يزد، مسجد ملااسماعيل دهه دوم محرم 1384
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
از آيات قرآن و روايات استفاده مى شود كه: اهل فكر، انديشه، عقل، هوشيارى و بصيرت، هيچ سرمايه اى را از دست نمى دهند و نمى گذارند در سرمايه اى كه در اختيار دارند، دچار زيان، ضرر و خسارت شوند. با هر سرمايه اى كه خدا به آنها عنايت كرده است، به تجارت صحيح و كسب سالم برمى خيزند و از طريق اين تجارت و كسب، سود ابدى و منفعت دايمى را براى خود تضمين مى كنند. اهل فكرى كه در قرآن آمده است و اهل تعقلى كه روايات مى گويند، انديشه دارانى كه معارف الهيه از آنها ياد مى كنند، در كتاب خدا براى آنها دو نشانه و علامت- در سوره مباركه زمر- بيان مى كند و خداوند در اين دو آيه، به وجود مبارك پيامبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله فرمان مى دهد كه به اينان از جانب من مژده و بشارت بده.
در آيات ديگر بيان مى كند كه مژده و بشارت خدا به دو حقيقت است:
نخست: حقيقت مادى كه مربوط به عالم آخرت كه عبارت از بهشت است و حقيقت ديگر نيز معنوى است، كه در قرآن مجيد، از اين حقيقت- در سوره مباركه توبه- تعبير به «رضوان اكبر» مى شود. شخصيت هايى مانند صدرالمتألهين، در نوشته هاى خود مانند «اسرار الآيات» كه از بهترين كتاب هاى اين مرد بزرگ است، ثابت مى كنند كه لذت رضوان اكبر براى اهل آن، از همه بهشت ها بيشتر است. چرا كه اين لذت، لذت روحى است، و وسعت روح، با بدن قابل مقايسه نيست. همان طورى كه روح بر بدن شرف و امتياز دارد، رزق قيامتى روح نيز بر رزق بدن امتياز و شرف دارد. اين مطلبى صحيح، حقيقى و واقعى است.
نشانه هاى اهل تعقّل
در سوره مباركه دو نشانه اهل انديشه بيان شده است: «فَبَشّرْ عِبَادِ* الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»
نشانه نخست؛ اينان سرمايه گوش را كه يكى از ابزار عقل است، براى شنيدن سخن هزينه مى كنند، اما كدام سخن؟ در جمله بعد نشانه دوم را پروردگار مى فرمايد: سخن و كلام احسن. كلام احسن در اين عالم از كيست؟ كيست كه سخن او در ظاهر و باطن، زيباترين، بهترين و نيكوترين سخن است. كدام متكلم داراى چنين كلامى است؟ متكلمى كه خودش زيبا، عليم و حكيم مطلق است. كلام احسن او چيست؟ قرآن كريم: «انَّ أحسَنَ الحَديثِ وَ أبلَغَ المَوعِظَهِ كِتابُ اللّهِ عز و جل» اين كلام وجود مقدسى است كه با همه واقعياتى كه دارد، بر قلب مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است و قرآن نيز براى اهل انديشه خود را نشان مى دهد كه احسن و نيكوترين كلام است: در «نهج البلاغه» آمده است: «تَعَلَّمُوا القُرآنَ فَانَّهُ أحسَنُ الحَديثِ» قرآن را بياموزيد؛ زيرا نيكوترين سخن است. اگر اين قرآن سخن خدا نباشد، از كيست؟ كدام كلام، مافوق «كلام الله» است؟ كدام كلام نيكوتر از كلام خداست؟ كلامى كه «لَارَيْبَ فِيهِ» است، هيچ شكى در حق بودن آن نيست. اگر در آن ناحقى بود، دشمنان قرآن اين ناحق را عَلم كرده بودند و اعتبار قرآن را لطمه زده بودند، به خصوص در زمان ما كه قرآن كريم از تمام زمان ها بيشتر دشمن دارد. به خاطر موجى كه انقلاب در جهان انداخت. با اين وسايل و ابزار الكترونيكى و به خاطر اين كه درياوار دارد در جهان مشترى جذب مى كند، از سياه پوست، سفيد، سرخ، شرقى و غربى، با اندك بيدارى و هوشيارى نسبت به اسلام، فرهنگ ها را رها مى كنند و به فرهنگ الهى كه تجلى آن در قرآن كريم است، اتصال پيدا مى كنند.
