ديگردوستى اهلايمان
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلاۀ و السلام على محمّد و اهلبيته الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين
آیات قرآن آثار دینداری واقعی را در سه طایفه با نام و بینام بیان میکند. یکی در وجودِ انبیا و پیامبران، و یکی را هم در وجودِ ائمۀ طاهرین عليهم السلام ، و یکی را هم در وجودِ گروهی که خود حضرت حقّ از آنها تحت عنوان مؤمنين؛ یعنی آنهایی که به دینداری واقعی قبول دارد، ياد میکند، و با توجّه به آثار مثبت و با برکتی که در دینداری هست، از همۀ مردان و زنان هم دعوت مینمايد كه اینان را در دینداری سرمشق خود قرار بدهند.
البته، قرآن مجید میگوید، اگر آنها بخواهند ساختمان حیات خود را به صورت مستقیم بالا ببرند، و اگر آنها نخواهند چنين كنند و این دعوت من را قبول کنند، اين افراد را سرمشق زندگی قرار نخواهند داد. امّا اگر آنان اين افراد را سرمشق قرار ندهند، بيگانه و جداي از سرمشق نمیمانند؛ بلكه ابلیسان، شیاطین و فرعونیان تاریخ میآیند و خود را سرمشق آنان قرار میدهند و خود و فرهنگشان را بر آنان تحمیل میکنند؛ ساختمان انسانیت آنها را در معرض هجوم قرار میدهند و آن را تخریب میکنند و از آنان موجودي بیارزش، پوک و بدون بنیان به وجود میآورند، و اين چنين فضای حیاتشان آلوده میشود؛ از فتنه، فساد و نا امنی پر میشود و همۀ آنان دچار شرّ یکدیگر میشوند. متن آیه این است: }وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ{ [1]؛ يعني آنها گرفتار همدیگر میشوند و مرتب از هم ضرر و زيان میبینند.
اگر مهلت باشد و آنان از بیدینی پشیمان بشوند که در آن فضای مهلت، میشود جبران ورشکستگیها را کرد؛ اما اگر مهلت تمام بشود، دیگر راهی برای جبران ورشکستگی نیست و آنها به اسارتِ عذاب دنیای بعد در میآیند.
در آنجا هم میبینیم که تمام این عذابها ساختِ خودمان بوده كه بين آن عذابها و ما، پوششی به نام دنیا قرار داشته است. این خيمه را که بلند بکنند؛ یعنی دنيا را تغییر بدهند و به عالمِ آخرت برگردانند، عذابهای ساختِ خودمان، ما را به اسارت خواهند گرفت.
امیرمؤمنان عليه السلام در نهجالبلاغه میفرماید: اسیری خواهید شد که این اسیر آزادی و نجات ندارد.[2] سخن جالب دیگری هم امیرمؤمنان عليه السلام دارد. حضرت میفرماید: مجموع گناهان بشر، برای هر بشری، برای هر خانوادهای و برای هر جامعهای، یک مَرکب چموش است.[3] امیرمؤمنان عليه السلام آنچه را که میدیده، میگفته است؛ اين حقایق برای امیرمؤمنان عليه السلام روشن و معلوم بوده است.
