آرزوهاي بي پايه انسان را از ذكر خداوندي غافل ميسازد و موجب آن ميشود كه انسان خدا را فراموش نمايد. در نتيجة اين غفلت و فراموشي است كه انسان به غفلت دربارة خويشتن و خود فراموشي دچار ميگردد ـ
«وَلاتكُونُوا كَاٌلَّذينَ نَسُوا اٌللهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ اٌلْفاسِقُونَ» الحشر/19 [و نباشيد از آنانكه خدا را فراموش كردند و خدا هم آنانرا وادار به خود فراموشي نمود. آنان فاسقند].
بديهي است كه انسان آرزوگرا كه دل به خيالات خوشايند بسته است، و همواره در فرداهائي موهوم كه ساختة مغز بازيگر خويش است، زندگي ميكند، چگونه ميتواند طعم واقعيّتها و قوانين جاريه در آنها را بچشد و چگونه ميتواند دوام فيض خداوندي را بر آن واقعيّات و قوانين درك نمايد؟! بعضي از مردم عامي اگرچه در موضوعات فراواني هم از انديشه و دانش برخوردار هستند، گمان ميبرند كه مقصود از ذكر خداوندي كه مخالف آرزوگرائي است، فقط بياد آوردن مفهومي مبهم از خدا كه با مغز خودشان ساختهاند، ميباشد و يا منظور از ذكر خداوندي عبارت است از بزبان آوردن الفاظي زيبا كه داراي مفاهيمي ماوراي طبيعي است، و نميفهمند كه اينگونه مفهومگرائي و اينگونه عشق به الفاظ خود حجاب ضخيمي است كه از تابش فروغ الهي بر دلها جلوگيري ميكند. ما بايد بدانيم كه منظور از ذكر خداوند چه بوسيلة الفاظ باشد و چه با يادآوري قلبي، قرار گرفتن در جاذبة كمال مطلق است كه اساسيترين عنصر آن، عبارتست از حركت در واقعيّات هستي بزرگ كه جلوهگاه فروغ ربّاني است. بهمين جهت است كه اشتغال دروني به فرداهاي موهوم و خواستههاي بياساس، در حقيقت اعراض از هستي و قانون آن و غفلت و ناديده گرفتن آن فروغ ربّاني است كه فقط ديدگان بينايان آن را ميبيند. آرزوگرائي مانند زيستن در آن گونه شعر و شاعري است كه حيات را با خيال و تجسّمهاي پا در هوا مستهلك ميسازد و حقائق حيات را مسخ و آنها را بشكل كاريكاتور در ميآورد و اين هم يكي از عوامل غفلت و فراموش كردن ذكر خداوندي است.
منبع : پاسخگو