و كان من دعائه عليه السلام فى الاستخاره
بوده از دعاى آن امام عاليمقام در وقت طلب خير از خداى عزوجل بدان كه آدمى در امور معاش خودگاهى متردد و متحير ماند و لذا حاجت به راهنمائى دارد كه او را دلالت كند در امرى كه صلاح او باشد، و عالم باصلح و اكمل نيست مگر خداى تعالى پس انسب آن است كه در امور طلب خير از او نمود بلكه بالوجدان معلوم است كه او ارشاد و دلالت نمايد عبيد را به آنچه اصلح به حال آنها است بدون آنكه عبد از او سئوال نمايد چه جاى آنكه سئوال كند، هر نفسى بخواهد تعداد كند عنايات حضرت حق را بدون سئوال او قادر بر احصاء نباشد تعالى من ذلك و عما يصفه الواصفون.
بدانكه طلب خير و استخاره محل آن در مقام تردد و تحير و اضطراب است والا امرى كه خير او معلوم يا شر او معلوم است مورد استخاره نيست بلى بعضى از مومنين بر خير معلوم استخاره كنند و عذر آنها آنكه شايد عاقبت او شر باشد و ما ندانستيم اگر چنين باشد عيب ندارد.
ايقاظ: بعد از اينكه معلوم شد امر به استخاره خوب يا بد باشد، آيا مخالفت جايز است يا نه ظاهر عدم جواز است زيرا كه مستشار خدا است و به اعتقاد خود با او مشورت نموده مگر به اعتقاد آنكه از عدم قابليت خودم خدا در امر من اعتناء ندارد و اين است وجه در نايب بودن ابرار در استخاره.
عثمان عيسى روايت از بعضى نمايد كه او از حضرت صادق (ع) روايت نمايد كه عرض نمودم خدمت آن امام كه: كيست احب خلق در نزد خلاق عالم؟ فرمود: هر كه خدا را بيشتر اطاعت كند عرض نمودم: دشمن ترين مردم نزد خدا كيست؟ فرمود: هر كه خدا را متهم سازد و گمان بد به او برد عرض نمودم كسى هست كه خدا را متهم داند؟ فرمود: بلى آنكه استخاره به خدا كند، و بيايد استخاره ى او به امرى كه او را خوش نيايد او خدا را متهم دانسته.
تذنيب: در امثال زمان ما دو چيز شايع است يكى آنكه استخاره اگر ميانه آيد سئوال از ترجيح فعل و ترك او كنند.
دوم- اگر خوب آيد سئوال از خوبى و بدى ترك آن كنند و ظاهر آن است كه هر دو وجه غلط بعد از اينكه خدا را محل مشورت قرار داد و تفويض اعلام اصلح و اكمل به او نمود اين نحو سئوالات معنى او آن است كه نفهميد با كه مشورت كرد.
بدان كه استخاره را اقسامى است يك قسم او مشورت و دعا است بدون نماز، و يك قسم نماز است بدون دعاء، و يك قسم هر دو است. اما قسم اول دو نحو است يك قسم از آن مجرد خواندن خدا است بدون آنكه با احدى مشورت كند چنانچه اين عمل و نحو آن مثل استخير الله برحمته اين نحو عمل فائده او آن است كه خداى عزوجل صلاح او را بر او الهام نمايد.
يك قسم دعا كند و مشورت با مردم نمايد چنانچه حضرت صادق فرمودند اگر اراده امرى دارى با احدى مشورت ننما تا اينكه با خداى خود مشورت كنى را وى عرض كرد: چگونه با خداى خود مشورت كنم؟ فرمود: بگو صد نوبت استخيرالله بعدا مشورت كن با مردم، پس به درستى كه خداى عزوجل جارى كند از براى تو خير را بر زبان كسى كه دوست دارد.
بدان كه محل مشورت هر كس نيست بلكه بايد در آن چهار صفت جمع باشد چنانكه از كتاب محاسن از حلبى از حضرت صادق (ع) روايت كند كه آن امام فرمود: مشورت را حد و مرتبه قرار داده شده كسى كه نداند مشورت به مراتب ضرر او زيادتر خواهد بود از نفع او اول مرتبه او آن است كه آن كسى كه با او مشورت كنى بايد عاقل باشد.
دوم- آزاد باشد و متدين يعنى با دين باشد.
