
ارزش عمر و راه هزینه آن -جلسه دهم(متن کامل +عناوین)
قزوين، مسجد النبى دهه اول صفر 1384
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
هر مؤمنى مانع مؤمنى از رسيدن به مالش شود، در حالى كه به آن نيازمند است، به خدا قسم از طعام بهشت نچشد و از رحيق مختوم ننوشد. قرآن مجيد و روايات سفارش اكيد دارند كه بدهكار تنگدست را مهلت دهيد، تا در زمان وسعت كار و وسعت مال دين خود را ادا كند. «وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» از مهمترين نعمتهايى كه خداوند مهربان به انسان عنايت فرموده، نعمت با عظمت عمر است. روايات ما به دنبال آيات قرآن، از نعمت عمر به سرمايه، رأس المال و مايه تجارت تعبير كردهاند.
اين نعمت، همانند ديگر نعمتها، شكر مخصوص به خود را دارد، چون هر نعمتى از نعمتهاى الهى، شكر ويژهاى دارد. شكر اين نعمت به اين است كه در دو برنامه يا دو مسير هزينه شود. در صورت هزينه شدن اين نعمت در اين دو راه، انسان به تعبير كتاب خدا، با تجارتى ارتباط پيدا مىكند كه داراى چند سود بسيار مهم است كه بعد از ذكر مقدمات لازم، از صريح آيات قرآن كريم، به آن چند سود اشاره خواهد شد.
يكى از اين دو راه، عبادت است، البته نه به معناى نماز و روزه تنها، بلكه به معناى هر كارى كه به فرمان خدا انجام گيرد و مطابق با خواسته پروردگار عالم باشد و راه ديگر نيز هزينه شدن در خدمت به بندگان خداست، كه اين خدمت نيز شؤون مختلفى دارد. خدمت به خلق فقط به اين نيست كه انسان گرسنهاى را سير كند، يا برهنهاى را بپوشاند. البته اين نيز خدمت است، اما بالاترين خدمت به بندگان خدا، خدمت معنوى است؛ كسى كه بتواند شخص گمراهى را نجات بدهد، بىراهى را به راه بياورد، در چاه ضلالت افتادهاى را نجات دهد. يا خدمت همانى است كه خدا در قرآن مجيد مىفرمايد: اهل و عيال خود را از دچار شدن به آتش دوزخ حفظ كنيد: «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا»
اين خدمت بسيار بالايى است كه انسان به شكلى زندگى كند و طرزى با خانواده رفتار كند كه آنها علاقهمند به حقيقت، حق، انبيا و اولياى الهى شوند و در حدّ خودشان- با كمك انسان- در حصار حفاظت از آتش دوزخ قرار بگيرند. اين نيز نوعى خدمت است كه خدمت بسيار بالايى است.
تواضع در قبال حق
اگر عمر در راه خدا هزينه شود؛ بدنى، مالى، جانى، اخلاقى، تواضع كردن در برابر حق و امثال اينها، عبادت است. وجود مبارك حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام از قول لقمان حكيم نقل مىكنند كه:
لقمان به فرزندش نصيحت مىكرد، به او مىفرمود: «تَوَاضَع لِلحَقّ» «3» در مقابل حق، فروتن باش! كسى كه در مقابل حق فروتن نباشد، فرد دوم ابليس مىشود. گناه او چه بوده است؟ ايستادن در برابر حق. فرمانى حكيمانه پروردگار عالم فرمانى حكيمانه صادر كرد و عمل مثبتى را از او خواست، كه در برابر حضرت آدم عليه السلام تواضع كند، اما خدا در قرآن مجيد مىفرمايد:«أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ» از تواضع خوددارى و گستاخى كرد؛ و در برابر حكم پروردگار عالم، گفت: «خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»
تو به من كه مقام بالاترى دارم، مىگويى كه به يك موجود خاكى تواضع كنم؟ با پروردگار بحث و جدال كرد. زبان درازى كرد. اما مرد و زنى كه در برابر پروردگار نرم، فروتن و متواضع هستند، مانند شما كه تواضع خود را با عمل نشان داديد؛ پروردگار از شما نماز واجب خواسته است، مىخوانيد. روزه خواسته، مىگيريد. حج خواسته، مستطيع باشيد، انجام مىدهيد. عبادت مالى خواسته، انجام داديد. همين حالت تواضع، عبادت است. اين كه كسى به پروردگار مهربان عالم نرمى نشان دهد، سينه سپر نكند، از انجام امر الهى خوددارى نداشته باشد، با خدا صاف و صادق باشد، خود همينها عبادت است، عبادتى دايمى، چون مادامى كه در اين حال است، تا آخر عمر براى او عبادت محسوب مىشود.