تجسّم عمل در قرآن كريم
ما محور بسیار مهمی را تحت عنوان: «تجسّم عمل» در قرآن داريم. قرآن ميگويد، مردم فکر نکنند اگر کار خوبی انجام دادند، بعد از پایان کار و تمام شدنش، آن کار فقط در پرونده ثبت میشود. نه، این طور نیست، بلكه عمل انجام شده در پرونده ثبت میشود و هم خود عمل باقی میماند؛ يعني عمل از بین نمیرود و میماند[4]، و بعد میگوید، روز قیامت مردم عین اعمالِ دورۀ عمل خود را با چشمشان میبینند.[5]
یکی از کتابهایی که در این زمینه نوشته شده است که نمیدانم الان در بازار پیدا میشود يا نه؟ من مؤلفش را هم دیده بودم. آدم دانشمندی بود و کتاب را خیلی قوی نوشته است. من زمانی که طلبه بودم، این کتاب را خریدم و استفادۀ زیادي هم از مطالب این کتاب کردم. نام اين كتاب: «تبدیل نیرو به ماده» بود.[6] مؤلّف در اين كتاب به سراغ کتابهای خارجی هم نرفته بود و این مسألۀ تبدیل نیرو به ماده را فقط از آیات قرآن و روایات اثبات کرده بود. اگر این کتاب پیدا شد، بهتر است خوانده شود؛ چون کتاب بسیار خوبی است؛ کتابی است که مسايل بسیار مهمی را از آیات قرآن و روایات کشف کرده است. آن جا ثابت میکند که آنچه را ما از عالم طبیعت میخوریم، این خوراک ما، تبدیل به کار و به عمل میشود. عمل را که انجام میدهیم و تمام میشود، نبايد فکر کنیم آن عمل نابود شده و فقط در پروندهای که پروردگار مقرر کرده، ثبت شده است. نه چنين نيست و طبق آیات و روایات، خودِ عمل باقی میماند. لذا قرآن مجید دیدن عمل را هم مطرح کرده است:
} يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ * فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ {[7]
؛ يعني هر کسی هر چند که عمل او به اندازۀ وزن یک ارزن باشد، او این عمل را در عالم بعد میبیند و آن را با هیچ چیز هم اشتباه نمیکند. براي همين، تا آن را میبیند، میفهمد آن عمل، عمل خودش است. مؤلف كتاب آن را خیلی قوی نوشته است.
آنهایی که دین دارند، آثار دینداریشان میماند، و آنهایی هم که بیدین هستند، آثارِ بیدینیشان میماند. ما اگر دیندار نباشیم، آزاد هم نخواهیم بود. آن كسی که در فضای بیدینی ادعای آزادی میکند، دروغ میگوید. اعمال اين انسان نشان میدهد که او اسیر خواستههای بیمنطق درون خود، یا اسیر خواستههای زشت خانوادۀ خود، و یا اسیر خواستههای زشت رفیقش است، و در نتيجه، او آزاد نیست.
دینداری وقتی بر فردی حاکم باشد، فرد به تعبیر قرآن مجید، کارگاهِ تولید خیر میشود. این مطلب در سورۀ مریم آمده است.[8] اگر خانوادهاي دیندار باشد، آن خانواده کارگاۀ مولّد خیر میشود و اين مسأله در سورة احزاب آمده است.[9] اگر جامعه دیندار باشد، كلّ جامعه منشأ خیر میشود. اين مطلب در بسیاری از آیات قرآن کریم آمده است.[10]
ديگردوستى ابراهيم عليه السلام و نقد خداوند بر آن
تا اين جا بخشی از آثار دینداری گفته شد. حالا به سراغ آیاتی ميرويم كه حیات انبیاي خدا را مطرح میکند و بيان مينمايد که زندگی این افراد تحت تأثیر دینداری جدی بوده است.
به طور خلاصه، دینداری؛ یعنی دلبستگی به خدا؛ دلبستگی به قیامت؛ دلبستگی به فرهنگ خدا، و زندگی کردن بر اساس این دلبستگی به خدا، قیامت و فرهنگ خدا.
در فضای دینداری، انسان موجودي دیگردوست و بسیار بسیار با ارزش میشود. حالا بايد این دیگردوستی را در زندگی حضرت ابراهیم عليه السلام ببينيم تا اوصاف دیگر دینداری را هم بیان بکنم.
روزی که در منطقۀ مکه غیر از بیابان، تپه، دره، کوههای سخت و ریگزار هیچ چیز نبود، به امر پروردگار، ابراهيم عليه السلام با فرزندش این خانه کعبه را در آنجا بنا کرد. او کاملاً میدید که آن جا در آینده مرکز زندگی میشود؛ او میدانست که دعایش مستجاب است؛ او میدانست صدها سال دیگر، آن منطقه محلّ زندگی میشود، هر چند كه ابراهیم عليه السلام بعد از مدتی از دنیا ميرفت و نميتوانست یک نفر از کسانی را که در آینده میخواستند در این سرزمین بیایند زندگی کنند، ببيند.