سوم- صديق و برادر تو باشد.
چهارم- اينكه مطلع بسازى او را بر مطلب خود كه اراده ى مشورت دارى كه علم او به مطلب مثل علم تو باشد بعد از آن امام در مقام توضيح امور مذكوره برآمد و فرمود: اگر عاقل باشد منفعت خواهى به مشورت او اگر آزاد و با دين باشد در مقام نصيحت جد جهد كند يعنى خوب تامل نمايد در نصيحت اگر صديق باشد كتمان سر تو نمايد اگر مطلع نمودى او را بر مطلب مثل تو علم داشته باشد مشورت كامل شود.
اما نماز بدون دعاء روايت مرازم از امام جعفر صادق است كه حضرت فرمودند: اگر يكى از شما مطلبى و حاجتى داشته باشيد دو ركعت نماز به جاى آوريد و صلوات بر پيغمبر بفرستيد و بگوييد: اگر اين امر صلاح دين يا دنياى
من است از براى من فراهم ساز و مهيا كن اگر صلاح من نيست مرا موفق بر آن نكن.
و اما نماز با دعاء روايت هارون خارجه است از حضرت صادق عليه السلام فرمودند : اگر اراده ى امرى داشته باشى شش رقعه بردار در سه رقعه ى آن بنويس بسم الله الرحمن الرحيم خيره من الله العزيز الحكيم لفلان بن فلانه افعل، و در سه رقعه ى ديگر بنويس بسم الله الرحمن الرحيم خيره من الله العزيز الحكيم لفلان بن فلانه لا تفعل پس آن شش رقعه را در زير مصلاى خود بگذار و دو ركعت نماز بخوان و بعد از فراغ سجده ى نماز بگويد در سجده صد دفعه استخير الله برحمته خيره من عافيه پس از آن سر از سجده بردارد و بگويد: اللهم خرلى فى جميع امورى فى يسر منك و عافيه بعد از آن مشوش نمايد رقاع را و يك يك را بيرون آورد اگر سه پى در پى لاتفعل آمد البته او را جاى نياورد، و اگر سه پى در پى افعل آمد البته او را جاى آورد، و اگر مختلف شد بيرون آورد تا پنج رقعه و عمل باكثر نمايد حاجت به ملاحظه ى ششم ندارد.
و ديگر روايت مرفوعه ى محمد بن يعقوب است از بعض از اصحاب او عرض نمودند كه: بعضى اوقات بعضى از مطالب ما را هست نداريم كسى را كه به او مشورت نمائيم چه كنيم؟ فرمودند: مشورت با خداى خود نما عرض نمود چگونه فرمودند: قصد نما حاجت خود را در نفس خود و دو رقعه بردارد در يكى لا و ديگرى نعم و اين دو رقعه را در دو گلوله از گل درست نموده داخل ساز و دو ركعت نماز جاى آور بعد از آن دو بندقه را در زير دامن خود بگذار و بگو: يا الله انى اشاورك فى امرى هذا و انت خير مستشار و مشير فاشر على بما فيه خير و صلاح و حسن عافيه بعد دست خود را داخل زير دامن خود كن و يكى
از آن دو بندقه را بيرون آور اگر در آن نعم باشد عمل كن و اگر لا باشد جاى نياور به اين نحو مشورت به خداى كن و نمازهاى ديگر در كتب مسطور است رجوع به آن شود.
فذلكه: در اين ازمنه و ازمنه ى سابقه متداول شده است استخاره به تسبيح و به كتاب خدا او را آيا سندى هست يا نه؟ ظاهرا مستند درستى از براى او نيست بلى از كلام الله آنچه معلوم مى شود از شهيد در ذكرى و غير آن تفال مى توان نمود بلكه در بعضى از روايات استفاده چنان شود در امور خود اول طلب خير از خدا نمايد اگر عزم او به چيزى قرار نگرفت باز نمايد قرآن مجيد را و نظر نمايد و صحت و سقم مطلب خود را از او استكشاف نمايد شايد روايت يسع قمى بر آن دلالت دارد، بلى سيد بن طاووس (ره) چند نحو استخاره به قرآن را نقل مى نمايد و مثل سيد البته واقف بر روايت است.