خوشا آنان كه دايم در نمازند بهشت جاودانى جايشان بى
نه اين كه دايم رو به قبله هستند و نماز مىخوانند، نماز، تواضع در برابر پروردگار است. خود همين حال دايم، عبادت دايم مىشود: «الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ»
اين معناى عبادت است؛ عبادت بدنى، مالى، اخلاقى. وقتى كه عمر انسان در اين مسير هزينه شود، به تعبير خدا در قرآن مجيد: دارد تجارت مىكند. چه نوع تجارتى؟ تجارتى كه در سوره مباركه فاطر مىفرمايد:
«تِجرَةً لَّن تَبُورَ» اصلًا به كسادى، ضرر و زيان نمىخورد، چون يك طرف اين تجارت كه خريدار جنس و پرداخت كننده قيمت است، پروردگار عالم است؛ خزانه بىنهايتى دارد كه هر چه از اين خزانه خرج مىكند، كم نمىشود: «لاتنقص خزائنه».
هدايت خلق، تجارت پرسود
راه ديگر كه خدمت به عباد خداست، باز دريچه ديگرى از تجارت است كه بالاترين آن، هدايت گمراه است؛ قرار دادن خانواده و مردم در حصار حفاظت از آتش فرداست. قيمت اين خدمت به خلق، براى كسى معلوم نيست، چون شما به آيات قرآن كه مراجعه كنيد، مىبينيد كتاب خدا، از قول تمام انبيا نقل مىكند كه به دستور پروردگار به امت خود فرمودند: «وَ مَآ أَسَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ» ما در مقابل اين كار، خدمت و زحمتى كه براى
هدايت شما كشيديم، هيچ مزدى نمىخواهيم، چرا؟ چون همه افراد تا قيامت جمع شوند، بخواهند مزد ما را بدهند، نمىتوانند: «إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ» آن كسى كه مىتواند در برابر اين خدمت ما پاداش بدهد، خداست و پاداش ما بر عهده اوست. خداى متعال نيز آنچه را كه بر عهده گرفته است و در كتابهاى آسمانى خود وعده داده است كه بر عهده من است، ندار و فقير نيست كه از زير بار عهدهاش در برود. تخلف در وعده نيز ندارد.
خدا در قرآن مىفرمايد: راستگوتر از خدا و صادقانهتر از قول او در اين عالم چه قولى است؟ «وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا» ما در خيلى از آيات مىبينيم كه پروردگار عالم، خيلى از برنامهها را بر عهده خودش گرفت و انسانها، انبيا و ملائكهاش واگذار نكرده است: «وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا»
هيچ جنبدهاى نيست، مگر اين كه روزى او بر عهده من است. روزى همه را قرار داده است. اما دزد، رشوهگير، غاصب يا دولتهاى ستمگر مىبرند، اين بازىها بر روى زمين است، به عالم معنا مربوط نيست. چون درباره عالم معنا مىفرمايد: «وَ فِى السَّمَآءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ»
مقدار روزى و هر چه كه به شما وعده دادهام، در لوح محفوظ و علم من ثبت است. البته در بُعد معنوى نيز همين طور است. «على الله رِزْقُها» در بعد معنوى نيز هست. خدا اين را نشان داده است. دانشمندان ظالم و بىدين نيز مىگويند: كره زمين گنجايش پذيرش پنجاه برابر انسانهاى فعلى را دارد كه همگى داراى زندگى نسبتاً مرفهى باشند. چرا عدهاى گرسنه ماندند؟ چون ستمگران آنها را گرسنه نگهداشتهاند. نه اين كه انبار روزى پروردگار كم بياورد، چون خدا به اندازه توليد روزى مىكند. روزى پنجاه برابر جمعيت فعلى قابل گرفتن از زمين و آسمان است. اين ظلم و ستمها و اين موانع، به خاطر اهل زمين است، كارى به وجود مقدس خدا ندارد. ما موجود تازهاى در زمين هستيم، خيلى قديمى نيستيم، خيلى از موجودات قديمى هستند، نوشتند مورچهها بيش از بيست ميليون سال است كه در زمين دارند زندگى مىكنند و نسل آنان نيز نابود نشده است، چون نسل به نسل، روزى خود را خوردند، زندگى كردند و بعد به نسل بعدى تحويل دادهاند.
