1 - ستايش نمودن خداى عز وجل
سپاس خداى را كه اول است و پيش از او اولى نبوده ( مبدا هر موجودى
است ) و آخر است و پس از او آخرى نباشد ( مرجع همه اشياء است )
خدايى كه ديدههاى بينندگان از ديدنش ( در دنيا و آخرت ) ناتوانند
( محال است او را ببينند ، چون آنچه به چشم سر ديده مىشود بايستى در مكان و جايى باشد ، و محتاج به مكان جسم است و خداى تعالى جسم نيست ) و انديشههاى است او را وصف نمايند ، چنان كه حضرت سيدالمرسلين - صلى الله عليه و آله -. فرمود : لا احصى ثناء عليك ، انت كما اثنيت على نفسك يعنى من را توانايى مدح و ثناى تو نيست ، تو خود بايد ثناگوى ذات اقدس خويش باشى و حضرت سيد الواصيين اميرالمؤمنين - عليه السلام - فرمود : هو فوق ما يصفه الواصفون يعنى او برتر و بالاتر است از آنچه وصف كنندگان او را بستايند ) به قدرت و توانايى خود آفريدگان را آفريد ، و آنان را به اراده و خواست خويش به وجود آورد بى اين كه از روى مثال و نمونهاى باشد ( چون هميشه خداوند بوده و ديگرى جز او نبوده كه نمونه به دست داده باشد ) سپس آنان را در راه اراده و خواست خويشتن روان گردانيد ، و در راه محبت و دوستى به خود ( كه غريزه هر موجودى است ، چنان كه در قرآن كريم سوره 17 ، آيه 44 فرموده : و ان من شىء الا يسبح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم يعنى موجودى نيست جز آن كه ذكرش تسبيح و ستايش خداست ، ولى شما تسبيح ايشان را در نمىيابيد ) برانگيخت ، در حالى كه توانايى ندارند تأخير نمايند آنچه را كه ايشان را به آن جلو انداخته ، و نمىتوانند پيش اندازند آنچه را كه ايشان را از آن عقب خواسته ( از آنچه براى آنان تعيين نموده تجاوز نمىتوانند كرد ، و اين با استطاعت و توانا بودن در انجام عمل نيك و بد منافات ندارد ، زيرا معنى فرمايش امام - عليه السلام - در ظاهر آن است كه خداى تعالى هرگاه چيزى اراده نمود غير آن واقع نمىشود ) و از رزقى كه عطا فرموده هر جاندارى را روزى معلومى قرار داده است ( چنان كه در قرآن كريم سوره 43 ، آيه 32 فرموده : نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحيوة الدنيا " ما روزى ايشان را در زندگانى دنيا بينشان تقسيم و پخش نمودهايم " به طورى كه ) به هر كس از آنان فراخى و فراوانى داده كاهندهاى نمىكاهد ، و هر كه را كاسته افزايندهاى نمىافزايد ( جز خداوند سبحان توانا نيست كه آن را زياد و كم گرداند ، بنابراين نبايد براى به دست آوردن روزى از جاده درستى و پرهيزكارى بيرون رفت و گرد حرام گشت كه آنچه قسمت و بهره است
از راه حلال خواهد رسيد ، و بايد دانست كه حرام روزىاى كه خداى تعالى قرار داده نيست ، پس آنكه هميشه حرام مىخورد از روزى مقسوم خود چشم پوشيده و خداوند آن را حبس نموده كه اگر شكيبايى نموده گرد حرام نمىگشت حتما آنچه در خور حال اوست به وى مىرسيد )
پس از آن براى او ( هر يك از ايشان ) در زندگى مدتى معلوم تعيين و
