا اينكه گران نمايد بر ما چيزى را كه گران نموده است به سوى ما به عبارت اخرى محرمات خداى عزوجل را لباس حسن و زيبائى پوشد و واجباتش را سنگين و سخت نماياند.
بدانكه يكى از كيدهاى آن ملعون آن است كه طاعات را بد كند نزد تبعه ى خود و معاصى را خوب چنانچه اين حالت بالعيان مشاهده مى شود
از اهل معصيت.
خساء: منع سگ است از اقبال و امر او است به تولى و ادبار چنانچه در فارسى گويند چخ چخ.
كبت: به تقديم باء به معنى ذلت.
دوب: به معنى مشقت و تعب.
يعنى: اى خداى من بران و لال نما او را از ما به سبب عبادت كردن ما تو را و ذليل و خوار نما او را به سبب تعب و مشقت كشيدن ما در راه دوستى تو يعنى: توفيق عبادت و محبت ده تا او از ما دور و محروم گردد.
ايقاظ: قوله بدوء بنا اشاره است به سوى اينكه محب خدا در تعب و مشقت است زيرا كه دوست دوست نيست و نخواهد شد مگر اينكه فناء فى الله شود و محبت او را دست آوردن و رسيدن به آن مرتبه ى اعلى و فايز بر آن نمى شود مگر به شق انفس و تحمل امور صعبه ى مشكله در راه او مثل فايز شدن رسول الله (ص) و اميرالمومنين (ع) و اولاد معصومين ايشان اللهم وفقنا لاتباع آثارهم.
اللغه: سترپرده، ردم: ديوار محكم يا سد مقابل فتح.
مصمت: ميان پر ضد مجوف.
فتق: شكافتن يعنى بگردان ميان ما و ميان او پرده ى كه نتواند دريد او را و سد محكمى كه نتواند او را شكافت و اين ستر و ردم نيست مگر اينكه موفق شود به تقوى و پرهيزگارى چنانچه از خواندن قرآن ما بين پيغمبر (ص) و كفار حجاب
مستور مجعول نمود.
ختر: حيله و فريب و قوله: و ولنا، يعنى بگردان ما را از عقب او يعنى پيش روى او نباشيم كه اطاعت او نمائيم بلكه مخالفت او نمائيم.
يعنى: خدايا رحمت فرست بر محمد و آل او و مشغول نما او را از ما به بعض دشمنان خود و حفظ و نگهدارى نما ما را به نيكوئى رعايت خود و كفايت نما ما را گول و فريب او را يعنى از حيله او و بگردان ما را عقب سر او.
اثر به كسر همزه يعنى علامت يعنى قطع نما تو از ما علامت او را، يعنى بعضى از صفات و علائم او در ما باشد كه سيماى ما سيماى مجرم باشد دفع نما از ما.
امتاع: چيز دادن و بهره مند نمودن، غوايه: گمراه نمودن.
ردى: هلاكت.
يعنى: بهره مند نما تو ما را از هدايت به مثل گمراه نمودن او و توشه بده تو ما را از تقوى ضد گمراهى نمودن او و داخل نما تو ما را از تقوى به خلاف راه او از هلاكت.
مدخل: يعنى منزل يا نزول، يعنى خدايا نگردان از براى او در
دلهاى ما منزل.
روايت شده است كه حضرت عيسى (ع) از خدا خواست كه بر او بنمايد منزل شيطان را در پسران آدم پس خداى عزوجل نمودند بر او پس ديد سر او را مثل سر مار سر خود را گذاشته بود در قلب او پس هر وقت اسم خدا را مى برد او كناره مى نمود هر وقت كه متذكر نمى شد سر خود را در وسط قلب او مى گذاشت.
بفتح ميم و كسر زاء اسم مكان، توطين از وطن موكد شده به نون تاكيد ثقيله فاء در فيما لدينا مى شود اشاره به منازل باشد. يعنى وطن قرار نده تو از براى او در آنچه كه در نزد ما است هيچ منزلى را منزل اشاره به جوارح است يعنى در جوارح ما از براى او منزل قرار نده.
يعنى: اى خداى من آن چيزى را كه زينت داده است از براى ما از باطل پس بشناسان تو به ما او را و چون شناسانيدى تو او را به ما پس نگاه دار ما را از او و بينا گردان تو ما را از چيزى كه كيد كنيم او را به آن چيز و الهام نما تو ما را آنچه را كه آماده نموديم از براى او و بيدار نما تو ما را از خواب غفلت به اعتماد ما به او و نيكو نما تو به توفيق دادن تو ما را به اعانت نمودن ما بر او.
اشرب: يعنى مخلوط كن يا آب بده قلوب ما را از انكار عمل او و لطف
به ما كن در شكستن حيلهاى او
اى خداى من درود بفرست بر محمد و آل او و بگردان تو سلطنت او را از ما و ببر اميد او را از ما و دفع كن تو او را از حرص به ما.