و اما استخاره به تسبيح به چند نحو از روايات نقل شده و الان آنچه عمل مولف و جمعى از شيوخ بر آن است آن است كه اجازه داد حقير را در حرم حسينى عليه السلام در بالاى سر بعد از استخاره نمودن بنده ى سيد صالح عابد زاهد ورع عالم الاقا سيد حسين الطهرانى امام جماعت در آن مكان شريف كه اجازه داشت از استاد خود مرحوم صاحب ضوابط و او از استاد خود شريف العلماء و او از استاد خود سيد صاحب رياض و ايشان از خال ماجد خود استاد الاكبر الاقا باقر الوحيد البهبهانى (ره) و جناب ايشان از شيوخ خود و آنها از مرحوم علامه ى مجلسى عليه الرحمه و او از شيوخ خود تا منتهى شود به حضرت حجه الله عجل الله فرجه كه آن امام در كيفيت استخاره به تسبيح فرمود كه: يك بسم الله الرحمن الرحيم مى خوانى و سه صلوات بر پيغمبر و آل او مى فرستى
بعد قرعه به تسبيح مى زنى اگر جفت آمد خوب و اگر طاق آمد بد يا به عكس غرض نيت قرعه زننده است، و اين استخاره كه جمعى عمل مى نمايند مطالب از آن ديده اند و خود حقير غالبا تخلف نديدم بلكه انسان بناء خود را بر مشورت با خداى خود قرار دهد هرگز در خلاف واقع نخواهد شد.
حكايت: مومنى قرار داده بود با خود كه در هر امرى از امور خود استخاره نمايد و عمل به استخاره كند وقتى استخاره نمود كه از منزل بيرون آيد خوب آمد بيرون آمد از منزل خود تا خود را به پله ى درج رسانيد استخاره نمود پائين رود بد آمد و استخاره نمود مراجعت كند هم بد آمد رايش قرار گرفت كه استخاره كند كه خود را از پله به زير اندازد خوب آمد خود را از پله انداخت بدن او مجروح شد و پاى او شكست مدتى معالجه ى جراحت مى نمود بالاخره آن شخص بعد از مدتى موفق شد به طواف بيت الله چون داخل مكه شد و طواف نمود و بعد از دخول در مدينه حجاج را متهم ساختند كه خلاف ادب به قبر خليفه نموده اند امر شد كه حجاج شيعه گرفته و در دار الحكومه حاضر شوند از آن جمله آن شخص اعرج بود بعد از اينكه حجاج را به حالت منكر و اذيت به خانه بردند نظر يكى از قضاه در آن مجلس به آن شخص اعرج افتاد شروع نمود به گريه كردن گريه شديدى حضار مجلس استفسار مطلب نمودند گفت: اين اعرج را كه مشاهده نمودم متذكر شدم وقعه ى عثمان و كيفيت خوارى او را و ذلت او را در يوم الدار و امر نمود تا اعرج را خلاص نمودند به خاطر عثمان.
خاتمه: مرحوم سيد نعمه الله استخاره به قرآن را از شيوخ خود نقل نمايد كه ايشان از شيخ بهائى نقل نمودند و سيد فرمود: اين كيفيت عين و اثر او در اخبار نيست و او اين است قرآن را بگشايد به شمارد لفظ جلاله كه در
صفحه ى راست است و بعدد آن اسماء ورق بشمارد و بعدد اوراق از صفحه ى چپ سطر بشمارد و نظر كند به آن چه در سطر اخير است و عمل به آن نمايد و اگر لفظ جلاله پيدا ننمود بعضى بر اعاده است و بعضى بر ترك عمل كه خيال او دارد.
اللغه: خيره بسكون ياء مصدر به معنى نيكى نمودن و به فتح ياء مصدر نيست به معنى برگزيده.
التركيب: باء بعلمك باء سببيه است.
يعنى: اى خداى من به درستى كه من طلب خير مى نمايم تو را به سبب دانائى تو پس رحمت فرست بر محمد و آل او و حكم فرما از براى ما به نيكوئى، و الهام كن ما را شناختن اختيار ما را و بگردان اختيار سبب به سوى رضا به آنچه كه حكم فرمودى او را از براى ما و تسليم انقياد به آنچه كه حكم نمودى.
اللغه: تسمنا يا از سوم و سام است به معنى خارى و ذلت و رنج از اين است قوله تعالى يسومونكم سوء العذاب بنابراين سين مضموم است، يا ماخوذ از وسم به معنى علامت.