پايانى معين قرار داده ( معلوم نموده هر يك از ايشان تا چه مدتى خواهد زيست ) كه با روزهاى زندگيش به سوى آن پايان گام برمىدارد ، و با سالهاى روزگارش به آن نزديك مىشود تا چون به پايانش نزديك شود ، و حساب عمر و زندگيش را تمام بستاند ، او را به آنچه خوانده از پاداش سرشار ( بهشت ) يا كيفر ترسناك خود ( دوزخ ) فراگيرد ( در اينجا از قرآن كريم سوره 53 ، آيه 31 اقتباس و استفاده نموده فرمود : ليجزى الذين اساؤا بما عملوا و يجزى الذين احسنوا بالحسنى يعنى ) تا كسانى را كه با كردارشان بد كرده و آنان را كه با رفتار شايسته نيكويى نمودهاند جزا دهد
و اين جزا ( كيفر و پاداش ) با عدالت و درستى از اوست ( از هر
عيب و نقصى ) منزه و پاك است نامهاى او ، و نعتها و بخششهايش ( براى
همه ) پى در پى است ( به كسى ظلم و ستم روا ندارد ، بلكه هر چه كند طبق حكمت و مصلحت است ، از اين رو چنان كه در قرآن كريم سوره 21 ، آيه 23 است : لا يسئل عما يفعل و هم يسئ لون يعنى ) از او نپرسند آنچه را كه بجا مىآورد و از (گفتار و كردار ) ديگران باز پرسند
و سپاس خداى را كه اگر بندگانش را از شناختن سپاسگزارى خود بر
نعمتهاى پى در پى كه به ايشان داده و بخششهاى پيوسته كه براى آنها
تمام گردانيده باز مىداشت ( امر نفرموده بود كه شكر نعمتهايش بجا آورند ) هر آينه نعمتهايش را صرف نموده او را سپاس نمىگزاردند ، و در روزى كه عطا فرموده فراخى مىيافتند و شكرش بجا نمىآوردند و اگر چنين مىبودند ( شكر نمىكردند ) از حدود انسانيت به مرز بهيميت ( چار پايان ، كه مرتبه بىخردى است ) روى مىآوردند و چنان بودند كه در كتاب محكم و استوار خود ( قرآن مجيد سوره 25 ، آيه 44 ) وصف فرموده : ( ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا ، يعنى ) ايشان ( ناسپاسان ) جز مانند چار پايان نيستند بلكه گمراهترند ( زيرا چارپايان هيچيك از قواى طبيعى را تعطيل و بيكار ننموده بلكه هر يك را براى آنچه آفريده شده بكار مىاندازند ، پس اگر گمراه باشند در طلب كمال كوتاهى ننمودهاند به خلاف انسان كه اگر قوه
عقليه را كه به معرفت حق راهنماست و امتياز او از چارپايان به همين قوه
است تعطيل نموده از كار بيندازد از چارپايان گمراهتر و سزاوار كيفر است
و سپاس خداى را كه ( با آفرينش آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست
و فرستادن كتابها و پيغمبران و نصب ائمه معصومين - عليهم السلام - )
خويشتن را ( وجود، علم ، قدرت و حكمتش را ) به ما شناساند و شكر و سپاس ( از نعمتهاى ) خود را به ما الهام نمود ( گفتهاند : الهام چيزى است كه در قلب افاضه مىشود ، و فرق بين الهام و وحى آن است كه الهام بىواسطه ملك است و وحى به واسطه اوست ، و وحى از خواص رسالت است و الهام از خواص ولايت ، و وحى مشروطبه رساندن است و الهام مشروط نيست ، و در لغت الهام و وحى هر دو به معنى تلقين و فهماندن است ، مرحوم سيد عليخان در شرح بر صحيفه مىفرمايد : روايت شده
چون خداوند سبحان در آدم - عليه السلام - روح دميد هنگامى كه راست
شد و نشست عطسه كرد ، به او الهام شد گفت : الحمد لله رب العالمين " سپاس خداى را كه پروردگار جهانيان است " خداوند فرمود : يرحمك الله يا آدم " اى آدم خدا تو را بيامرزد " پس نخستين حمد و سپاس او از بشر به طور الهام واقع شده است ) و درهاى علم به ربوبيت پروردگاريش را بر ما گشود ( ائمه معصومين - عليهمالسلام - را راهنمايان ما گردانيد تا به وسيله آنان به شهر علم رسيده خدا را بشناسيم ، رسول اكرم - صلى الله عليه و آله - فرمود : انا مدينه العلم و على بابها يعنى منم شهر علم و على باب آن ) و بر اخلاص ( بى ربا ، و خودنمائى ) در توحيد و يگانگيش راهنماييمان فرمود ، و از عدول و كجروى و شك و دو دلى در امر خود ( معرفت ذات و صفات يا دين و احكامش ) دورمان ساخت چنان سپاسى كه با آن زندگى كنيم بين كسانى از خلقش كه او سپاسگزارند ، و با آن پيش افتيم بر هر كه به رضا و خشنودى ( پاداش ) او و عفو و گذشتش پيش افتاده ( مراد از سبقت در اينجا بر مانند آن خودمان است ، نه بر انبياء و اوصياء ايشان - عليهم السلام - زيرا بر آنان نمىتوان سبقت گرفت ) سپاسى كه تاريكيهاى برزخ ( قبر ) را بر ما روشن سازد ( مراد از تاريكيها شدت و سختى آن است ، يا آن كه به اعتبار تاريكى قبر و تاريكى ترس و تاريكى عمل تعبير به تاريكيها فرموده است ، و مراد از حمد و سپاسى كه تاريكيهاى برزخ را روشن مىگرداند تجسم اعمال و اعتقادات بعد از مرگ است ، و در قرآن و اخبار بسيار هست كه اعمال صالحه و اعتقادات صحيحه به صور نورانيه
درآيند و دارنده آن از نور آنها بهرهمند گردد ، چنان كه خداى تعالى " سوره 57
آيه 12 " فرموده : يوم ترى المؤمنين و المؤمنات يسعى نورهم بين ايديهم و
بايمانهم يعنى ياد آور روزى را كه مردان و زنان با ايمان نورشان پيش رو و سمت راست آنها بشتابد ، و اعمال سيئه و اعتقادات باطله به صور تاريك درآيند كه بجا آورنده آن در تاريكيهاى آنها سرگردان است ، چنان كه خداى تعالى" سوره 57 ، آيه 13 " فرموده: يوم يقول المنافقون و المنافقات للذين امنوا انظر و نانقتبس من نوركم قيل ارجعوا وراءكم فالتمسوا نورا يعنى ياد كن روزى را كه مردان و زنان اهل نفاق و دورويى به اهل ايمان گويند مشتابيد تا از نور شما روشنايى گيريم ، به ايشان گويند واپس بگرديد " به دنيا باز گرديد " و نور طلبيد ) و راه رستخيز را ( راهى كه همه مردم را پس از زنده گردانيدن براى رسيدگى به حساب از آن راه به محشر مىفرستند ) براى ما آسان نمايد ، و منازل و جاهاى ما را در جايگا گواهان ( فرشتگان و پيغمبران و ائمه اطهار - عليهم السلام - كه روز قيامت بر مردم گواهى مىدهند ) آبرومند گرداند ، روزى كه ( در قرآن كريم سوره 45 ، آيه 22 " است : و لتجزى كل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون يعنى ) هر كسى به سزاى آنچه كرده مىرسد و به ايشان ستم نمىشود ( اينكه امام - عليه السلام - در اينجا
به جاى " و لتجزى " كه در قرآن كريم است فرمود : " تجزى " براى آن است كه گفتهاند : اقتباس از قرآن در حقيقت قرآن نيست بلكه كلامى است شبيه و مانند آن پس اندك تغيير در آن زيان آور نمىباشد ، و در قرآن مجيد " سوره 44 ، آيه 41 " است : يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئ ا و لا هم ينصرون يعنى ) روزى كه دوستى از دوستى چيزى ( عذاب و كيفرى ) را دفع نكند و ايشان كمك نمىشوند (توانايى ندارند كه يكديگر را كمك نمايند )
سپاسى كه از ما با على اعليين ( جاهاى بلند بهشت يا ديوان خير يعنى
كتابى كه اعمال فرشتگان و صلحاء و نيكوكاران در آن نوشته مىشود ) بالا رود ، در نامه نوشته شدهاى كه مقربين آن را مشاهد نموده نگهدارى مىنمايند (يا روز قيامت به آنچه در آن است گواهى مىدهند ) سپاسى كه چشمهاى ما به آن روشن گردد آن هنگام كه ديدهها ( ى مردم)
