ارزش عمر و راه هزینه آن -جلسه دوم(متن کامل +عناوین)
- تاریخ انتشار: 23 بهمن 1389
- تعداد بازدید: 1335
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
در جلسه قبل، سه حقيقت بيان شد كه اگر اين سه حقيقت در زندگى رخ نشان دهد، آثار بسيار مثبت دنيايى و آخرتى براى انسان دارد. به لطف خدا ادامه بحث در اين چهار حقيقت را براى شما عرض مىكنم كه در دنيا به صورت مثبت و منفى رخ نشان مىدهد و در قيامت نيز هر دو مرحله مثبت و منفى آن از جانب حضرت حق محاسبه مىشود؛ يعنى قاضى اين چهار حقيقت در قيامت، خود پروردگار است.
اين جمله را در سوره مباركه انبياء مىبينيد كه پروردگار مىفرمايند: «وَ كَفَى بِنَا حسِبِينَ»
البته در جهت مثبت اين چهار برنامه، حسابگرى خدا، حسابگرى كريمانهاى است.
حسابگر كريم
روايتى پرقيمت در اين زمينه نقل مىكنند كه: عربى بيابانى وارد مسجد شد و به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد:«من يحاسب الحساب يوم القيامة؟»
متولى حساب در روز قيامت و قاضى كيست؟ پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله فرمودند: خدا. آن عرب خندهاى كرد و رفت. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: او را صدا كنيد. كسى دويد و گفت: برگرد! پيغمبر صلى الله عليه و آله شما را مىخواهد. برگشت. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: من حرف خندهدارى زدم؟ تو پرسيدى كه متولى حساب در روز قيامت كيست؟ من نيز گفتم: خدا.
گفت: آقا! من از اين جواب شما خيلى خوشحال شدم، خندهام از خوشحالى است. فرمودند: چرا؟ ببينيد اين عرب بيابانى چقدر زيرك، عاقل و فهميده بود و چقدر خدا را در عين بىسوادى خوب شناخته بود؛ يعنى آن مغز دين را نسبت به خدا فهميده بود. او اين جمله را گفت كه: خنده و خوشحالى من براى اين بود كه:
«الكَرِيمُ اذا قَدَرَ عَفَا» حساب ما دست كسى است كه هم كريم است و هم با گذشت؛ و كريم هنگامى كه در موضع قدرت قرار مىگيرد، با عفو و گذشت رفتار مىكند. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: خوب فهميدى. حسابگر ما در روز قيامت، خداى كريم است. كريمى كه كرم و گذشتش بىنهايت است. خيلى از جاها، جاى گذشت است، ولى مردم گذشت نمىكنند. گاهى جاى گذشت است، اما حتى شخص متدين، عالم، دانشمند و با محبت گذشت نمىكند، ولى وجود مقدس پروردگار، هر جايى كه جاى گذشت است، به يقين گذشت مىكند و حسابگرى نمىكند. چنانچه امام صادق عليه السلام در دعاى افتتاح به ما ياد داده است، خدا چنين گذشتى دارد: «وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ فِى مَوْضِعِ العَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ»
ضايع نشدن عمل در قيامت
خداوند در سوره بروج درباره عدّهاى مرد و زن جوان كه بعضىهايشان بچه نيز داشتند چه مىفرمايد:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِوَ السَّمَآءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ* وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ* وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ* قُتِلَ أَصْحبُ الْأُخْدُودِ* النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ* إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ* وَ هُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ»
جمعى كه خدا را خوب درك كرده بودند.
يكى از آيات سوره ابراهيم عليه السلام را براى شما بگويم كه در آنجا خدا، انسان واقعى را به حقيقتى مثال زده است كه اگر كسى آنى شود كه خدا مىگويد، چهار واقعيت از وجود او ظهور مىكند كه يكى از آنها احساس و درك حقايق است. اين حقيقت گمشده را با حسّ پيدا مىكند، البته در چارچوب قرآن و فرهنگ اهلبيت عليهم السلام، نه در جاى ديگر. ممكن است من به هند بروم و زير دست استاد مرتاض قرار بگيرم و واقعاً به دستور و فرهنگ او عمل كنم، بعد مرا به جايى نيز برساند كه بگويد: برو كنار ريل بنشين، قطار كه مىآيد، فقط نگاهش كن، حرف نزن، بلكه از طريق نگاه خود موج بفرست، قطار مىايستد.