ابراهيم عليه السلام در برابر اين دستور پروردگار نگفت به من چه؟ من مسوول خودم هستم؛ مسئول همسر و فرزندم هستم، و اصلاً آينده به من چه مربوط است؟
یکی از آثار دینداری این است که دیندار با فرهنگ پر از بُخلِ سر و کاري ندارد. پس ابراهيم عليه السلام رو به پروردگار كرد و با توجّه به این که میدانست دعایش مستجاب است، گفت: خدایا! من نسبت به کلّ افراد خانواده و جامعهای که در آینده به وجود ميآيد(که حالا شاید صدها سال بعد از ابراهیمعليه السلام، مکه شهر شد)، دغدغه دارم و راحت نيستم. راحتی من در این است که از تو بخواهم و تو هم آن را قبول بکني، و بعد او چنين درخواست کرد: }وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ{ [11] خدایا! مردمی را که در آینده به اين منطقه ميآيند؛ چون اگر ميخواست براي مناطق ديگر دعا كند، تحصيل حاصل بود. اگر ميخواست براي اهلنينوا دعا كند كه خودش هم متولّد آن جا بود، ميديد آن جا منطقۀ آبادي است؛ آب فراواني دارد؛ زمينهاي مستعدي دارد؛ باغات فراواني دارد. اگر ميخواست براي ايران دعا كند، در زمان او، نقاط انساننشين ايران خيلي آباد بود. اگر ميخواست براي مصر دعا كند، اين سرزمين، كشور متمدّن قديمي بود. اگر ميخواست براي منطقۀ فلسطينيان دعا كند، آنجا مرکز بهترین مرکبات بود؛ اما او داشت برای یک منطقۀ کویری دعا میکرد؛ برای منطقهای که پيچده در دل کوهها و ریگزار بود و گاهي درجۀ حرارت هوايش به پنجاه درجه هم ميرسيد. براي همين، ابراهيم عليه السلام گفت:} وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ{:
خدايا! هر چه مؤمن به تو در آينده در اين منطقه خانه و زندگي پيدا ميكند، از همۀ ميوهها نصيبش كن.
حالا اخلاق خود خدا را ببينيم. ابراهيم عليه السلام كه براي مؤمنان چند صد سال بعد دعا كرد، خداوند منتقدانه به او فرمود: }وَ مَنْ كَفَرَ.{ تو که براي دشمنان من دعا نکردی؛ تو که براي اهلِ فسادي كه در آینده در این مکه خیمه میزنند، دعا نکردی، ولی من به تو بگویم که من دعای تو را در حقِ مردمِ مؤمن مستجاب میکنم و از همه جای کرۀ زمین میوهها را به اين منطقه سرازیر میکنم، ولی از این سفره، دشمنان خودم را هم محروم نمیکنم و به آنها هم از این ثمرات خواهم داد. این اخلاقِ خود خداست. این اخلاقِ دینداري است که خدا میگوید، کافر هست و من را قبول ندارد، ولی من روزیام را به او میدهم و آن را قطع نمیکنم؛ امّا آن کافر به قیامت، به خاطر کفر خودش، جهنمی میشود.
در آنچه ابراهيم عليه السلام گفت، ميببینیم كه يك دیندار چه دلشورهای برای مردم زمان آینده داشته، تا چه رسد به مردمِ زمان خودش. برای زمان خود ابراهيم عليه السلام، وجود او چه بركات و منافعی برای مردم داشت. اين رفتار بيان ميكند كه دیندار، یعنی دیگردوست؛ یعنی دغدغهدارِ برای غریبهها؛ یعنی ناراحتِ برای غریبهها که مبادا زندگي بر آنها سخت بگذرد و مبادا در زندگي مشکل پیدا کنند.
ابراهيم عليه السلام دعا كرد و میدانست دعایش مستجاب است. مستجاب هم شد ما الان اگر به مکه میرویم، آنچه از درخت و گل در خیابانها میبینیم، ميبينيم كه این گياهان در خاک شهر مکه کاشته نشدند. در آن خاك، هیچ چیز قابل كشت نيست؛ بلكه خاک اين درخت و گل را از بیرون آوردند؛ جاهايي را گود کردند و آن خاك را در آن جا ریختند و بعد، اين گياهان را در آن جا کاشتهاند. در طول دوازده ماه سال، در هر ماهی که ما به مکه برویم، ميبينيم از اقسام میوههايي كه در عالم به ثمر ميآيند، سیلوار به آن جا سرازیر هست. يعني مكه امروز همانطوري شده که ابراهیم در دعايش درخواست كرده بود.