خيره و دوخته شود ( به طورى كه از سختى عذاب بر هم نتوانند زد ) و چهرههاى ما به آن سفيد گردد آن هنگام كه روها ( يا پوست اندام ) سياه شود ( اين جمله اشاره است به فرمايش خداى تعالى " سوره 3 ، آيه 106 " يوم تبيض وجوه و تسود وجوه يعنى روزى كه چهرهها " ى مؤمنين " سفيد و روها " ى كافرين و منافقين " سياه گردد ، و سفيد و سياه بودن روها در آن روز " چنان كه سيد نعمت الله جزائرى - عليه الرحمه - در شرح صحيفه خود مسمى به نور الأنوار فرموده : " يا آن است كه حقيقتا روها سفيد و سياه مىشود و يا آن كه سفيد و سياهى آنها كنايه از نيكى و زشتى كردار است ) سپاسى كه به آن از آتش دردناك خدا رسته به جوار رحمتش رهسپار
شويم ( و اين كه آتش را به خدا نسبت داده و فرموده : من اليم نار الله
چنان كه در قرآن كريم " سوره 104 ، آيه 6 " است : نار الله الموقده " آتش
برافروخته شده خدا " براى شدت و سختى آن است كه كسى نتواند آن را خاموش كرده يا از آن رهايى يابد ) سپاسى كه به آن شانه به شانه مقربين از فرشتگان رفته جا را بر آنها تنگ سازيم ، و به آن ، در سراى جاودانى و جايگاه پربركت هميشگى (بهشت ) با پيغمبران فرستادهاش گرد آئيم ( و اين كه انبياء را به مرسلين وصف فرموده براى آن است كه هر نبى و پيغمبرى رسول نيست ، و اين كه بسيارى از مفسرين گفتهاند : رسول كسى است داراى كتاب باشد و نبى كتاب ندارد و از جانب خدا خبر مىدهد ، در اين گفتار بحث و گفتگوست چون حضرت لوط، اسمعيل ، ايوب ، يونس و هارون " عليهم السلام چنان كه در قرآن كريم به آن اشاره شده " از جمله
مرسلين هستند و بالإستقلال داراى كتاب نبودهاند ، و گفته شده : رسول كسى است كه به شريعت جديده دين تازه مبعوث شده باشد و مردم را به آن دعوت نمايد و نبى اعم از آن است يعنى هم چنين كسى و هم كسى كه شريعت سابقه و دين پيش از خود را به مردم تبليغ نمايد مانند انبياء بنى اسرائيل كه بين موسى و عيسى - عليهما السلام - بودند ، و بر اين سخن ولايت دارد فرمايش پيغمبر اكرم به ابىذر - رحمه الله - " در مجلد پنجم بحار الانوار " : انبياء يكصد و بيست و چهار هزار و رسول از ايشان از مهتر و كهتر سيصد و سيزده تن بودند ، و " نيز در مجلد پنج بحار الانوار " حضرت امام محمد باقر - عليهالسلام - به زراره فرمود: نبى كسى است كه در خواب مىبيند و صدا مىشنود و ملك را به چشم نمىبيند ، و رسول كسى است كه صدا مىشنود و در خواب مىبيند و ملك را به چشم مىبيند ، و اين كه امام - عليه السلام - ملائكه را پيش از انبياء بيان فرموده براى مراعات
ترتيب است چون ايشان بين خداى تعالى و پيغمبرانش در تبليغ شريعت
واسطه هستند ، نه از آن جهت كه آنها برتر از انبياء باشند ، زيرا اجماع شيعه اماميه است كه انبياء و ائمه معصومين - عليهم السلام - افضل از ملائكه مىباشند و اجماع ايشان حجت است چون معصوم - عليه السلام - داخل در ايشان مىباشد ) و سپاس خداى را كه نيكوييهاى آفرينش را براى ما برگزيد ( زيرا انسان چون خلاصه و نتيجه مخلوقات است خداى تعالى او را در نيكوترين صورت آفريده ، چنان كه " سوره 40 ، آيه 64 " فرموده : و صوركم فاحسن صوركم يعنى شما را آفريد و صورتهاتان را نيكو گردانيد ) و روزيهاى پاكيزه ( حلال و روا ) را براى ما روان ( فراوان ) گردانيد و با تسلط و توانايى ما را بر همه آفريدگان برترى داد ، و از اين رو به قدرت و توانايى او همه مخلوقاتش فرمانبر ما بوده و به نيرو و زورش به اطاعت ما درمىآيد ( چنان كه در قرآن كريم " سوره 31 ، آيه 20 " فرموده : ان الله سخر لكم ما فى السموات وما فى الارض يعنى البته خداوند آنچه در آسمانها و زمين است رام شما گردانيده ) و سپاس خداى را كه در نيازمندى را جز به سوى خود به روى ما بست ( چون ما را نيازمند به غير خود نيافريده اين سخن منافات ندارد با احتياج به يكديگر كه نظام عالم بسته به آن است براى آن كه حاجت به غير خدا در حقيقت حاجت به اوست كه مالك و منعم حقيقى است ) پس ( با اين همه نيازمنديها ) چگونه سپاس او را توانايى داريم ؟ يا كى مىتوانيم حمدش را بجا آوريم ؟ نمىتوانيم ، كى توانيم ؟ ( شايسته است كه خواننده دعا بر هر يك از كلمه لا و متى وقف نموده درنگ نمايد تا دانسته شود كه جملهاى حذف شده است ) و سپاس خداى را كه ابزار بسط و گشاد را در ( بدن ) ما به هم پيوسته ، و افزارهاى قبض و درهم كشيدن را در ( كالبد ) ما قرار داد ( رگ ، پى ، استخوان ، گوشت ، پيه ، خون و ساير اندام را با كيفيت و حركات مخصوصه در پيكر ما نهاد تا به واسطه آنها اندامها گشاده و درهم شود ، و گفته شده : مراد از بسط و قبض قوه دافعه و ماسكه است كه در هر عضوى نهاده شده ، و گفتهاند : مراد از آنها شادى و اندوه است ) و ما را از روانهاى زندگى بهرهمند نمود ( اين جمله اشاره است به حديث جابر از امام محمد باقر - عليه السلام - كه فرموده : پنج روح براى مقربين " اولياء خدا " است : روح قدس كه با آن همه چيزها را مىدانند ، و روح ايمان كه با آن خدا را عبادت و بندگى مىنمايند ، و روح قوه كه با آن با دشمن جهاد و زد و خورد كرده معاش و زندگانى را آماده مىسازند ، و روح شهوة كه با آن از طعام و نكاح لذت و بهره مىبرند ، و روح بدن كه با آن به آهستگى و نرمى راه مىروند ، و چهار روح براى اصحاب يمين " مؤمنين " است چون روح قدس در ايشان نيست ، و سه روح براى اصحاب شمال " كفار و منافقين " است چون داراى روح ايمان نمىباشند ، و گفته شده : ارواح در فرمايش امام - عليه السلام - : و متعنا بارواح الحيوه جمع روح به فتح را است كه به معنى آسايش مىباشد يعنى ما را از آسايشهاى زندگى بهرهمند نمود ) و اندام كردارها را در ما استوار گردانيد ، و ما را با روزيهاى پاكيزه ( انواع غذاهاى حيوانى و نباتى ) پرورش داد ، و به بخشش خود توانگرمان ساخت ، و به
نعمت خويش سرمايه ( زندگانى ) به ما بخشيد ( اين جمله اشاره است به فرمايش خداى تعالى " سوره 53 ، آيه 48 ": وانه هو اغنى و اقنى يعنى و اوست آن كه " بندگانش را " بىنياز كند و سرمايه بخشد ) پس از آن ما را ( به رفتار طبق احكام خود ) فرمان داده تا طاعت و پيرويمان را بيازمايد ( معنى آزمايش خداى تعالى آن است كه با ما رفتار نمايد چون كسى كه مىخواهد ديگرى را امتحان كند وگرنه آشكار و نهان بر او يكسان است )
