پیش چشمم تو را سر بریدند دستهایم ولی بیرمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری قل اعوذ برب الفلق بود گفتی «آیا کسی یار من نیست؟» قفل بر دست و دندان من بود لحظهای تب امانم نمیداد بیتو آن خیمه زندان من بود کاش میشد که من هم بیایم در سپاهت علمدار باشم ...
گر چه تا غارت این باغ نمانده است بسیبوی گل میرسد از خیمة خاموش کسیچه شکوهی است در این خیمه که صد قافله دلمینوازند به امیّد رسیدن جرسیدامن خیمه به بالا بزن ای گل که دلمجز پرستاری درد تو ندارد هوسیای صفای سحری جمع به پیشانی تو!باد پاییم و به گردت ...
امشب بیا که جانب صحرا سفرکنیمبا سوزاشک قافله ها را خبرکنیمدریا چه بی وفاست که غم موج می زندازیاد او همیشه قلم موج می زندچون گل شکفت مثل بهار وجوانه شدپرچم بدست جانب صحرا روانه شدشعری سرود وقتی که مشکی بدوش داشتدرشعرخود نمونه ز جوش و خروش داشتخورشید ...
اگر بر آستان خوانی مرا خاک درت گردم و گر از در برانی خاک پای لشگرت کردم به درگاهت غبار آسا نشستم بر نمیخیزم و گر بفشانیام چون گَرد بر گِِرد سرت گردم علی شیر خدا باب تو شیر خود به قاتل داد تو ای دلبندِ او مپسند نومید از درت گردم دل و جانم ز تاب شرم ...
کربلا را میسرود این بار روی نیزهها با دو صد ایهام معنیدار روی نیزههانینوای شعر او از نای هفتاد و دو نی مثل یک ترجیع شد تکرار، روی نیزههاچوب خشک نی به هفتاد و دو گل آذین شده استلالهها را سر به سر بشمار، روی نیزهها زخمی داغاند این گلهای ...
ایکه خورشید زند بوسه بخاکت ز ادب
ز فروغ تو کند جلوه گری ماه به شب
توئی آن گل که ز پیدایش گلزار وجود
بلبلان یکسره خوانند به نام تو خطب
نیست در آینهی ذات تو جز نور خدا
نیست در چهرهی تابان تو جز جلوهی رب
آیت صولت و مردانگی و شرم و ...
ای از ازل به مهر تو دل آشنا حسین
وی تا ابد لوای عزایت به پا حسین
هر ماه در عزای تو، ماه محرّم است
هرجا بود به یاد غمت کربلا حسین
امواج اشک از سر هفت آسمان گذشت
آن دم که کرد جسم تو در خون شنا حسین
حسرت برم به مُحتضری، کاخرین نفس
روی تو دید و خنده ...
اي قوم در اين عزا بگرييدبرکشته ي کربلا بگرييد
با اين دل مرده خنده تا چندامروز در اين عزا بگرييد
فرزند رسول را بکشتنداز بهر خداي را بگرييد
از خون جگر سرشک سازيدبهر دل مصطفي بگرييد
وز معدن دل به اشک چون دُربر گوهر مرتضي بگرييد
در ماتم او خَمُش ...
در این غروب غریبی ببین کواکب را
به نیزه ها سر زخمیّ نجم ثاقب را
بخوان به لحن حروف مقطعه امشب
حدیث غربت زینب، بخوان مصائب را
چرا عزیز دلم «هَل أتَی» نمی خوانی
ببار جرعه ای از کوثر مناقب را
بخوان «وَلِیُّکُمُ الله» را پناه حرم
بگو حکایت این ...
حق برون از نقاب پيدا شدخسته گان فتح باب پيدا شدمژده اى رهروان وادى عشقماه ما بى حجاب پيدا شدشب آزادگان هستى راجلوه آفتاب پيدا شدبيكران بحر آفرينش راپر بها دُرّ ناب پيدا شدفخر بفروش اى زمين بر عرشزاده بوتراب پيدا شدكشتهى دين كه تشنه بود بسىفيض ...
شمع مى خندد وشوق رخ جانان دارد
شمع از اشک و، گل از ژاله شود زیباتر
شمع مى خندد ومى گرید وشاد است وغمین
نور شادى همه آمیخته با هاله غم
شمع نور ازلى قلب همایون نبى است
این چه رازى است خدایا که محمد امشب
دانى از چیست که احمد شب میلاد حسین
بیند آینده او ...
کیست عاشق آنکه تا پروانهسان پروا کند
جای در آتش ز شوق شمع، بیپروا کند
کیست عاشق در جهان چون سرور آزادگان
کو بخون پاک خود اسلام را احیا کند
کیست عاشق آنکه با ایثار اکبر چون خلیل
راز عشق بینشان را در جهان افشا کند
کیست عاشق آنکه از ...
یا رب به رخ نشسته در خون حسین(ع)
بر زخم تن از ستاره افزون حسین(ع)
در جبهه حق به طاعتی دست بگیر
ما را برسان به خاک گلگون حسین(ع)
بر کفر جهان خشم الهی است حسین(ع)
در جنگ به کارِ دادخواهی است حسین(ع)
بگذار به خاک پاک او روی نیاز
چون رحمت حق نامتناهی است ...
سال به سال که می گذریم هر سال در موسم اسفندسوزانِ دلنازکی به سمت تو مجدد می شویم برای جامه های کبود و سر در گریبانِ سوگ... هر سال در همین حوالی خواب تو را تمام کوچه ها می بینند و ایوان های سیاه پوش از بوی نگاه تو نذرِ بی هوشی می شوند. لهجه ی آب می گیرند ...
ساقیا پیمانه را لبریز کن
آتش عشق و جنون را تیز کن
تا ز رب الناس گویم ناس را
گرچه نتوان وصف کرد عباس ر
روز عاشورا چو آن هنگامه دید
نعرهای از پردهی دل برکشید
کاین چو آشوبست و غوغا کردنست
دفع این رو به خصالان با منست
شیر حق از ...