این معنای دیگردوستی است. حالا ابراهیم عليه السلام این دیگردوستی را یک مقدار محدود کرد و گفت }مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ.{ خداي متعال به ابراهيم عليه السلام گفت، این حدود را بردار و بگذار کافران هم از این سیب، گلابی، خیار، موز و پرتقال، و خلاصه، این مرکبات و این میوههای دیگر عالم، نصيب داشته باشند و بتوانند آنها را بخورند و بگویند: عالم خدا ندارد. بگذار آنها چنين بگویند، اما خودت اهل خوراندن اين روزيها به آنها هم باش.
ديگردوستى در سايرمكاتب
این ديگردوستي را ما در چه مکتبی در مکتبهای فعلی عالم میتوانیم پیدا کنیم؟ در هيچ يك از ايسمهاي كه هر يك از آنها در گوشهای جهان حكمراني ميكنند، اين ديگردوستي پيدا نميشود. در همۀ این مکتبها و ايسمها، یک قانون مشترك است. این قانونی که من میگویم، در کتابهایی دیدم که در كشور سوئیس نوشته شده است. اين قانون مشترك همۀ مکتبهای ایسمدار، چه ایسمهای شرقی، مثل: کمونیسم، و چه ایسمهای غربی، مثل: کاپیتالیسم، و چه ايسمهايي که از اين دو ايسم متولّد شدهاند، این است كه: «الحکم لمن غلب.»: فرمانروایی کل عالم، متعلّق به کسی است که زورش از همه بیشتر است. ما الان تحقّق همین «الحکم لمن غلب» را چند سال است در همسايگي كشور خودمان، در كشور عراق و در كشورافغانستان میبینیم. امریکا میگوید، زور دارم، و همه جا باید بروم و اجازه هم نمیخواهم؛ چون زور دارم. باید هر معدنی را از هر کشوری غارت کنم و اجازه هم نمیخواهم، و اگر ملّتی مثل عراق که مالک آن نفت هستند، بخواهند به من بگویند، چرا؟، من زنها، مردان، جوانها و بچههايشان را میکشم، و به مدرسهها و بیمارستانها حمله میکنم و آنها را خراب میکنم. این مكتب، مکتب امریکا، انگلیس و کشورهای ديگر اروپايي است که نوكر آمريكايند، و همينطور این مكتب مکتب اسرائیل است. آن جا، دیگردوستی هیچ معنايي ندارد. آن جا میگویند، زور دارم، پس هر چیزی را كه بخواهم، میبرم و هیچ کس هم حقّ ندارد، به من چیزی بگوید.
ديگردوستى علوى
ولي انبیا و فرهنگ پروردگار يك مسايل ديگري را مطرح كردند. فرهنگ پروردگار یک نفر را تربیت كرد که دغدغۀ همه دنیا را داشت.
مدت بسيار كمي مانده بود که امیرمؤمنان عليه السلام از دنیا برود، پس حضرت فرزندانش، حسن، حسین، عباس، محمد، عون، جعفر، زینب و کلثوم را صدا زد و گفت همه کنار بسترم بیایید كه من میخواهم وصیت کنم. آنچه ميخواهم از اين وصيت بيان كنم، تنها يك جمله از وصیت امیرمؤمنان عليه السلام است كه مخالف تمام فرهنگها و ايسمهايي است كه امروز بر جهان حاكم هستند. آن جملهاي كه حضرت به فرزندانش گفت: «وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»[12]: عزیزان من! دشمن سر سختِ ظالم زورگو و یار واقعی مظلوم و حقوق غارت شدۀ مظلومان را از ظالمان بگیرید و به صاحبانشان پس بدهید.
این حرف فرهنگ دینداری است. البته، این یکی از آثار دينداري است.
