
حقیقت بندگى
انسان باید با محبوبش چنین باشد، همه دنیا هم که به آدم بگویند تو را مىخواهیم، ما باید گریه کنیم و بگوییم برو، بگذار ما پیش محبوبمان بمانیم، بگذار همان جایى که هستیم باشیم. اى لباسها، اى مقامهایى که نشانههایتان کنار آستینها و روى شانهها خورده، ما را از محبوبمان نگیرید، اى عنوان وکالتها و وزارتها به ما رحم کنید، ما را از محبوبمان نگیرید، اى عنوان فرماندهى، اى عنوان حجّت الاسلامى، اى عنوان بیخودِ بىربطِ دانشمندِ محترم جناب آقا شیخ ... ما را از محبوبمان نگیر. حالا گرفته یا مىخواهد بگیرد؟ گرفته، بزنید، ما را برگردید، ببین چه ساده هستیم که داریم مىگوییم نگیر، گرفته و خورده و بُرده، تازه ما از خواب بیدار شدهایم و مىگوییم ما را نگیر، ما را کجا نگیرد، الان باید التماس کرد که دستتان را از روى ما بردارید، ما را رها کنید. گفت: آمدم بخرم چند غلام را در معرضم گذاشت، یکى از آنها را پسندیدم آقا جان! من مىخواهم تو را بخرم. بِخَر. ـ اسمت چیست؟ ـ تقى. ـ در روز چه قدر کار مىکنى؟ ـ ده ساعت. ـ چه مىخورى؟ ـ فلان غذا. ـ چه مىپوشى؟ ـ فلان پارچه. گفت: تو را نمىخواهم، به مغازه دیگرى آمد، آقا غلام دارید؟ ـ بله . ـ یک غلام مىخواهم.ـ شش یا هفت غلام را در معرض گذاشت، یکى از آنها را پسندیدم. ـ اسمت؟ ـ احمد. ـ چه مىخورى؟ ـ فلان غذا. ـ چه مىپوشى؟ ـ فلان لباس. تو را نمىخواهم، به مغازه دیگرى آمدم، آقا غلام دارید؟ ـ بله . ـ شش یا هفت غلام را در معرض گذاشت. ـ چهرهاى بین آنها بود که بسیار پسندیدم، پرسیدم : این فروشى است؟ گفت: بله. گفتم: اسم تو چیست؟ نگاهى کرد و به من گفت: هر چه مولا مرا صدا بزند. من اسم ندارم، رسم ندارم، تو دوست دارى مرا چه صدا بزنى، اسم من همان است. مولاى من دوست دارد مرا چه صدا بزند، فقط دوست دارد در قیامت به من بگوید عبدم! اگر نباشم دیگر صدایم نمىزند ومن در قیامت معطّل هستم، مىبینم همه را صدا مىکند، اما اسم مرا نمىبرد، به همه مىگوید: على بیا، فاطمه بیا، حسن بیا، حسین بیا، ابراهیم بیا، موسى بیا، اما هر چه گوش مىدهم، مرا صدا نمىکند؟!آن گاه اگر ادامه پیدا کند و اصلاً صدایم نکند و در محشر تک و تنها بمانم و ملائکه عذاب بیایند و بگویند بفرمایید، مىگویم : کجا مىبرید مرا؟ بگذارید مولاى من مرا هم صدا کند. مىگویند: آخر او مولاى تو نیست، در قرآن مىگوید : من که مولاى همه نیستم: « اللّهُ وَلِىُّ الَّذِینَ ءَامَنُوا »12 دیگران «مَولاهُمُ النَّارُ» آتش مولاى آنهاست، مولایشان صدایشان مىکند، آن گاه قرآن مىگوید: فریاد از آتش جهنّم بلند مىشود که: «تَصْلَى نَارًا حَامِیَهً »13 شعله از جهنّم بیرون مىزند یک دور در محشر مىزند، تمام مشترىهایش را جمع مىکند، آن گاه چه کسى مىتواند فرار کند، در آن جا آن گاه انسان به این حقیقت مىرسد که : «ولا یُمْکِنُ الفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ» اما اگر بخواهى در قیامت ما را صدا بزنى، دیر است، همین جا یک دفعه ما را صدا بزن که به قول خواجه هرات :
اگر یک بار گویى بنده من
تا عرش رود خنده من
یک بار صدا بزن، عمرى را خواب بودم و نفهمیدم، تو را نشناختم، با این که همه جا بودى، با این که تمام موجودات عالَم فلش نشان دهنده تو بودند، با اینکه رخسار زیباى تو در آینه عالَم براى همه پیدا بود، یک شب بلند شوید بروید در بیابان در این آبها، در این چشمهها، در این رودخانهها چه صداهایى از این حیوانات بلند است، امام مىفرماید: همه آنها در شب تسبیح خدا مىگویند، یا ربّ یا ربّ مىگویند، یا اللّه یا اللّه مىگویند، شما در چه حالى هستید؟گفت: آقا جان من اسم ندارم، رسم ندارم. عبد آن است که اسم نداشته باشد، عبد آن است که وقتى از او مىپرسند، اسمت چیست، بگوید: عبد اللّه، من اسمى ندارم، من نوکر هستم، مطیع هستم، عبد هستم، از خودم اسمى ندارم، اسمى هم که پدر و مادرم روى من گذاشتهاند، براى این بود که در خانه بین بچهها اشتباه نشود والاّ من اسمى نداشتم. وقتى متولد شدم، اسمى نداشتم، از دنیا هم که مىروم، بعد از چند روز که سنگ قبرم پا مىخورد، باز هم اسم ندارم، خیلىها در قبرستان قبرم را نگاه مىکنند که خراب و بىسنگ است، مىگویند: این بیچاره کیست؟ مىدانند که من اسمى ندارم، چه اسمى، این اسمهایى که ما روى خودمان گذاشتهایم، همه قلابى است، این تابلوهایى که درست کردهاید، گروه و حزب و دسته و هیئت، همه قلابىاست. ـ اسمتچیست؟ ـ عبداللّه. ـ اسمتچیست؟ ـ هرچه مولا مرا صدا کند.ـ گفتم: آقا جان اسم ندارى، رسم ندارى، لباس که مىپوشى چه نوع لباسى است؟ـ گفت: هر لباسى که مولا به من عنایت کند. من نه اهل رنگ هستم، نه اهل ریخت و نه اهل پارچه، تو چه عنایت مىکنى؟ـ پرسید : چه مىخورى؟ـ گفت : هر چه عنایت مولا باشد.ـ گفت: این معناى عبدى را فهمیده است. این را باید خرید و بُرد، لباس خودمان را به او بپوشانیم، لباس او را به خودمان، این آقا کیست که ناشناخته بین غلامان افتاده؟ ... .
--------------------------------------------------------------------------------
1 . انعام ( 6 ) : 4 ؛ یس ( 36 ) : 46 .
2 . حجرات (49) : 15.
3 . یوسف (12) : 33.
4 . عنکبوت (29) : 69 .
5 . نحل (16) : 12.
6 . اعراف (7) : 142.
7 . اعراف (7) : 142.
8 . نبا (78) : 11.
9 . نحل (16) : 12.
10 . نحل (16) : 12.
11 . فاتحه (1) : 4.
12 . بقره (2) : 257.
13 . غاشیه (88) : 14.