و نهى نموده تا شكر و سپاسگزاريمان را آزمايش نمايد ( و اين كه شكر فرموده طاعت نفرموده براى آن است كه شكر در اصطلاح به كار بردن هر نعمتى است در آنچه خداى تعالى براى آن قرار داده و با ارتكاب معاصى جور نمىآيد ، پس نهى براى آزمايش سپاسگزارى است ، حضرت صادق - عليه السلام - فرمود : شكر النعمة اجتناب المحارم يعنى شكر نعمت دورى گزيدن از حرامهاست ) پس از راه فرمايش پا بيرون نهاديم ( خلاف امرش رفتار كرديم ) و بر پشتهاى ( مركبهاى ) نهيش سوار شديم ( گناهانى كه نهى فرموده بود بجا آورديم ، و اين كه فرموده : راه فرمانش و پشتهاى نهيش ، يكى از مفرد و ديگرى را جمع براى آن است كه راه امرا و راه هدايت رستگارى يكى است ولى نهى او گمراهى است كه داراى راههاى بسيار مىباشد ، چنان كه در قرآن كريم " سوره 6 ، آيه 153 " فرموده : و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه ، ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله " و محققا اين راه من
راست است آن را پيروى كنيد ، و از راههاى ديگر نرويد كه شما را از راه حق دور مىسازد " و روايت شده : پيغمبر - صلى الله عليه و آله - خطى كشيده
فرمود : اين راه رشد و هدايت است ، پس از آن به سمت راست و چپ خطهايى كشيد و فرمود : اين راههايى است كه بر هر يك از آنها شيطانى است كه به آن دعوت مىنمايد ) پس ( با اين رفتارمان ) به كيفر ما شتاب نكرد و در انتقام ما تعجيل ننمود بلكه بر اثر رحمتش از روى كرم و بزرگوارى با ما همراهى نمود ، و به سبب مهربانيش از روى حلم و بردبارى بازگشت ما را ( به راه است ) انتظار كشيد ( با ما رفتار نمود مانند رفتار كسى كه ديگرى را چشم به راه است ، و گفتهاند : اطلاق بعضى از صفات مانند رحمت كه به معنى رقت قلب و نرمى دل است و آن مقتضى احسان و نيكى مىباشد بر خداى تعالى به اعتبار غايات و مقاصد است يعنى به اعتبار نتيجه آن است كه همان احسان باشد ، نه به اعتبار مبادى و اصول
افعال كه همان رقت قلب است ، و يكى از محققين - رحمة الله - فرموده : اطلاق آن بر خداى متعال بر وجه اعلى و اشرف است ، زيرا صفات هر موجودى بر حسب وجود اوست ، پس صفات جسم مانند وجودش جسمانيه و صفات نفس نفسانيه و صفات عقل عقلانيه و صفات خداى تعالى الهيه است ، خلاصه عوالم با يكديگر اتفاق داشته برابر هم هستند پس آنچه از صفات كماليه در عالم ادنى يافت شود در عالم اعلى بر وجه ارفع و اشرف است ) و سپاس خداى را كه ما به ( حقيقت ) توبه و بازگشت ( از گناه )
راهنمايى نمود ، توبهاى كه آن را نيافتهايم جز به فضل و احسان او ، پس اگر از فضل و بخشش او جز همان ( نعمت ) توبه را به شمار نياوريم نعمت او در
حق ما نيكو و احسانش درباره ما بزرگ و فضلش بر ما عظيم مىباشد ( توبه گناهان را مىبرد و زشتيها را مىشويد و خدا را خشنود مىگرداند ، حضرت
اميرالمؤمنين - عليه السلام - فرموده : لا شفيع انجح من التوبه يعنى هيچ شفيع و خواهشگرى پيروزتر و رهانندهتر از توبه و بازگشت نيست ، و حضرت باقر - عليه السلام - فرموده : التائب من الذنب كمن لا ذنب له يعنى توبه كننده از گناه مانند كسى است كه گناه ندارد ، و حضرت صادق - عليه السلام - فرموده : ان الله تعالى يفرح بتوبة عباده المؤمنين اذا تابوا كما يفرح احدكم بضالته اذا وجدها يعنى خداى تعالى به توبه بندگان با ايمانش هرگاه توبه كنند شاد مىشود چنان كه يكى از شما گمشده خود را كه بيابد شاد مىشود ) و روش او در توبه براى پيشينيان ( بنىاسرائيل ) چنين نبوده ( سنت و روش خداى تعالى در توبه براى بنىاسرائيل كشتن يكديگر بوده، نه بس پشيمانى ، چنان كه در قرآن كريم " سوره 2 ، آيه 54 " فرموده : واذ قال موسى لقومه يا قوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خير لكم عند بارئكم فتاب عليكم انه هو التواب الرحيم يعنى و ياد كنيد هنگامى را كه موسى به قوم خود " آنان كه گوساله پرستيدند " گفت : اى قوم شما بر اثر گرفتنتان گوساله را " به خدايى " به خود ستم روا داشتيد ، اكنون به سوى آفريننده خويش باز گرديد و خود " يكديگر " را بكشيد كه اين كشتن نزد آفريننده شما برايتان " از زندگانى در دنيا " بهتر است پس خدا توبه شما را " پيش از آن كه همگى كشته شويد " پذيرفت ، زيرا او بسيار توبه پذير و بسيار مهربان است ) و آنچه به آن توانايى نداريم از ما برداشته ، و به ما جز به آنچه طاقت داريم تكليف نفرموده ، و جز كار آسان را ما نخواسته ( چنان كه در قرآن كريم " سوره 22 ، آيه 78 " فرموده : وما جعل عليكم فى الدين من حرج يعنى و خدا بر شما در دين تنگى و رنج قرار نداده است ) و براى هيچيك از ما برهان و بهانهاى
جا نگذاشته ( چنان كه حضرت صادق - عليه السلام - فرموده : هرگاه در همه چيزها بنگرى كسى را در تنگى و سختى نمىيابى ، كسى را نمىيابى جز آن كه خدا را بر او حجت و برهانى است ، و به كمتر از طاقتشان امر و فرمان داده ، و آنچه به مردم امر شده طاقت آن را دارند ، و هر چه طاقت و تواناييش را ندارند از آنها برداشته شده ولى نيكى در مردم نيست " تا اين حقايق را بفهمند " ) پس بدبخت ( زيانكار و شايسته عذاب ) از ما كسى است كه او را نافرمانى نمايد ، و نيكبخت از ما كسى است كه به او روآورد ( طبق اوامر و نواهيش رفتار نمايد ) و سپاس خداى را به هر چه كه او را نزديكترين فرشتگانش را گرامىترين آفريدگانش و پسنديدهترين ستايش كنندگانش ستودهاند ( گرچه م نتوانم به آن اندازه و به آن جور سپاسگزار باشم ، ولى چنين مىگويم تا شايد خداى تعالى به فضل و احسانش من را در زمره ايشان داخل نمايد ) سپاسى كه بر سپاسهاى ديگر برترى داشته باشد مانند برترى پروردگار ما بر همه آفريدگانش پس او را است سپاس به جاى هر نعمتى كه بر ما و بر همه بندگان گذشته و ماندهاش دار و به شماره همه چيزها ( از كلى و جزئى ) كه علم او به
آنها احاطه دارد و همه را فراگرفته ، و به جاى هر يك از نعمتها به شماره چندين برابر هميشه و جاويد تا روز قيامت سپاسى كه حد آن را انتها و عدد آن را شمارش و به پايان آن دسترس و مدت آن بريدنى نيست ( سپاس ابدى و هميشگى ) سپاسى كه موجب رسيدن به فرمانبرى ، و گذشت او ، و سبب خشنودى ، و وسيله آمرزش ، و راه به بهشت ، و پناه از عذاب ، و آسودگى از خشم ، و پشتيبان طاعت ، و جلوگير از معصيت ، و مدد بر انجام حق ( اوامر ) او و شرايط آن باشد سپاسى كه به وسيله آن در بين نيكبختان دوستان او كامروا گرديم و به سبب آن در رشته كشتگان به شمشيرهاى دشمنانش درآئيم ، كه خدا يارى دهنده ( مؤمنين ) و ( در خوشى و سختى ) ستوده شده است ( زيرا سختى نيز مانند خوشى نعمتى است كه صبر و شكيبايى بر آن موجب ثواب و پاداش است كه باعث حمد و سپاس مىشود ) .