گناهان، مركب چموش، و خوبىها، مركب رهوارند
آنهايي که در اوج دینداری هستند، چشمشان هم باز است. امیرمؤمنان عليه السلام وقتی گناهان را نگاه میکند، پشت پردۀ گناهان را این گونه میبیند و میگوید: مجموع گناهان، مرکب چموشی است که نميشود اختيار آن را در دست گرفت؛ زيرا قدرت چموشی آن خیلی بالا است. هر انسانی که سوار این مَرکب چموش ميشود و چون نميتواند اختيار آن را به دست بگيرد، و به تعبير خود نهجالبلاغه، چنين اسبي لجام ندارد كه آن را نگه دارد. این مرکب چموش، سوار خود را با چموشی میبرد، و وقتی از چموشی آرام میگيرد که سوار خود را تحویل جهنم بدهد. این نگاه امیرمؤمنان عليه السلام به بديهاست. اما وقتی حضرت به خوبیها نگاه میکند، اسمِ خوبیها را مَرکب رهوار میگذارد. اين مَركب، سوار خود را بیاذیت، بیترس، بیوحشت و با امنیت حركت ميدهد، در حالي كه مهار آن هم دست صاحبش است که کج نرود و بیتقوایی نکند و خوابش هم نبرد. این مرکب خوبیها، سوار بر خودش را به آخرین منزلي كه میبرد و او را آن جا پیاده میکند، بهشت پروردگار است.[13]
ديگردوستى حسينى
اين جا اين نكته را بايد گفت كه جانِ انبیا عليهم السلام همان بهشت است؛ همينطور كه جان ائمه عليهم السلام همان بهشت است؛ همچنين جان مومنان واقعی، همان بهشت است. این افراد هر چیزی را كه میخواستند، آن را برای همه میخواستند، و اول هم آن را برای دیگران میخواستند. این نكته نكتۀ خيلي شگفتانگيزي است که آنها اول آن را برای دیگران میخواستند.
من نمیدانم چه کتابی را در اين زمينه آدرس بدهم؛ چون در اين زمينه کتابهاي بسياري وجود دارند كه راجع به زندگی وجود مبارک حضرت ابیعبدالله الحسین عليه السلام است كه اگر هر يك از آنها يک دور خوانده شود، میبينيم كه امام حسین عليه السلام اول میگفت، همۀ مردم، و بعد میگفت خودم؛ اول ميگفت، خانوادۀ همۀ مردم، و بعد ميگفت، خانوادۀ خودم.
اعرابى وارد مدينه طيبه شد و از كريمترين مردم جويا شد. مردم امام حسين عليه السّلام را به او معرفى كردند. او داخل مسجد شد و ديد كه امام حسين عليه السّلام در حال گفتن سلام نماز است. مقابل آن حضرت ايستاد و اين اشعار را سرود كه معناي آن چنين است:
كسى كه الان چشم اميد به تو دارد و حلقۀ درب خانه تو را حركت دهد، نااميد نخواهد شد.
تويى كه بخشنده و مورد اعتماد ميباشى. پدر تو قاتل افراد فاسق و نابكار بود.
اگر مقام نبوت پدران و نياكان شما نبود، ما به آتش دوزخ دچار ميشديم.
امام حسين عليه السّلام كه از نماز فارغ شد، به قنبر فرمود: آيا چيزى از مال حجاز باقى مانده؟ قنبرگفت: آرى، مبلغ چهار هزار دينار از آن مال مانده است. حضرت فرمود به آن اعرابي بگو كه با تو به در خانه بيايد. حضرت كه به خانه رفت، به قنبر گفت: آن چهار هزار دينار را بياور؛ زيرا اكنون كسى كه از ما بيشتر به آنها احتياج دارد، پيش ما آمده است. سپس آن حضرت رداي يمانياش را از تن بيرون آورد و آن چهار هزاز دينار را در ميان آن پيچيد. حضرت اين چنين كرد،
چون به نظر حضرت، اين تعداد دينار براي برآورده شدن نياز آن اعرابي كم بود. گويي حضرت تنها به رفع نياز آن اعرابي نميانديشيد، بلكه ميخواست او را بينياز كند. علاوه بر اين، حضرت كه نميخواست آن اعرابي در گرفتن آن دينارها دچار شرمندگي شود، آن ردا پر از دينار را از شكاف در بيرون فرستاد، و اين اشعار را هم براي آن اعرابي خواند:
خذها فانى اليك معتذر و اعلم بانى عليك ذو شفقة
اين دينارها را بگير و مرا براي اين كه اين پول مختصر را به تو بخشيدم، ببخش، و بدان كه من نسبت به تو شفقت و مهربانى دارم.
لو كان في سيرنا الغداة عصا امست سمانا عليك مندفقة
اگر حق ما را به ما ميدادند، باران بذل و بخشش از آسمان ها بر تو فرو ميريخت.
لكن ريب الزمان ذو غير و لكف منى قليلة النفقة
ولى چه بايد كرد كه حوادث روزگار وضع انسان را تغيير ميدهند و دست من فعلاً از پول خالى است.
راوى ميگويد: اعرابى آن دينارها را گرفت و شروع به گريه كرد. امام حسين عليه السّلام به او فرمود: آيا چون بخشش ما اندك است، گريه ميكنى؟ اعرابي گفت: نه. من با چند دينار و پول خيلي کمتر از اين، مشکلم حل میشد، ولي الان شما به من چهار هزار دینار، و اين ردا را دادهاید كه بيشتر از خواستۀ من است؛ بلكه من دارم بر اين دست كريمت گريه ميكنم كه چگونه خاك آن را مى ربايد و اين گونه، تداوم بذل و بخششهايت را از بين ميبرد. ای کاش! این دست بماند که تا قیامت مردم از آن بهرهمند از کمالات بشوند. [14]
پىنوشت
1. انعام: 65.
2. از كلمات امام علي عليه السلام كه به اسارت انسان اشاره دارند:
«مغلوب الهوى دائم الشّقا مؤبّد الرّق»: آن كه در چنگ هوا گرفتار است، هميشه بدبخت و همواره اسير و دربند است(ترجمۀ غررالحكم و دررالكلم انصارى، ج 2 ، ص764).
3. نهجالبلاغۀ صبحى صالح، ص57، كلام16. متن روايت چنين است: «أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِي النَّارِ.»
4. آياتي كه به صراحت دربارۀ بقاي عمل در آخرت سخن ميگويند:
الف ـ آيه سيام سورۀ آلعمران: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً.»: روزى كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده و آنچه را از كار زشت مرتكب شده حاضر شده مى يابد، و آرزو مى كند كه اى كاش ميان او و كارهاى زشتش زمان دور و درازى فاصله بود.
ب ـ آيۀ چهل و نهم سورۀ كهف: «يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً.»: مى گويند: اى واى بر ما، اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته است مگر آنكه آن را به حساب آورده؟! و هر عملى را انجام داده اند، حاضر مى يابند، و پروردگارت به هيچ كس ستم نخواهد كرد.
5. اين آيات عبارتند از:
1. آيۀ صد و شصت و هفتم سورۀ بقره: «كَذلِكَ يُريهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ .»: خدا اين گونه اعمالشان را كه براى آنان مايه اندوه و دريغ است، به آنان نشان مى دهد.
2. آيۀ ششم سورۀ زلزله: «يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ.»: آن روز مردم [پس از پايان حساب ] به صورت گروه هاى پراكنده [به سوى منزل هاى ابدى خود بهشت يا دوزخ ] باز مى گردند، تا اعمالشان را [به صورت تجسم يافته ] به آنان نشان دهند
6. نوشتۀ آيت الله محمد امين رضوي. اين كتاب در سال 1338 ش. به نگارش درآمده است. نام كامل كتاب، تجُسّم عمل يا تبديل نيرو به ماده است.
7. زلزله : 6 ـ 8 : در آن روز مردم پراكنده از گورها برآيند تا نظاره گر اعمالشان باشند؛ هر كس به اندازه ذره اى كار نيك كرده باشد، پاداش آن را خواهد ديد، و هر كس به اندازه ذره اى كار بد كرده باشد، كيفر آن را خواهد ديد.
8. در آيات 11 تا 14 سورۀ مريم، زكريا و زنش با دعاى خالصانه اى كه زكريا به درگاۀ پروردگار مي كند، كارگاه توليد خير مي شوند. محصول اين كارگاه خير، يحيي است؛ هم چنين در آيات 15 تا 34 اين سوره، مريم مورد بخشش و جُود خدا قرار ميگيرد و كارگاه توليد خير ميگردد. عيسى محصول اين كارگاه است؛ همينطور در آيات 41تا 50 اين سوره ابراهيم، با دعايي كه ميكند، منبع توليد خير ميگردد. محصولهاي اين كارگاه خير، اسحاق و يعقوبند. نيز در اين سوره، از موسي، اسماعيل و ادريس به عنوان منبع توليد خير نام برده ميشود.