اللغه: حرز محلى كه چيزى در او حفظ كنند. حصن: قلعه پناه و ملجاء
جنن: جمع جنه سپر، اسلحه: جمع سلاح، ماضيه: يعنى برنده و كاركننده. يعنى: خداوندا رحمت كن بر محمد و آل او و بگردان پدران ما و مادران ما و فرزندان ما و اهلهاى ما و خويشان ما و نزديكان ما از مردان مومنين و زنان مومنات در محل محكم و قلعه نگاه دارنده و پناه منع كننده و بپوشان ايشان را از او سپرها و سلامتهاى نگاه دارنده و ببخش ايشان را سلاحهاى برنده.
يعنى: كور بكن به اين مراتب كه تو را خواندم و اعم ماخوذ است از عمى به معنى كورى در بعضى از نسخها دارد كه و اعمم از عموم به معنى شمول.
قوله استظهر يعنى يارى جست به تو بر ضرر شيطان در دانستن علم به وجود رب يا دانستن علم الشريعه.
ثبط: بثاء مثلثه منع نمودن، رتق: بستن.
يعنى: باز كن اى خداى من آن چيزى را كه او بست و به شكاف آن چيزى را كه دوخت و زائل نما آن چيزى را كه عزم نموده است و بشكن آن چيزى را كه او محكم نموده است.
يعنى: اى خداى من قرار ده تو سپاه او را و باطل نما تو دشمنى و حيله ى او را و ويران نما تو بنيان و ماوى او را و به خاك بمال تو دماغ او را.
اذا استهوانا: يعنى هر گاه طلب خوارى ما نمايد و خدعه و فريب ما دهد
مناواه: از نوء به معنى نهوض و برخواستن و در مقام كنايه از عداوت نمودن. يعنى: تا اينكه امر نمائيم ما به عداوت او كسى را كه اطاعت نمايد امر و گفته ى ما را و وعظ نمائيم يعنى باز داريم از پيروى او كسى را كه پيروى كند زجر و نهى ما را. به عبارت اخرى اولياى او نشويم از براى او دعوت نمائيم بلكه بر خلاف او عمل كنيم و مردم را دعوت كنيم به دشمنى او.
خاتم: تواند اسم فاعل باشد به كسر. و بعضى گفته اند: خاتم به معنى
خاتم: تواند اسم فاعل باشد به كسر. و بعضى گفته اند: خاتم به معنى
زينت يعنى زينت پيغمبران و او از ختم است و نبى ما (ص) آخر پيغمبران است و منافات ندارد به ارجعت عيسى (ع) و نزول آن از آسمان در بعد از اين زيرا كه آن بزرگوار از پيغمبران سلف است و بعد از نزول داخل در امه مرحومه است و به شريعت پيغمبر ما خواهد عمل نمود.
اسمع: يا از سمع مجرد به معنى استجب است و يا از اسماع به معنى شنواندن بنابر اول يعنى بشنو از ما دعاى ما را كنايه از قبول است و بنابر ثانى يعنى بگردان تو آن چيزى را كه ما تو را به او خوانديم مسموع و مستحق مر اجابت فتامل.
يعنى: اى خداى من رحمت فرست بر محمد و آل او كه آخر پيغمبران است و پيشوا و بزرگ فرستادگان است و بر اهل بيت او كه خوبان و پاكان هستند و پناه ده ما را و خويشان ما را و برادران ما را و همه ى مردان مومن و زنان مومنه را آنچه پناه برديم از آن و نجات بخش ما را از آنچه طلب نجات از آن كرديم و بشنو از براى ما آنچه را كه خوانديم به او و بده ما را آنچه را كه غفلت نموديم از او يعنى: عفو كن و نگهدار از براى ما آنچه را كه فراموش نموديم او را و بگردان تو ما را به اين سبب در درجات صلحا و مراتب مومنان استجابت نما اى پروردگار عالم.
زينت يعنى زينت پيغمبران و او از ختم است و نبى ما (ص) آخر پيغمبران است و منافات ندارد به ارجعت عيسى (ع) و نزول آن از آسمان در بعد از اين زيرا كه آن بزرگوار از پيغمبران سلف است و بعد از نزول داخل در امه مرحومه است و به شريعت پيغمبر ما خواهد عمل نمود.
اسمع: يا از سمع مجرد به معنى استجب است و يا از اسماع به معنى شنواندن بنابر اول يعنى بشنو از ما دعاى ما را كنايه از قبول است و بنابر ثانى يعنى بگردان تو آن چيزى را كه ما تو را به او خوانديم مسموع و مستحق مر اجابت فتامل.
يعنى: اى خداى من رحمت فرست بر محمد و آل او كه آخر پيغمبران است و پيشوا و بزرگ فرستادگان است و بر اهل بيت او كه خوبان و پاكان هستند و پناه ده ما را و خويشان ما را و برادران ما را و همه ى مردان مومن و زنان مومنه را آنچه پناه برديم از آن و نجات بخش ما را از آنچه طلب نجات از آن كرديم و بشنو از براى ما آنچه را كه خوانديم به او و بده ما را آنچه را كه غفلت نموديم از او يعنى: عفو كن و نگهدار از براى ما آنچه را كه فراموش نموديم او را و بگردان تو ما را به اين سبب در درجات صلحا و مراتب مومنان استجابت نما اى پروردگار عالم.