اتمام حجت خدا توسط بندگان خاص
من اين آيات را با توضيح آن بيان مىكنم كه به مسأله يقين بيشترى بشود و اطمينان خاطر پيدا كنيم و به اعمال مثبت خود مانند هزينه كردن عمرمان در عبادت و خدمت به بندگان خدا دلگرمتر باشيم: «وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ» كسى كه حركت خود را به طرف خدا و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله جهت مىدهد، هر قدمى كه برمىدارد، مطابق با خواسته پروردگار و پيغمبر صلى الله عليه و آله است. در عالم حركت زياد است. گاهى كسى كل حركت خود را به طرف پول جهت مىدهد و گاهى كل حركت خود را به طرف لذت بدنى، مقام، شهرت و مانند آن جهت مىدهد. خدا در قرآن مىفرمايد: هر كس حركت خود را به طرف خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله جهت بدهد. در هر زمانى اين جهت دادن، شدنى است. خيلى عجيب است كه بهترين عباد خدا در بدترين زمانها و در ميان بدترين مردم به وجود آمدند، چون كه هميشه حجت خدا بر ديگران تمام باشد. خداى متعال در قرآن، از كسى تعريف مىكند كه سورهاى را به نام او نازل كرده است. در سوره مؤمن او كارمند عالى رتبه دربار فرعون بوده است، اما همين آيات را ببينيد خداى متعال از اين انسان چه تعريفى مىكند. در آلودهترين دربار، مملكتى پر از فساد، بدترين زمان ممكن، در ميان شريرترين مردم و بدترين دربار، پاكترين انسان نشو و نما مىكند، چون زندگى خود را به طرف خدا و پيغمبر زمان خود جهت داد. يا سوره مباركه كهف، ببينيد از اصحاب كهف چه تعريفى مىكند. در يكى از بدترين زمانها، در ميان مردم شرير و در چارچوب دربارى فاسد، اينها به اولياى خدا تبديل مىشوند و چقدر پروردگار به اينها بها مىدهد كه سيصد و نه سال خواب آنان را طولانى مىكند و نمىگذارد بدن آنان بپوسد و حيوانها به آن غار حمله كنند و آنان را بخورند. خداوند در قرآن مىفرمايد: اينها خواب بودند، براى اين كه بدن آنان نپوسد، مانند مريضهايى كه مدتى طولانى روى تخت هستند، آنها را جا به جا مىكنند، تا آن قسمت از بدن آنها زخم نشود. پروردگار عالم مىفرمايد: من اينها را به راست و چپ حركت مىدادم تا بعد از سيصد و نه سال كه بيدارشان كردم، بدن آنها نپوسد. به اينها خيلى بها داده است، چرا؟ چون زندگى خود را به طرف خدا جهت دادند و با پيغمبرى برخورد نكردند. در قرآن كريم از مردان و زنانى اسم مىبرد، يا به آنها اشاره مىكند كه در بدترين روزگار، و در ميان بدترين مردم، بهترين انسان شدند تا كسى در فرداى قيامت، عذر زمانه، مردم بد و در محاصره دو هزار كانال ماهواره بودن را ارايه ندهد.