غمط: به معنى حقارت و كراهت.
اللغه: خيره بسكون ياء مصدر به معنى نيكى نمودن و به فتح ياء مصدر نيست به معنى برگزيده.
التركيب: باء بعلمك باء سببيه است.
يعنى: اى خداى من به درستى كه من طلب خير مى نمايم تو را به سبب دانائى تو پس رحمت فرست بر محمد و آل او و حكم فرما از براى ما به نيكوئى، و الهام كن ما را شناختن اختيار ما را و بگردان اختيار سبب به سوى رضا به آنچه كه حكم فرمودى او را از براى ما و تسليم انقياد به آنچه كه حكم نمودى.
اللغه: تسمنا يا از سوم و سام است به معنى خارى و ذلت و رنج از اين است قوله تعالى يسومونكم سوء العذاب بنابراين سين مضموم است، يا ماخوذ از وسم به معنى علامت.
غمط: به معنى حقارت و كراهت.
اللغه: خيره بسكون ياء مصدر به معنى نيكى نمودن و به فتح ياء مصدر نيست به معنى برگزيده.
التركيب: باء بعلمك باء سببيه است.
يعنى: اى خداى من به درستى كه من طلب خير مى نمايم تو را به سبب دانائى تو پس رحمت فرست بر محمد و آل او و حكم فرما از براى ما به نيكوئى، و الهام كن ما را شناختن اختيار ما را و بگردان اختيار سبب به سوى رضا به آنچه كه حكم فرمودى او را از براى ما و تسليم انقياد به آنچه كه حكم نمودى.
اللغه: تسمنا يا از سوم و سام است به معنى خارى و ذلت و رنج از اين است قوله تعالى يسومونكم سوء العذاب بنابراين سين مضموم است، يا ماخوذ از وسم به معنى علامت.
غمط: به معنى حقارت و كراهت.
جنح: ميل نمودن.
ازاحه: ازاله.
التركيب: ريب الارتياب مى شود اضافه ى لاميه باشد و مى شود بيانيه لكن بيانيه بعيد است زيرا كه در ارتياب باب افتعال مطاوعه فعل است به خلاف ريب كه مصدر متعدى است.
يعنى: دور نما از ما شكى را كه از براى قبول شكست، و تاييد فرما ما را به يقين آنانكه اخلاص دارنده اند، ذليل و خوار مفرما تو ما را عجز شناختن از آنچه اختيار نمودى تا اينكه حقير بدانيم ما مقدر تو را و بد بدانيم محل رضاى تو را، و ميل كنيم به سوى آنچه دورتر است از خوبى عاقبت و نزديكتر است به سوى ضد عافيت.
تنبيه: و ايدنا بيقين ظاهر معنى او آن است چنانچه مخلصين يقين دارند در امور معاشيه و معاديه خود و اختيار كنند رضاى خدا را و شيطان در آنها سلطنت ندارد مرا هم از جمله ى ايشان نما و قوله عجز المعرفه اگر چه به حسب ظاهر مفعول ثانى است از براى لا تسمنا لكن در معنى بيان سوم و ذلت و خوارى است.
جنح: ميل نمودن.
ازاحه: ازاله.
التركيب: ريب الارتياب مى شود اضافه ى لاميه باشد و مى شود بيانيه لكن بيانيه بعيد است زيرا كه در ارتياب باب افتعال مطاوعه فعل است به خلاف ريب كه مصدر متعدى است.
يعنى: دور نما از ما شكى را كه از براى قبول شكست، و تاييد فرما ما را به يقين آنانكه اخلاص دارنده اند، ذليل و خوار مفرما تو ما را عجز شناختن از آنچه اختيار نمودى تا اينكه حقير بدانيم ما مقدر تو را و بد بدانيم محل رضاى تو را، و ميل كنيم به سوى آنچه دورتر است از خوبى عاقبت و نزديكتر است به سوى ضد عافيت.
تنبيه: و ايدنا بيقين ظاهر معنى او آن است چنانچه مخلصين يقين دارند در امور معاشيه و معاديه خود و اختيار كنند رضاى خدا را و شيطان در آنها سلطنت ندارد مرا هم از جمله ى ايشان نما و قوله عجز المعرفه اگر چه به حسب ظاهر مفعول ثانى است از براى لا تسمنا لكن در معنى بيان سوم و ذلت و خوارى است.
جنح: ميل نمودن.
ازاحه: ازاله.
التركيب: ريب الارتياب مى شود اضافه ى لاميه باشد و مى شود بيانيه لكن بيانيه بعيد است زيرا كه در ارتياب باب افتعال مطاوعه فعل است به خلاف ريب كه مصدر متعدى است.
يعنى: دور نما از ما شكى را كه از براى قبول شكست، و تاييد فرما ما را به يقين آنانكه اخلاص دارنده اند، ذليل و خوار مفرما تو ما را عجز شناختن از آنچه اختيار نمودى تا اينكه حقير بدانيم ما مقدر تو را و بد بدانيم محل رضاى تو را، و ميل كنيم به سوى آنچه دورتر است از خوبى عاقبت و نزديكتر است به سوى ضد عافيت.
تنبيه: و ايدنا بيقين ظاهر معنى او آن است چنانچه مخلصين يقين دارند در امور معاشيه و معاديه خود و اختيار كنند رضاى خدا را و شيطان در آنها سلطنت ندارد مرا هم از جمله ى ايشان نما و قوله عجز المعرفه اگر چه به حسب ظاهر مفعول ثانى است از براى لا تسمنا لكن در معنى بيان سوم و ذلت و خوارى است.
التركيب: احمد و اكرم افعل تفضيل است.
التركيب: احمد و اكرم افعل تفضيل است.
التركيب: احمد و اكرم افعل تفضيل است.
يعنى: دوست كن ما را آنچه را كه بد داريم از قضا و حكم تو، و آسان نما تو بر ما آنچه را كه صعب و مشكل مى دانيم ما از حكم تو، و الهام بفرما تو ما را اطاعت نمودن مر آنچه را كه وارد نمودى بر ما از مشيت خود تا آنكه دوست نداريم تاخير آنچه را كه تعجيل فرمودى و تعجيل نمودن آنچه را كه تاخير انداختى، و بد نداريم آنچه را كه تو دوست دارى اختيار كنيم آنچه را كه بد داشتى تو ختم نما از براى ما آنچه را كه او محمودتر است از براى عافيت و كريم تر است از براى باز گشت به درستى كه تو مى فهمانى خوب را و عطا مى فرمايى بزرگ را و جاى مى آورى امرى را كه مى خواهى و تو بر هر شى ء قادرى.
اللهم اجعل خاتمه امورنا خيرا.
يعنى: دوست كن ما را آنچه را كه بد داريم از قضا و حكم تو، و آسان نما تو بر ما آنچه را كه صعب و مشكل مى دانيم ما از حكم تو، و الهام بفرما تو ما را اطاعت نمودن مر آنچه را كه وارد نمودى بر ما از مشيت خود تا آنكه دوست نداريم تاخير آنچه را كه تعجيل فرمودى و تعجيل نمودن آنچه را كه تاخير انداختى، و بد نداريم آنچه را كه تو دوست دارى اختيار كنيم آنچه را كه بد داشتى تو ختم نما از براى ما آنچه را كه او محمودتر است از براى عافيت و كريم تر است از براى باز گشت به درستى كه تو مى فهمانى خوب را و عطا مى فرمايى بزرگ را و جاى مى آورى امرى را كه مى خواهى و تو بر هر شى ء قادرى.
اللهم اجعل خاتمه امورنا خيرا.
يعنى: دوست كن ما را آنچه را كه بد داريم از قضا و حكم تو، و آسان نما تو بر ما آنچه را كه صعب و مشكل مى دانيم ما از حكم تو، و الهام بفرما تو ما را اطاعت نمودن مر آنچه را كه وارد نمودى بر ما از مشيت خود تا آنكه دوست نداريم تاخير آنچه را كه تعجيل فرمودى و تعجيل نمودن آنچه را كه تاخير انداختى، و بد نداريم آنچه را كه تو دوست دارى اختيار كنيم آنچه را كه بد داشتى تو ختم نما از براى ما آنچه را كه او محمودتر است از براى عافيت و كريم تر است از براى باز گشت به درستى كه تو مى فهمانى خوب را و عطا مى فرمايى بزرگ را و جاى مى آورى امرى را كه مى خواهى و تو بر هر شى ء قادرى.
اللهم اجعل خاتمه امورنا خيرا.