خدا در قرآن فرموده است: هر كسى در اين دنيا بكوشد، مىخواهد شخص مثبتى باشد يا منفى، من كوشش او را ضايع نمىكنم، يعنى شخص اصلًا خدا را نمىشناسد و با خدا رابطهاى ندارد، عمرى نان و نمك خدا را مىخورد، رفته و از طريق باطل رياضت كشيده، اما خدا مىگويد: زحمت كشيده، مرا نمىشناسد، يا با من مخالف است، ولى من خدايى نيستم كه زحمت او را ضايع كنم.
برخورد كريمانه خدا با كفار در دنيا
برخورد كريمانه خداى متعال همان چيزى است كه سعدى به فارسى تبديل كرده و قديم اين شعر را حفظ بودند. جوانها كمتر حفظ هستند، ولى چقدر خوب بود كه جوانهاى مسجدى و متدين، با چند ديوان شعر سر و كار پيدا مىكردند: سنايى، نظامى، سعدى، حافظ، مسعود سعد سلمان، ناصر خسرو، باباطاهر عريان و بخشى از اين اشعار را حفظ مىكردند. اين اشخاص تنها شاعر نبودند، بلكه باسواد و حكيم بودند كه حكمت و علم را به شعر درآوردند. در همين جنبه كه خداوند به بىدين، لاييك، مشرك، بتپرست و افراد منحرف كه وارد زحمت و كوشش يا رياضتى مىشوند، يا براى پول، يا كار ديگر، مىگويد: زحمت آنها را در دنيا ضايع نمىكنم.
در سوره شورى آمده است: «مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِمِنْهَا وَ مَا لَهُ فِى الْأَخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ»
اما اين شخص نبايد توقع داشته باشد، چون در آخرت به قدر پر كاهى نصيب ندارد. خدا دوست دارد كه ما دو دنيا را داشته باشيم؛ هم دنيا و هم آخرت. هم اينجا خوش باشيم، هم در آخرت. خدا از ناخوش خوشش نمىآيد.
گاهى پيغمبر صلى الله عليه و آله سه شبانه روز نان خشك نيز نداشت كه بخورد، در روايات دارد كه سنگ به شكم خود مىبستند كه مالش شكم ايشان را اذيت نكند، اما در آن سه شبانه روز گرسنگى، نه اخم مىكردند و نه خود را تلخ نشان مىدادند و نه برخورد بدى باكسى داشتند. با اين كه دكترها مىگويند: انسان گرسنه و تشنه، عصبانى است، ولى به قدرى احساس حقيقت يابى آنان قوى بود كه اصلًا تلخ نمىشدند. هر كس در اين حال به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض مىكرد: آقا! حال شما چطور است؟ با لبخند مىفرمودند:
«ألْحَمْد لِلَّهِ عَلى كُلِّ حالٍ» در هر حالى كه هستم، قابل شكرگزارى است.
اين شعر سعدى است:
اى كريمى كه از خزانه غيب گبر و ترسا وظيفه خور دارى
دوستان را كجا كنى محروم تو كه با دشمنان نظر دارى
آب و نان آنان را مىدهى، رييس و وزير و وكيل مىشوند، اما اين همه دشمن خدا در آمريكا، اروپا و جاهاى ديگر وجود دارد. در ميان آنها وكيل، وزير و ثروتمند زياد هست.
محبت خدا بر خلق
سعدى مىگويد: كسى آمد از لب دريا رد شود، ديد شخصى افتاده و يك پايش قطع است و دارد خون مىآيد، پاى خود را بسته است. پلنگ به او حمله كرده بود و يك پاى او را با دندانهايش قطع كرده بود و برده بود، او نيز همان جا افتاده بود و پاى خود را بسته بود. جلو آمد و گفت: چه شده، چه خبر شده؟ گفت: آرام باش، چرا خودت را تلخ نشان مىدهى؟ از من بپرس: حالت چطور است، اما آرام بپرس. صداى بلند خوب نيست.
خدا در قرآن مجيد مىفرمايد: «وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ» با هم آهسته حرف بزنيد. بعضى افراد به طور عادى كه حرف مىزنند، گويا بلندگو در حلق خود جراحى كردند.
تمام لحن پروردگار در قرآن، آرام است. شما براى نمونه يك آيه از اين شش هزار و چند آيه به من نشان بدهيد كه در جوّ آيه عربده و فرياد باشد.
بله، در ابتداى سوره توبه كه «بسم الله» ندارد، دليل بر خشم خدا نسبت به مشركين است، با اين آيه شروع مىشود: «بَرَآءَةٌ مّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عهَدتُّم مّنَ الْمُشْرِكِينَ»
يعنى من با شما قهر هستم، از شما بيزارم و كارى به كار شما ندارم. اما دو آيه بعد مىگويد: «فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ»
اگر بخواهند با من آشتى كنند، براى آنان خوب است. بگو كه آنان را قبول مىكنم. اين ديگر بلندترين لحن خدا با مشركين است. يا وقتى به بنى اسراييل خشم گرفته بود و جلوى باران را گرفت، البته براى بيدار كردن آنان، چون خدا در قرآن مىفرمايد: وقتى زبان انبيا، ائمه، محبت، منبر، شما را بيدار نكرد، براى اين كه در قيامت گرفتار جهنم نشويد، شما را گرفتار بلاهاى مستقيم مىكنم كه در بلاها ببينيد كه به بن بست رسيدهايد، در پيشگاه من ناله و زارى كنيد، كه من با ناله و زارى شما، گذشته شما را ببخشم و دوباره نعمتها را سرازير كنم. بلا نيز براى بيدارى شماست؛ يعنى وقتى كه به صورت ما سيلى مىزند، سيلىِ با عشق و محبت است، مىگويد: خوابت سنگين شده، مىميرى، بلند شو. چون خواب سنگين و خواب زياد بدن را مسموم مىكند. بلا، سيلىِ با محبت است كه: بنده من! بيدار شو، قلبت مىايستد، چقدر مىخوابى؟
نعمت باران قطع شد. مردم به حضرت موسى عليه السلام گفتند: نمازى بخوان، دعايى بكن، چون گناهان آنان سنگين بود، خطاب رسيد: اى موسى عليه السلام من فقط حرف يك نفر را گوش مىدهم. شخص فقيرى با لباس كهنه و پاره كه شخص صاف و خوبى است، او اگر دعا كند، من مستجاب مىكنم. برو به او بگو.
خود حضرت موسى عليه السلام مىتوانست دعا كند، چون او از حضرت موسى عليه السلام كه صافتر نبود. اما خدا مىخواست به مردم بگويد: اين شخص فقير را مىبينيد، اگر شما ذرّهاى صافى او را داشتيد، ما به شما سخت نمىگرفتيم. حضرت موسى عليه السلام رفت و او را پيدا كرد و گفت: اوضاع از اين قرار است، فكرى به حال ملت كنيد. گفت: چه وقت؟ گفت: همين امروز. گفت: بايد به بيابان بروم.
حضرت موسى عليه السلام گفت: من هم با تو بيايم؟ گفت: بيا.
به بيابان رسيدند. سرش را بلند كرد و گفت: اينها عقل ندارند و مستى كردند، تو چرا جلوى باران را گرفتى؟ به نفهمى اينها نگاه نكن، بگذار باران بيايد. ابر شد و باران آمد. خدا گفت: اى موسى عليه السلام! ديدى با ما چقدر صاف است. اين دعا كردن او بود.
جان دادن همام با شنيدن اوصاف متقين
همّام شخصيتى است كه در مقدمه خطبه متقين «نهج البلاغه» اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است: حضرت به او اصرار كردند كه به همين آيهاى كه خواندم قناعت كن، گفت: نه. البته او، فرد نادرستى نبود، چون وقتى به اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كرد:«صف لى المتقين»»
عاشقان، دلدادگان و پاكان در خانه خدا را براى من توصيف كن كه چه اوصافى دارند و كيستند؟ حضرت فرمود: «اتَّقِ اللّه وَ أَحْسِنْ» اين دو برنامه؛ تقوا و احسان. بعد اين آيه آخر سوره نحل را خواندند: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ» و بعد سكوت كردند. فرمود: اين وصف عاشقان خداست. زلف زندگى عاشقان خدا، به گناه گره نمىخورد و از هيچ كار خيرى فرار نمىكنند.
خدا در اين مسير، اين احساس را به آدم مىدهد. با متصف شدن به آن حقيقتى كه خدا فرمود، اين احساس در انسان ظهور مىكند.
«فلم يقنع همّام بهذا القول» گفت: آقا! كم است. بر حضرت خيلى سنگين بود كه ادامه بدهند، اما او اصرار كرد. حضرت فرمودند: حالا كه مصرّ هستى، پس گوش بده. آن وقت شروع به گفتن كردند.
كلمه «على» به حروف ابجد، عددش صد و ده است، حضرت دقيقاً صد و ده ويژگى براى عاشقان خدا ذكر كردند. همّام نعرهاى زد و از دنيا رفت. حق دارند، چون به قدرى بار عاطفى و درونى اين محبت سنگين است كه گاهى قلب را از كار مىاندازد. بار محبت از هر بارى سنگينتر و گرانتر است.
عفو حساب شده روز قيامت
حسابگر ما كيست؟ خداى كريم. اگر ما در مرحله مثبت اين چهار برنامه باشيم خداى متعال طولى نمىكشد كه ما را مشمول عفو و رحمت خود قرار مىدهد.
«وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ فى مَوْضِعِ العَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ»
اما اگر لايق عفو و گذشت خدا نباشيم ديگر نمىتوانيم در قيامت به پروردگار بگوييم: ما خيلى دلسوز و با محبت هستيم، مىشود شمر را ببخشى؟ آنجا جاى بخشيدن نيست. شمر قبل از اين كه سر حضرت ابى عبدالله عليه السلام را جدا كند، حضرت فرمودند: هنوز درب توبه باز است، اگر مىخواهى برگردى، برگرد. خودش نخواست. چيزى كه با اختيار خودش نخواسته است، خدا به زور در حلق او كند؟
او اعلان كرده است كه من با تمام وجود، بهشت تو را نمىخواهم. تا آخر عمر هم گفته است كه نمىخواهم. حالا كه مرده است، هيچ جاذبهاى در وجود خود براى جذب يك سيب بهشتى نيست، اگر خدا او را درون بهشت نيز ببرد، نمىتواند از نعمتها استفاده كند، چون دهان خوردن نعمت بهشت، چشم ديدن مناظر بهشت، گوشِ شنيدن نواهاى بهشت و شهوت و لذّت قرار گرفتن در كنار حور العين را ندارد، همه خاموش است. خدا او را كجا ببرد؟
شما كور مادرزادى را پيدا كنيد، زيباترين تابلوى كمال الملك را نزد او ببر، كمال الملك «1» كه اهل كاشان و نقّاش دربار قاجاريه بود و رضاشاه او را به نيشابور تبعيد كرد و همانجا مرد و آنجا نيز دفن است، بگو: تلفيق و به قول خارجىها، هارمونى رنگها را ببين، زيبايى تابلو را ببين، تابلو دارد با آدم حرف مىزند. كور همه را تاريكى مىبيند. بعد حوصلهاش سر مىرود و مىگويد: من هيچ چيز را نمىبينم.
پروردگار در سوره اسراء مىگويد: «وَ مَن كَانَ فِى هذِهِأَعْمَى فَهُوَ فِى الْأَخِرَةِ أَعْمَى»
آن كسى كه در اينجا چشم ديدن پيغمبر و اهل بيت عليهم السلام را نداشته است، آنجا نيز چشم ندارد كه ببيند، آن وقت تو مىگويى: او را به بهشت ببر؟ او نمىبيند. او در دنيا در تاريكى بوده، در قيامت نيز بايد در تاريكى باشد. «فِى سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ* وَ ظِلّ مّن يَحْمُومٍ» در آخرت در دود غليظ فراگير مىباشد. اگر چشم داشت، من او را به بهشت مىبردم. تو كه چشم دارى بيا برو بهشت. اما اگر در دنيا «صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ» بودى و خود را علاج نكردى، در قيامت نيز همين است.
حسابرسى سريع متقين در قيامت
اگر اين چهار برنامه مثبت را بگذرانيم، حساب ما نسبت به اين چهار برنامه در دست خداست. محاسبه اين چهار برنامه چقدر طول مىكشد؟ گفتار خود رسول اكرم صلى الله عليه و آله است كه اهل سنّت نيز نوشتهاند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
زمان حسابرسى خدا نسبت به شما اين مقدار است: ابرهاى اوايل بهار كه رعد و برق مىزنند، چه مقدار زمان مىخواهد؟ خدا حساب عمرتان را به همان مقدار زمان رسيدگى مىكند «2». اما اگر اين چهار مرحله را مردم به شكل منفى بگذرانند، چقدر طول مىكشد؟
شما خوشحال مىشويد كه اين چهاربرنامه را مثبت گذراندهايد. ديگر كار ما نيز همين است كه تا شما را به بهشت تحويل ندهيم، رها نمىكنيم. با وجود شما، ما كارى به جهنم نداريم.