عذر بيهوده اهل گناه
تمام اين گناهانى كه مىبينيد، در تاريخ سابقه دارد، نه رباخورى جديد است، نه زناى محصنه، نه رابطه با نامحرم، نه دزدى، نه قتل، اينها قبل از ما نيز بوده است. من نمىدانم بين زمان حضرت ابراهيم عليه السلام تا زمان پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله چقدر فاصله زمانى بوده است. اما در قرآن مجيد مىخوانيم: در كنار منطقه زندگى حضرت ابراهيم عليه السلام شهرى بوده است. زمان زنده بودن ايشان، اين قهرمان توحيد، انسانى كه او را در آتش انداختند تا بسوزانند. در زمان اين انسان، خداوند براى شهر ديگرى پيغمبرى را مبعوث به رسالت مىكند، فقط براى اين كه پرونده ازدواج مرد با مرد را ببندد: «أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرّجَالَ شَهْوَةً مّن دُونِ النّسَآءِ» اين حرف حضرت لوط عليه السلام به مردم شهر خود بود: شما حق زنان را پايمال كرديد، زنان را بىشوهر گذاشتيد و مرد با مرد، جوان با جوان ازدواج مىكنيد؟ اين عمل قبلًا بوده است. چيز جديدى نيست كه ما تعجب كنيم كه چرا در آمريكا و انگلستان قانونى است. مشروب از روزگار قديم بوده، تاريخ آدم كشى نيز براى زمانى است كه خدا انسان را تازه آفريده بود، كه قابيل، هابيل را به خاطر حسادت كشت. آدم كشى، حسودى، مال مردم خورى، زنا، ازدواج دو همجنس، اينها بوده، چيز جديدى نيست.
رگ رگ است اين آب شيرين و شور در خلايق مىرود تا نفخ صور
فقط گناهان به صورت عكس، فيلم و ماهواره نبوده است كه آن نيز دارد كهنه مىشود. چيز جديدى نيست كه كسى خودش را ببازد، بىدين شود و خدا، پيغمبر، پول حلال، مسجد و محراب را رها كند و در قيامت بگويند: چون فشار زياد بود، ما نتوانستيم تحمل كنيم. اين فشار در قديم نيز بوده است و زمان شما با قديم فرقى نكرده است. اما در ميان همين زمانهاى شرّ و مردم شرير، مردان و زنانى پيدا شدند كه زندگى خود را به طرف پروردگار و دين خدا جهت دادند. روزى در جبهه ديدم جوانى آمد و گفت: من مرخصى مختصرى گرفتم و تازه از جبهه آمدم، دوباره مىخواهم بروم. خيلى جوان نورانى و آراستهاى بود. گفتم: كجا تشريف داريد؟ گفت: جايى نيستم، هوا كه خوب است، گاهى در كوچه مىخوابم و گاهى در مسجد. گفتم: مگر خانه نداريد؟ گفت: خانه خيلى خوبى داريم. گفتم: پس چرا به آنجا نمىروى؟ گفت: چون در خانه ما پدر و مادرم مشروب مىخورند، فيلمهاى بد مىبينند، نماز نمىخوانند، دين ندارند، لقمه پاك نمىخورند. بعد رفت و شهيد شد.
