فارسی
شنبه 03 آذر 1403 - السبت 20 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 28 از دعای 48 ( درخواست نیکی و خوبی در آنچه که برای ما مقرّر شده )

يَا رَبِّ يَا رَبِّ ، يَا حَنَّانُ يَا مَنَّانُ ، يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اسْتَجِبْ لِي جَمِيعَ مَا سَأَلْتُكَ وَ طَلَبْتُ إِلَيْكَ وَ رَغِبْتُ فِيهِ إِلَيْكَ ، وَ أَرِدْهُ وَ قَدِّرْهُ وَ اقْضِهِ وَ أَمْضِهِ ، وَ خِرْ لِي فِيما تَقْضِي مِنْهُ ، وَ بَارِكْ لِي فِي ذَلِكَ ، وَ تَفَضَّلْ عَلَيَّ بِهِ ، وَ أَسْعِدْنِي بِمَا تُعْطِينِي مِنْهُ ، وَ زِدْنِي مِنْ فَضْلِكَ وَ سَعَةِ مَا عِنْدَكَ ، فَإِنَّكَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ ، وَ صِلْ ذَلِكَ بِخَيْرِ الآْخِرَةِ وَ نَعِيمِهَا ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ .
(ثُمَّ تَدْعُو بِمَا بَدَا لَكَ ، وَ تُصَلِّي عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَلْفَ مَرَّةٍ هَكَذَا كَانَ يَفْعَلُ عَلَيْهِ السَّلَامُ).
ای پروردگارم! ای پروردگارم! ای بسیار مهربان! ای بسیار نعمت دهنده! ای صاحب عظمت و رافت و محبّت! بر محمّد و آلش درود فرست؛ همۀ آنچه را از تو خواستم و مطالبه کردم و به خاطر آن مشتاقانه به سویت روی آوردم، برایم مستجاب کن و برایم بخواه و مقدّر فرما و حکم کن و به اجرا گذار؛ و در آنچه برای من حکم می‌فرمایی، نیکی و خوبی مقرّر کن و برایم در آن برکت قرار ده و به واسطۀ آن بر من لطف کن و به آنچه به من عطا می‌کنی، خوشبختم کن؛ و از احسان و گشایشی که نزد توست بر من بیافزای؛ همانا تو گشایش‌دهنده وبزرگ‌منش و مهمان‌نوازی؛ و همۀ این مواهب را به خیر و خوشی و نعمت آخرت پیوسته ساز، ای مهربان‌ترین مهربانان!
(آنگاه از حضرت حق هر چه را می‌خواهی بخواه و هزار بار بر محمّد و آلش درود فرست؛ که حضرت زین العابدین علیه‌السلام چنین می‌کرد.)

مراتب اهل توحيد

«معرفت، شناخت باشد و اين‌جا مراد از معرفت، مرتبه بلندترين از مراتب خداشناسى است، چه خداشناسى را مراتب بسيار است.

و مثل مراتب معرفت چنان است كه آتش را بعضى چنان شناسند كه شنيده باشند كه موجودى هست كه هر چه به او رسد ناچيز شود و اثر او در آنچه محاذى او باشد ظاهر گردد، و چنانچه از او بردارند هيچ نقصان در و نيايد، و هر چه از او جدا شود بر ضد طبع او باشد و آن موجود را آتش خوانند. و در معرفت بارى تعالى كسانى كه به اين مثابت باشند مقلّدان خوانند، مانند كسانى كه سخن بزرگان تصديق كرده باشند در اين باب بى وقوف بر حجّتى.

و بعضى كه به مرتبه بالاى اين جماعت باشند، كسانى باشند كه از آتش دود به ايشان رسد و دانند كه اين دود از چيزى مى‌آيد، پس حكم كنند به موجودى كه دود اثر اوست. و در معرفت كسانى كه به اين مثابت باشند، اهل نظر باشند كه به برهان قاطع دانند كه صانعى هست چه از آثار قدرت او بر وجود او دليل سازند.

و بالاى اين مرتبه كسانى باشند كه از حرارت آتش به حكم مجاورت، اثرى احساس كنند و به آن منتفع شوند. و در معرفت كسانى كه به اين مرتبه باشند مؤمنان به غيب باشند و صانع را شناسند من وراء حجاب.

و بالاى اين مرتبه كسانى باشند كه از آتش منافع يابند، مانند: خَبْزْ و انضاج و طبخ و غير آن. و اين جماعت به مثابت كسانى باشند كه در معرفت، لذّت معرفت دريافته باشند و به آن مبتهج شده، و تا اين‌جا مراتب اهل دانش باشد.

و بالاى اين مرتبه كسانى باشند كه آتش مشاهده كنند و به توسط نور آتش، چشم‌هاى ايشان مشاهده موجودات كنند. و اين جماعت در معرفت به مثابت اهل بينش باشند و ايشان را عارف خوانند و معرفت حقيقى ايشان را باشد.

و كسانى را كه در مراتب ديگر باشند بالاى اين مرتبه، هم از حساب عارفان‌ باشند و ايشان را اهل يقين خوانند. و از ايشان جماعتى باشند كه معرفت ايشان از باب معارفت باشد و ايشان را اهل حضور خوانند، و انس و انبساط خاص با ايشان باشد. و نهايت معرفت آن‌جا باشد كه عارف منتفى شود، مانند كسى كه به آتش سوخته و ناچيز شود.

بدان كه معرفت آن است كه در خود ذرّه‌اى خصومت نيابى، و سزاست كسى را كه خداى تعالى به معرفت خودش عزيز گردانيده است كه هرگز از مشاهده او به غير باز ننگرد و هيچ كس را بر او اختيار نكند كه ثمره معرفت روى به خدا آوردن است.

و عارف آن است كه دلى مى‌خواهد از حق، چون دل دهدش در حال به خداى باز دهد تا در قبضه او محفوظ بود و در ستر او از خلق محجوب بود و علامت عارف آن بود كه بيشتر خاطر او در تفكّر بود و در عبرت، و بيشتر سخن او ثنا بود و مدحت حق، و بيشتر عمل او طاعت بود«1»

عشق شورى در نهاد ما نهاد

جان ما را دركف غوغا نهاد

داستان دلبران آغاز كرد

آرزويى در دل شيدا نهاد

قصّه خوبان به نوعى باز گفت‌

كآتشى در پير و در برنا نهاد

رمزى از اسرار باده كشف كرد

راز مستان جمله بر صحرا نهاد

از خمستان جرعه‌اى بر خاك ريخت‌

جنبشى در آدم و حوّا نهاد

عقل مجنون در كف ليلى سپرد

جان وامق در لب عَذرا نهاد

بهر آشوب دل سودائيان‌

خال فتنه بر رخ زيبا نهاد

از پى برگ و نواى بلبلان‌

رنگ و بويى بر گل رعنا نهاد

فتنه‌اى انگيخت شورى در فكند

در سرا و شهر ما چون پا نهاد

جاى خالى يافت از غوغا و شور

شور و غوغا كرد و رخت آن‌جا نهاد

نام و ننگ ما همه بر باد داد

نام ما ديوانه و رسوا نهاد

چون عراقى را در اين ره خام يافت‌

جام ما در آتش سودا نهاد

(فخرالدين عراقى)

______________________________

(1)- آثار درويش محمد طبسى: 55- 57.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^