فارسی
چهارشنبه 07 آذر 1403 - الاربعاء 24 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
1
نفر 0

توبه قوم یونس

سعید بن جبیر و گروهى از مفسّرین ، داستان قوم یونس را بدین گونه روایت کرده اند : قوم یونس مردمى بودند که در منطقه نینوا در اراضى موصل زندگى مى کردند . آنان از قبول دعوت یونس امتناع داشتند ، سى و سه سال مردم را به خداپرستى و دست برداشتن از گناه دعوت کرد ، جز دو نفر کسى به او ایمان نیاورد ، یکى شخصى به نام روبیل و دیگرى به نام تنوخا .
روبیل از خانواده اى بزرگ و داراى علم و حکمت بود و با یونس سابقه دوستى داشت ، تنوخا مردى بود عابد و زاهد ، و کارش تهیّه هیزم و فروش آن بود .
یونس از دعوت قوم خود طَرْفى نبست ، به درگاه حق از قوم نینوا شکایت برد ، عرضه داشت : سى و سه سال است این جمعیت را به توحید و عبادت و کناره گیرى از گناه دعوت مى کنم و از خشم و عذابت مى ترسانم ولى جز سرکشى و تکذیب پاسخى نمى دهند ، به من به چشم حقارت مى نگرند و به کشتن تهدیدم مى نمایند . خداوندا ! آنان را دچار عذاب کن که دیگر قابل هدایت نیستند . خطاب رسید : اى یونس ! در میان این مردم اشخاص جاهل و اطفال در رحم و کودکان خردسال ، پیران فرتوت و زنان ضعیف وجود دارند ، من که خداى حکیم و عادلم و رحمتم بر غضبم پیشى جسته ، میل ندارم بى گناهان را به گناه گنهکاران عذاب کنم ، من دوست دارم با آنان به رفق و مدارا معامله کنم و منتظر توبه و بازگشتشان باشم ، من تو را به سوى آنان فرستادم که نگهبان آنان باشى و با آنها با رحمت و مهربانى رفتار نمایى ، و به واسطه مقام شامخ نبوّت درباره آنها به صبر رفتار کنى ، و به مانند طبیب آگاهى که به مداواى بیمارانش مى پردازد با مهربانى به معالجه گناهانشان اقدام کنى !
از کمى حوصله براى آنان درخواست عذاب مى کنى ، مرا پیش از این پیامبرى بود به نام نوح که صبرش از تو زیادتر بود و با قومش بهتر از تو مصاحبت داشت ، با آنان به رفق و مدارا زیست ، پس از نهصد و پنجاه سال از من براى آنان درخواست عذاب کرد و من هم دعایش را اجابت کردم .
عرضه داشت : الهى ! من به خاطر تو بر آنها خشم گرفتم ، چه آنکه هر چه آنان را به طاعتت خواندم بیشتر بر گناه اصرار ورزیدند ، به عزّتت با آنها مدارایى ندارم و به دیده خیرخواهى به ایشان ننگرم ، بعد از کفر و انکارى که از اینان دیدم عذابت را بر اینان فرست که هرگز مومن نخواهند شد . دعوت یونس از جانب حق پذیرفته شد ، خطاب رسید : روز چهارشنبه وسط ماه شوال پس از طلوع آفتاب بر آنان عذاب مى فرستم ، آنها را خبر کن .
زمانى که چهارشنبه وسط شوال رسید در حالى که یونس میان قوم نبود ، روبیل آن مرد حکیم و آگاه بالاى بلندى آمد ، با صداى بلند گفت : اى مردم ! منم روبیل که نسبت به شما خیرخواه هستم ، اینک ماه شوال است که شما را در آن وعده عذاب داده اند ، شما پیامبر خدا را تکذیب کردید ولى بدانید که فرستاده خدا راست گفته ، وعده خدا را تخلّفى نیست اکنون بنگرید چه خواهید کرد .
مردم به او گفتند : به ما راه چاره را نشان بده ، چه اینکه تو مردى عالم و حکیمى ، و نسبت به ما مهربان و دلسوزى .
گفت : نظر من این است که پیش از رسیدن ساعت عذاب ، تمام جمعیّت از شهر خارج شوند ، میان زنان و فرزندان جدایى اندازند ، همه با هم روى به حق کرده از سوز دل به درگاه خدا بنالند و به حضرتش زارى و تضرع آرند ، و از روى اخلاص توبه کنند و بگویند :
خداوندا ! ما بر خود ستم کردیم ، پیامبرت را تکذیب نمودیم ، اکنون از گناهان ما بگذر ، اگر ما را نیامرزى و به ما رحم ننمایى از جمله زیانکاران باشیم ، خدایا ! توبه ما را قبول کن و به ما رحم نما ، اى خدایى که رحم تو از همه بیشتر است .
مردم نظر او را پذیرفتند و براى این برنامه معنوى حاضر شدند ، وقتى روز چهارشنبه رسید روبیل از مردم کناره گرفت و به گوشه اى رفت تا ناله آنها را بشنود و توبه آنها را بنگرد .
آفتاب چهارشنبه طلوع کرد ، باد زرد رنگ تاریکى با صداهاى مهیب و هولناک به شهر رو آورد که باعث وحشت مردم شد ، صداى مرد و زن ، پیر و جوان ، غنى و ضعیف بیابان را پر کرد ، از عمق دل توبه کردند و از خداوند طلب آمرزش نمودند ، بچه ها به ناله جانسوز مادران مى گریستند و آنان به ناله فرزندان گریه مى کردند . توبه آنان به قبول حق رسید ، عذاب از آنان برطرف شد و مردم با خیال راحت به خانه هاى خود بازگشتند .
 










برگرفته از کتاب عبرت آموز

1
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

خدا و گنه‏كاران پشيمان‏
داستان ابراهيم و چهار پرنده‏
توبه فضیل عیاض
عابد و فاسق‏
حكايتى از علّامه طباطبايى‏
عبوديت را از يك عبد بياموزيم‏
تا از مرگ غفلت نكنيم
من دختر بدحجابی بودم با آرایش‌های زیاد
حکایت حال غافلان ‏
محروم ماندن از سعادت ابدى‏

بیشترین بازدید این مجموعه

تا از مرگ غفلت نكنيم
حكايتى از علّامه طباطبايى‏
حكايت بهلول نبّاش‏
حكايت گرگان و كرمان‏
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
حکایت خدمت به پدر و مادر
حکایت حال غافلان ‏
داستان ابراهيم و چهار پرنده‏
خدا و گنه‏كاران پشيمان‏
ماجرای زن بدکاره ای که به زندان امام کاظم (ع) رفت

 
نظرات کاربر

مریم رضایی
سلام.سوال بنده این است که با این وجود آیا روبیل بیشتر از یونس لایق مقام نبوت نبود؟
پاسخ
0     0
26 مرداد 1392 ساعت 00:06 صبح
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^