9. اشاره به آيۀ سي و سوم سورۀ احزاب است كه خداوند از اهلبيت پيامبر ياد ميكند كه مورد تطهير الهي قرار گرفتهاند: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً.» اين تطهير الهي، زمينۀ مناسبي را براي توليد خير در اهلبيت ايجاد مينمايد. در اين جا، اهلبيت به عنوان يك خانواده مطرحند، نه فرد فرد آنها.
10. از جمله اين آيات، آيات زير است:
ـ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ (بقره: 128).
ـ وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً (بقره: 143).
ـ وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (آل عمران:104).
ـ كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (آلعمران:110).
همچنين آيات: آلعمران:113ـ 114ـ مائده:66 ـ اعراف: 159 و 181 ـ نحل:120 ـ مؤمنون:52 ـ
حج:34 ـ جاثيه: 28.
در اين آيات به طور عموم، امت به عنوان منبع توليد خير، و گاهي به عنوان منبع توليد خير و شر مطرح شده است. البته، از حضرت ابراهيم عليه السلام هم تعبير به امت شده است.
12. بقره : 126.
13. نهجالبلاغۀ صبحى صالح، ص421 ـ 422 ، كلام 47.
14. نهجالبلاغۀ صبحى صالح، ص57، خطبۀ 16.
15. المناقب ج : 4 ص 66 ـ 65 : وَفَدَ أَعْرَابِيٌّ الْمَدِينَةَ فَسَأَلَ عَنْ أَكْرَمِ النَّاسِ بِهَا فَدُلَّ عَلَى الْحُسَيْنِ عليه السلام فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ فَوَجَدَهُ مُصَلِّياً فَوَقَفَ بِإِزَائِهِ وَ أَنْشَأَ:
لَمْ يَخِبِ الْآنَ مَنْ رَجَاكَ وَ مَنْ حَرَّكَ مِنْ دُونِ بَابِكَ الْحَلَقَةَ
أَنْتَ جَوَادٌ وَ أَنْتَ مُعْتَمَدٌ أَبُوكَ قَدْ كَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَةِ
لَوْ لَا الَّذِي كَانَ مِنْ أَوَائِلِكُمْ كَانَتْ عَلَيْنَا الْجَحِيمُ مُنْطَبِقَةً
قَالَ فَسَلَّمَ الْحُسَيْنُ عليه السلام وَ قَالَ يَا قَنْبَرُ هَلْ بَقِيَ مِنْ مَالِ الْحِجَازِ شَيْ ءٌ قَالَ نَعَمْ أَرْبَعَةُ آلَافِ دِينَارٍ فَقَالَ هَاتِهَا قَدْ جَاءَهَا مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا ثُمَّ نَزَعَ بُرْدَيْهِ وَ لَفَّ الدَّنَانِيرَ فِيهَا وَ أَخْرَجَ يَدَهُ مِنْ شَقِّ الْبَابِ حَيَاءً مِنَ الْأَعْرَابِيِّ وَ أَنْشَأَ:
خُذْهَا فَإِنِّي إِلَيْكَ مُعْتَذِرٌ وَ اعْلَمْ بِأَنِّي عَلَيْكَ ذُو شَفَقَةٍ
لَوْ كَانَ فِي سَيْرِنَا الْغَدَاةَ عَصًا أَمْسَتْ سَمَانَا عَلَيْكَ مُنْدَفِقَةً
لَكِنَّ رَيْبَ الزَّمَانِ ذُو غِيَرٍ وَ الْكَفُّ مِنِّي قَلِيلَةُ النَّفَقَةِ
قَالَ فَأَخَذَهَا الْأَعْرَابِيُّ وَ بَكَى فَقَالَ لَهُ لَعَلَّكَ اسْتَقْلَلْتَ قَالَ لَا وَ لَكِنْ كَيْفَ يَأْكُلُ التُّرَابُ جُودَكَ وَ هُوَ الْمَرْوِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام .
منبع : پایگاه عرفان