كار ما برعكس آن واعظ است كه سى روز ماه رمضان صحبت بهشت را كرد، يكى از مستمعين گفت: بيست و نه روز است كه از بهشت و حور العين و درختها و آوازها و پرندگان بهشت و لباسهاى بهشت گفتى، فردا گوشهاى از عذاب جهنم را نيز بگو. گفت: نه، فردا نيز از بهشت مىگويم، گفت: چرا، گفت: آنجايى كه نمىرويد، من آنجا را دارم مىگويم، جهنم را كه خودتان مىرويد و مىبينيد.
اما نه، ما جهنم را نمىگوييم، ما بهشت را مىگوييم، همانجايى كه آمادگى به شما مىدهيم كه برويد و ببينيد. اگر بنا باشد ما را كه اين چهار مسير را مثبت طى كرديم به جهنم ببرند، ديگر براى بهشت غير از پيامبران و ائمه و شهداى كربلا و حضرت مريم و آسيه و خديجه و فاطمه زهرا و مادران ائمه عليهم السلام كه خيلى عدد آنها كم مىشود، اصلًا براى بهشت، كسى مشترى نمىماند.
چهار حقيقت
اگر ما خرج خدا شويم، پرصرفهترين تجارت است. من متن اين چهار برنامه را بخوانم كه سخن كامل شود:
«لايَزُولُ قَدَمُ عَبْدٍ يَوْمَ القِيامَةِ بَيْنِ يَدَىِ اللّهِ عز و جل حَتّى يَسْئَلَهُ عَنْ أَرْبَعَ خِصال»
در پيشگاه خدا قدم احدى حركت نمىكند، يعنى از قبر كه او را بيرون مىآورند، در قيامت بر سر جاى خود ميخكوب است و نمىتواند تكان بخورد، تا چهار خصلت را از او سؤال كنند.
اينجا پرسيدن به معنى اين نيست كه من نمىدانم بنده من چه كار كرده است، بگو كه من آگاه شوم، نه، اگر كسى شمّ فهم حديث داشته باشد، سؤال اينجا به معنى حساب كردن است.
اجازه قدم برداشتن به كسى نمىدهند، مگر اين كه چهار برنامه او را حسابرسى كنند: «عُمُرِكَ فِيما أَفْنَيتَهُ»
عمرى كه به تو دادند، كجا بردى و تمام كردى؟ «وَ جَسَدِكَ فِيما أَبْلَيْتَهُ»
بدنت را در كجا هزينه كردى؟ «وَ مالِكَ مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبْتَهُ وَ أَيْنَ وَضَعْتَهُ» پول و اموال خود را از كجا به دست آوردى و در كجا خرج كردى؟ «وَ عَنْ حُبّنا أَهْلَ البَيتِ» از عشق و علاقه شما به اهل بيت عليهم السلام مىپرسند، كه آيا علاقه به اهل بيت دارى يا نه؟ «فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: وَ مَا عَلامَةُ حُبِّكُمْ يا رَسُولَ اللّهِ؟»
در ميان جمعيت، كسى كه اين حرفها را از پيغمبر صلى الله عليه و آله مىشنيد، به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: نشانه اين محبت چيست؟ محبت همه چهارده نفر معصوم را داشته باشد يعنى چه؟ حضرت فرمودند: «مَحَبّة هذا وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِ عَلِىّ بْنِ ابى طالِبٍ»
خيلى جالب است كه محبت اميرالمؤمنين را همسان با محبت جمع حساب كردند؛ يعنى اگر همه ما را دارى، اما حضرت على عليه السلام را ندارى، ما هيچ رابطهاى با تو نداريم.
رومى نشد از سرّ على كس آگاه آرى نشد آگاه كس از سرّ اله
يك ممكن و اين همه صفات واجب لا حول و لا قوّة الّا بالله
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته