ای عشق! بوسه گاه لبت را به من بده
ای پرده شاعرم ،ادبت را به من بده!
یک ذرّه آفتاب ،چشیدم دلم گرفت
لطفاً شراب تلخ شبت را به من بده
بر خوان عشق، بنده ی ناشکر هستی ام
سیر از محبّتم، غضبت را به من بده
امروز من پیامبر قوم سایه ام
فردا جلال و جاه رَبَت را ...
از آن زمان که داد ترا کردگار دست
نگرفته ای بیاری فردی بکار دست
باری ز دوش خسته کس کم نکردهای
با آنکه بودهات به یمین و یسار دست
نگرفت آنکه دست ز پا اوفتادهایی
کی گیردش بروز الم روزگار دست
دائم بسوی خلق برد دست احتیاج
هر کس ...
بار سفر گو ببند هر که به ره آشناست
قافلهای از غدیر راهرو کربلاست
قافلهای سربلند بار سفر بستهاند
مبدا اینان غدیر مقصدشان نینواست
عشق به جانباختن گفت: صلایی بزن
عقل ولی گفته بود کوفه نرو، بیوفاست
داد حسین بن عشق پاسخ تردید را
آن که به ...
خواهی دل اگر بهره ز احسان اباالفضل
از صدق بزن دست بدامان اباالفضل
گر طالب آنی که ببوئی گل توحید
آن گل بکفآور ز گلستان اباالفضل
جانا اگرت خلد برین است تمنا
روپا به ادب نه به شبستان اباالفضل
ور در طلب آب حیاتی برو ای دل
میجوی ز ...
همت نکشد ننگ نکونامی احسان
برخیز و ببازیچهی خود گیر درم را
رو همت از آن تشنه جگر جوی که از مهر
بر تشنگی شاه، فدا ساخته دم را
عباس علمدار که فرجام شکوهش
بازیچهی طفلان شمرد شوکت جم را
آن راد، که رد ساخته بر خاکنشینان
آوردهی کان ...
کساني که بدون دلبستگيهاي عاطفي يا باورهاي اعتقادي شيعي با حماسه کربلا و شخصيت عظيم و آسماني سيدالشهدا(ع) آشنا شدهاند و از قيام و جهاد و شهادت بينظير او شنيده يا خواندهاند، به ميزان سلامت فطرت و وجدان خود و به اندازه انصاف و صداقتشان گمشده ...
عباس نامدار چو از پشت زین فتاد
گفتی قیامت است که مه بر زمین فتاد
آه از دمی که بهر سکینه به دوش مشک
بی خود ز خویش از پی ماء معین فتاد
اندر فرات راند و پر از آب کرد کف
بر یاد حلق تشنهی سلطان دین فتاد
از کف بریخت آب و پر از آب کرد مشک
زان ...
چشمی که بستهای به رخم وا نمیشود یعنی عمو برای تو بابا نمیشود ای مهربان خیمه، حرم را نگاه کن عمه حریف گریهی زنها نمیشود تا جان نداده مادرت از جا بلند شو زخم جگر به گریه مداوا نمیشود باید مرا به سمت حرم با خودت بری من خواستم که پا شوم اما ...
شکر خدا که این دل من مأمن غم است ماه حسین فاطمه ماه مُحرماست
سینه بزن به عشق شه کربلا حسین زیرا عزای سبط نبی مکرم است
قابی دگر به یوسف زهرا نمانده است پیوسته بر دو دیده او اشک ماتم است
جن و ملک زین ...
ساربان غریب میخواهی این همه مست را کجا ببری؟ تشنه آوردهای که آب دهی، یا به سرچشمهی بقا ببری؟ کعبهی هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی یک قبیله ذبیح آوردی غرق خون تا دل از مِنا ببری کاش میشد که بیصدا ... اما تو سرا پا خروش و فریادی خبر ...
ای حرمت قبلهی حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمی
دست علی، ماه بنیهاشمی
همقدم قافله سالار عشق
ساقی عشاق و علمدار عشق
سرور و سالار سپاه حسین
داده سر و دست براه حسین
عم امام و اخ و ابن امام
حضرت عباس ...
اين گريهها، نشانه عجز و بيچارگى نيست؛ بلكه سرود حقيقت است و شعار شهادت! فرياد ملكوتى غربت است و نداى جاودان عاشورا. اين آخرين خلوت امام زينالعابدين عليهالسلام است با پدر: «حالا كه عزم ميدان دارى، مرا نصيحتى كن».و اباعبداللّه عليهالسلام رو به ...
به پیش چشم پدر ناگهان پسر افتاد
همینکه خورد پسر بر زمین پدر افتاد
رسید هلهله و خنده ها به گوش حسین
میان معرکه آقا به درد سر افتاد
مگر که قول ندادی عصایِ من باشی؟
بلند شو پدر ِ پیرت از کمر افتاد
نگاه کن علی اکبر دمی به سمتِ حرم
ببین به عمه که چشمانِ ...
خورشید کرده ره گم در کوچه های کوفهپا جای پای ماه است در جای جای کوفه از بس به نای مسلم آوای واحسیناستبوی حسین آمد از کربلای کوفه اشک یتیم ریزد آه غریب خیزد بر هر دو این دل شب گرید فضای کوفه ای در کنار کعبه گردیده کربلایی مسلم دهد سلامت از نینوای کوفه ...
آقا بیا که ما ز غمت گریه می کنیم
ماه عزاست بر حرمت گریه می کنیم
شکر خدا که دل به عزا خانه بار یافت
ماه بکاست ما به غمت گریه می کنیم
دل ها برای روزتو آماده می شوند
ما بهر دیدن علمت گریه می کنیم
ای خون ما حلال قدومت در این عزا
خون جای اشک بر قدمت ...
غریو شیون در گوش خیمهها افتاد که: «دستهای کسی از بدن جدا افتاد» غریو، آتش شد... خیمهها در آتش سوخت زمین، زبانه گرفت و به دست و پا افتاد زمین، زبانه گرفت و مقدرات خوشش شکست و دود شد و .. دود در فضا افتاد خدا نخواست زمین را همیشه بیبرکت و این رسالت ...
ساقیا پیمانه را لبریز کن
آتش عشق و جنون را تیز کن
تا ز رب الناس گویم ناس را
گرچه نتوان وصف کرد عباس ر
روز عاشورا چو آن هنگامه دید
نعرهای از پردهی دل برکشید
کاین چو آشوبست و غوغا کردنست
دفع این رو به خصالان با منست
شیر حق از ...
آمدند .مرثیه ات را بسرایند... نشد....راضیه ...مرضیه ات را بسرایند... نشد..آمدند اشک دو چشمان تو را....آمدند سوره ی ایمان تو را...آمدند آه مگر جان تو را...عشق یاران و شهیدان تو راغربت شام غریبان تو را..شهر تا شهر اسیران تو را...هر چه گفتند ..نگفتند تو را.. هرچه ...