ساقي از لطف تو در هر دو سرا ممنونم
بنگر از حسرت ديدار تو چون مجنونم
من آواره ميخواره بدنام کجا
حرمت ميکده و جام و مي گلگونم
شده بدنامي من ورد زبانها ساقي
ببر از دايره کون و مکان بيرونم
مدتي از سر خوان کرمت دور شدم
کس نپرسيد چرا غمزده و ...
زمین سوم شعبان را عاشقانه میچرخد و تو متولد میشوی، ای سرسلسله عشق!تو خورشیدوار، از تمام دریچههای روشن «هستی» سرکشی میکنی از سرنوشت غریبانه خاک.عطر هزار گل محمدی در نفسهایت جاری است. میایستی به لطافت بهار، بر آستانه خزانزده زمین و دنیا ...
اى که خم شد ز غمِ مرگِ برادر کمرت داغِ دامادِ رشیدت زده بر دل شررت
کشته گشتند جوانان عزیزت به برت اى شهیدى که لبِ تشنه بریدند سرت
لاله سان سوخت ز داغِ علی اکبر جگرت
تا کشیدى ز غم و درد به سر ، ساغر ...
حسین، حسین، حسین؛ چه آهنگ دلنشینی دارد این نام؛ چقدر عشق در پس این واژه پنهان است!کیست که او را بشناسد و در پیشگاه غربتش سر خم نکند؟کدام مرد است که وامدار مردانگیاش نیست؟کدام دلی است که از شوق نامش، در سینه بال بال نمیزند؟کدام دستی است که در ...
به کاروان حسین علیهالسلام درآمد؛ با تبسّمی به باغ چهره و ترنّمی در سخن. از آنان بود که هرگاه لب میگشود، چلچلهها مدهوش میشدند و چون مینگریست، آهوان از خویش میرمیدند. هنگام که قرآن میخواند، فرشتگان به دهانش بوسه میزدند و آنگاه که به ...
2.گوشه هايي از حوادث و وقايع كربلا در شعر اهلي
اهلي در اشعارش به زواياي مختلف وقايع كربلا توجه دارد و به جوانب مختلف اين موضوع مي پردازد؛ از آن جمله مي توان به بريدن سر مبارک امام حسين، ريختن خون ايشان، تشنه لبي ايشان، بر نيزه زدن سر ايشان، شهادت ...
به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد سری گردن کشید از مرگ، قدر نیزهای روزی که نامش آفتاب جان سرگردان ما باشد لبش بر نیزه قرآن خواند تا ثقلین جمع آیند لبش بر نیزه قرآن خواند تا قرآن ما باشد چراغ چشمهایش زیر ...
مژده که از دامن امالبنین
سرزده خورشید در این سرزمین
میر و علمدار شه کربلا
نور دل حیدر و امالبنین
ماه بنیهاشم سالار عشق
مظهر حق، خسرو دنیا و دین
آنکه شده دست یداللهیش
چون اسد الله برون ز آستین
کوکب تابندهی برج ...
در کربلا که موج زند آب روی آب
از قحط آب گشته بپا،های و هوی آب
در ساحل فرات که خود مهر فاطمه است
دارند کودکان حسین آرزوی آب
دیگر فرات نیز نیارد بلب خروش
کز غم خروش عقده شده در گلوی آب
پیدا بود ز گریه لب تشنهگان که هست
هر مشک آب ...
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود این حرفهای مرثیهخوانان دروغ بود! ای کاش این روایت پر غم، سند نداشت بر نیزهها نشاندن قرآن دروغ بود! یا گرگهای تاخته بر یوسف حجاز چون گرگهای قصه کنعان دروغ بود! حیف از شکوفهها و دریغ از بهار...کاش بر جان باغ، داغ ...
كاي مونس شكسته دلان حال ما ببين ما را غريب و بيكس و بي آشنا ببيناولاد خويش را كه شفيعان محشرند در ورطه ي عقوبت اهل جفا ببيندر خلد، بر حجاب دو كون آستين فشان وندر جهان مصيبت ما بر ملا ببينني ني ورا چو ابر خروشان به كربلا طغيان سيل فتنه و موج بلا ...
گفت سیر نار و دوزخ می کنمعارفانه طی برزخ می کنمیک طرف پیغمبر و یک سو یزیدادخلوها جفت با هل من مزیدپس دو دست خود ز غم بر سر گرفتفطرتش هم تیر و قرآن بر گرفتگفت ای دادار غفّارالذنوبکاشف الاسرار و ستّار العیوبگر دل خاصان تو بشکسته امباز دل بر عفو عامت ...
مدد از فیض سحر خواهم و از لطف نسیم
رسدم از گل رویت مگر ای دوست شمیم
گر که فیض سحری هم نشود یار مرا
یا شمیمت ز لطافت ندهد ره به نسیم
دل شب تا به سحر یاد رخ چون قمرت
در دل خویش کنم عکس جمالت ترسیم
لب لعل تو که سرچشمهی نوشین ...
دنیا به چشم من شبحی از جهنم استاندوه دل به قدر غم هر دو عالم استپوشیده آسمان و زمین جامه سیاههر لحظهای برای دل من محرم استامشب فضای خاطرههایم کبود شد امشب تهی شدم از هر چه مبهم استابری عزا گرفته درونم که اینچنین هستی برای داغ دلم گوییا کم ...
از روزهای قافله دلگیر می شویهر روز چند مرتبه تو پیر می شوی ؟در شام شوم شب زدگان تو چه می کشی ؟کز روشنای عمر خودت سیر می شویزخمی ست لحظه های تو مانند پیکرتاز بس اسیر طعنة زنجیر می شویآیات صبح از لب قرآن شنیدنی ستدر کوچه های شام که تکفیر می شویخون جگر که ...
به کربلاي توآمدمحسين!نه بدان گذرگاه که امتي اندکبا توماندند وماندگار شدندبا تو آمديم بدان مَهلککه معبر ملّتي استو نه به دين توکه به آيين تواز سرِ صداقت به شهادت*با توآمدمتا عاشورا را به اَعشار بَرَمبه عَشًَرات برمتا اين گل گونه رادرشت کنمدرشت تر ...
عاشوراست که فریاد شور گسترش، در همیشهی گلدستههای تاریخ بلند است و به روان مسلمانان، قرآن میآموزد.عاشوراست، آن راز بزرگی که با ماندگاری حجّ میانجامد و صفا و مروه را حیاتی دیگرگونه میبخشد.عاشوراست، آن خون سرخی که در رگهای جوانمردان اقلیم ...
ای ظهورت سرخ وخونین از میان قتلگاه
سرخ رنگ از خون تو شد آسمان قتلگاه
خواهرت دنبال تو خورشید بی پایان دوید
از میان لحظه های بی نشان قتلگاه
شرح غم های ترا باید یکایک بشنویم
ای حماسی مرد اینک از زبان قتلگاه
ازنسیم خون نشان فهمیده ام می گفت او ...