وعده حق به مهاجرين الى الله
خدا در قرآن، درباره اين گونه از مردم كه در دل اين همه فساد، نسبت به خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله زندگى خود را جهت دادند، مىفرمايد: «وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» اين «على الله» به زبان فارسى يعنى به گردن من است. خدا مىفرمايد: پاداش كسانى كه به طرف من و پيغمبر صلى الله عليه و آله جهتگيرى دارند، بر عهده خود من است. خدا خلف وعده ندارد. وقتى عمر در دو مسير عبادت و خدمت هزينه مىشود، دربِ تجارتى با منافع ابدى، جاويد، خالد و هميشگى باز مىشود و انسان در ارتباط با آن منافع جاويد، از لذّتها- نه يك لذت- برخوردار مىشود كه قابل بازگو كردن نيست. حتى شعاع بخشى از آن لذتهاى را در اين دنيا نصيب او مىكنند؛ لذت از خدا، انبيا، اعمال، عمر و عبادت. اين لذتها شعاعى از آن لذتهاى بىنهايت است. پيرمرد هشتاد سالهاى بود كه خيلى سخت راه مىرفت. به او گفتم: چرا اين قدر اوقات تلخى مىكنى؟ گفت: هوا را نگاه كردم- در كثرت چراغها به نظر مىزد كه صبح صادق دارد طلوع مىكند- گفتم: مگر چه چيزى را از دست دادى؟ گفت: دارم دق مىكنم كه من هشتاد سال است كه نماز شبم ترك نشده، اما امشب اين نماز از دست من رفت. وقتى به او گفتم: هنوز دو ساعت به اذان صبح مانده است، از خوشحالى داشت پر مىزد. اين لذتها را به آدم مىچشانند كه واقعاً از عبادات لذت مىبرد. از زحمات، كار كردن، رسيدگى به خانواده. كسل، غصه دار و رنجيده خاطر نيست. پير كه مىشود، باز براى عبادت و خدمت سر حال است
پايكوبان، دست افشان مىروم تا بر سلطان خوبان مىروم
شعاعى از آن لذتهاى بىنهايت را به آدم مىچشانند:«فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيًما»
غير از اين كه پاداش اينها بر عهده خودم است، در پرونده آنان نيز گناهى را نمىگذارم بماند. همه را مىآمرزم و رحمتم را نصيب آنها مىكنم. اين پاداش براى زمانى است كه عمر در دو راه هزينه مىشود؛ عبادت و خدمت، كه انسان را به تجارتى با سودهاى بىنهايت وصل مىكند.
غارتگران سرمايه عمر
اما اگر عمر در معرض غارت شيطان، شهوت، هواى نفس و مخصوصاً رفيق بد و دوست ناباب برود، البته دوست كه نه، از تنگى قافيه مىگويند دوست، دشمن ناباب است و الا اگر دوست باشد، اين همه به آدم ضربه نمىزند كه دنيا و آخرت آدم را به باد دهد. اگر عمر در تصرف اين چهار عنصر (شيطان، شهوت، هواى نفس، همنشين ناباب) قرار بگيرد، انسان دچار خسارتهايى مىشود كه الى الابد قابل جبران نخواهد بود.
اگر صد و بيست چهار هزار پيامبر عليهم السلام نيز در كنار اين خسارت ديده، جمع شوند، خدا در قرآن مىفرمايد: «فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفعَةُ الشفِعِينَ» براى آنان سود و فايدهاى ندارد. و باز خدا در قرآن مىفرمايد: «وَمَا لَهُم مّن نصِرِينَ» در اولين و آخرين و در قيامت، حتى يك نفر نيز پيدا نمىشود كه اينها را يارى كند. داد مىزنند، ناله مىكنند، دست دراز مىكنند و كمك مىخواهند، ولى خدا به آنان مىفرمايد:
«وَمَا لَهُم مّن نصِرِينَ» چون همه ارتباط خود را با او قطع كرده است؛ با خدا، انبيا، اوليا و ائمه عليهم السلام.
اينها تنها با يك منبع گره خوردند كه جهنم است. آن كسانى كه به طرف خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله جهتگيرى مىكنند، از همه اين چهار منبع خطر؛ شيطان، شهوت، هوى و دوست بد، دست مىكشند. چون اينها بعد از اين جهتگيرى و لذت بردن، به طرف آنها كشيده نمىشوند و جوابهاى خوبى در برابر آنها دارند. يكى از جوابهاى آنان اين است كه سعدى به صورت شعر درآورده است:
آب حيات منست، خاك سر كوى دوست گر دو جهان خرّميست، ما و غم روى دوست
دوست به هندوى خود گر بپذيرد مرا گوش من و تا به حشر، حلقه هندوى دوست
گر متفرق شود، خاك من اندر جهان باد نيارد ربود، گرد من از كوى دوست
گر شب هجران مرا، تاختن آرد اجل روز قيامت زنم، خيمه به پهلوى دوست
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته