فارسی
جمعه 23 آذر 1403 - الجمعة 10 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

دو داستان از مرحوم محدّث

 فرزند مرحوم محدث قمى صاحب كتب ارزنده اى چون « سفينة البحار » ، « مفاتيح الجنان » و « الكنى و الالقاب » و . . . برايم نقل كرد ، پدرم دچار چشم درد شديدى شد ، اطباى عراق از علاجش عاجز شدند ، روزى از مادرم خواست كتاب «الكافى » را به او بدهد ، كتاب را از دست همسرش گرفت و گفت : اين كتاب مايه از اهل بيت رسول اللّه عليهم السلام دارد و امكان ندارد خداوند به وسيله ماليدن اين كتاب به چشم مرا از درد ديده خلاص نكند ، چشم به حق دوخت و با دلى سوخته كتاب «الكافى» را بر چشم ماليد ، ديده او از درد و الم رهايى يافت .
ديگر اين كه : پدرم دچار مرض سختى شد ، دارو نسبت به او از اثر افتاده بود ، پس از رنج بسيار به مادرم گفت : اين انگشتان من سال هاست كه آثار اهل بيت عليهم السلامرا مى نويسد ، اگر اثرى الهى در اين انگشتان نباشد بايد آن را قطع كرد ، ظرفى پاك بياورد و مقدارى آب در كنار آن بگذارد ، آب و ظرف را به حضور آن مرد الهى آورد ، انگشتانش را در آن ظرف گرفت و آب بر روى آن ريخت و آن آب را در حاليكه به سبب آن از خداوند طلب شفا كرده بود خورد و از بيمارى برخاست.


منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ذكر حق تعالى‏
ترك ياد خدا
حکایت بخشش کریم اهل بیت
خود را هلاك كرده ‏اى‏
اين را مى‏توان باور كرد؟
فروش خانه همسایه امام صادق(ع)
می‌دانی از تمام کره زمین برای من پول می‌آید!؟
شب قدر شب گناه نيست!‏
دسته جمعى دعا كنيد
خاموشان نجات يافتند

بیشترین بازدید این مجموعه

هارون و بهلول
چرا عذاب نازل نمى‏شود ؟
حکایتی از لقمه حرام‏
داستان گریه حضرت موسى برای اباعبدالله الحسين ...
داستان شيطان در قرآن‏
حکایت خدمت به پدر و مادر
داستان مجادله نقاشان رومى و چينى‏
چشمم مربوط به او نيست‏
وقتی امام رضا (ع) به نیشابور رسیدند
فروش خانه همسایه امام صادق(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^