عقل و انديشه، نجات دهنده كشيش مسيحى
سال ها كشيشى فرانسوى در يكى از مناطق آفريقا مشغول تبليغ مسيحيت بود، اما مدتى بعد، توجهى نسبت به قرآن كريم و فرهنگ الهى پيدا مى كند؛ يعنى همان هوشيارى و بيدارى. انسان وقتى نسبت به حقيقتى هوشيار مى شود، در مقام مقايسه برمى آيد. وقتى قرآن مجيد را با انجيل و تورات و فرهنگ كليسا مقايسه مى كند، مى بيند كه در مسيحيت افكار باطل و پوچ خيلى فراوان هست، ولى در قرآن مجيد و فرهنگ الهى نه:
«لَّايَأْتِيهِ الْبطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَامِنْ خَلْفِهِ» بنابراين مسلمان مى شود و بعد عالم به برنامه هاى قرآن و فرهنگ اهل بيت عليهم السلام مى شود و شيعه شده، مربى بچه هاى شيعه در آن منطقه مى گردد. وقتى كليساى فرانسه از گرايش او به قرآن و فرهنگ الهى خبردار مى شود، نامه اى به او مى نويسد: چند ميليون فرانك فرانسه نقدى به حساب شما مى ريزيم، به شغل سابق؛ كشيش و تبليغ مسيحيت برگرد. ايشان در جواب نامه كليساى فرانسه مى نويسد: من ديگر حقيقت پيدا كرده را نمى توانم از دست بدهم. اين نتيجه فكر، انديشه صحيح، شنيدن قول أحسن و انصاف دادن در برابر قول احسن است. بعضى از سلسله امور، دست به دست هم مى دهند؛ انديشه، هوشيارى، بيدارى، مقايسه، انصاف، توفيق پروردگار، تا انسان حق را بيابد و با آن يكى شود و اگر قطعه قطعه اش كنند، از حق دست برنمى دارد.
جنگ فرهنگى يزيديان و عاشورائيان
درگيرى يزيديان با ياران كربلا بر سر همين واقعيت بود. پيشنهاد امويان و يزيديان به اين هفتاد و دونفر اين بود كه از فرهنگ الهى جدا شويد و به فرهنگ اموى بپيونديد و الا عامل ديگرى براى شهادت اين هفتاد و دو نفر نبود. اين ها نه اختلاف پولى داشتند، نه اقتصادى، نه سياسى. اصل اختلاف آنها، اختلاف فرهنگى بوده است. تمام نامه ها، خطبه ها و گفته هاى ابى عبدالله عليه السلام و يارانشان، با حرفهاى دشمنان، نشانگر اين اختلاف است. آنها مى گفتند: يزيد، دنيا، حرام، ذلت، عبادت شيطان و هواى نفس، اما اين ها مى گفتند: خدا، آخرت، حلال، عزت، عبادت خدا و تقوا. آنها در حقيقت به تعبير قرآن: «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»
دعوت به دوزخ مى كردند، اما اين ها مى گفتند: ما بهشتِ يافته را با دوزخ معامله نمى كنيم.
شخص بيدار و عاقل و هوشيار و بيناى قلبى را نمى شود خواب، غافل و كور كرد. مى شود بدنش را قطعه قطعه كرد، ولى عقل و نورى كه در او هست را نمى شود خاموش و غير فعال و بصيرت او را تاريك كرد. اين علامات، به آن معنايى كه خدا در قرآن مى فرمايد، علامات اهل انديشه است. اما گاهى كسى مى آيد، عمرى در خاك انديشه مى كند تا بفهمد كدام گياه در اين خاك بهتر رشد مى كند كه شكم مرا بهتر پر كند. نتيجه اين انديشه را حيوانات، بدون انديشه دارند. يا گاهى مى آيد فكر مى كند كه محصول زمين را با چه نقشه اى به ده برابر تبديل كنم، يا هر رأس گاو را با چه نقشه اى به ده گاو تبديل كنم، يا با چه تدبيرى هر كارخانه اى را به ده كارخانه تبديل كنم و عمرى را در لا به لاى اين افكار و ابزار صرف كنم، كه محصول آن ميلياردها تومان پول شود كه چه؟ اين بدن لاغر و مريض شده، كم كم دارد در خاك گور مى رود كه بپوسد.
خداى متعال در قرآن مى فرمايد: تبديل شدن به شجره طيبه و منبعى كه تا حد امكان، منفعت واقعى به دست بياورد و به آخرت آباد انتقال دهد در سايه تدبير و انديشه در توحيد، آفرينش، نبوت، وحى، امامت و انسانيت ميسّر است.
نشانه دوم اهل تعقّل
علامت دوم اهل تعقّل: اين افراد در درون خود، كلام احسن را نمى خواهند انبار كنند، حافظ نيستند كه ده كتاب، تفسير، يا تمام آيات قرآن و مفاتيح را حفظ كنند، اين كار را نوار و سى دى نيز مى تواند انجام دهند، بلكه كلام احسن را شنيده، همراه با انصاف مى پذيرند و به آن جهت عملى مى دهند؛ يعنى تمام وجود آنها افق طلوع عمل به كلام احسن مى شود. اگر كلام احسن را مى شنود: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسنِ وَ إِيتَآىِ ذِى الْقُرْبَى »
عادل، محسن و انفاق كننده مى شود.
بعد از شنيدن: «يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنكَرِ» از گناهان آشكار و نهان و تجاوزگرى پاك مى ماند؛ يعنى قرآن عينى مى شود. قرآن را گاهى در صفحه مى بينند و گاهى در وجود او. اميرالمؤمنين عليه السلام عادل است، اما عدل او عدل خداست. محسن است، اما احسانش، احسان الله است. «إِيتَآىِ ذِى الْقُرْبَى » بودنش، رزاقيت پروردگار است. يعنى مى شنود و جلوه عملى مى شود. اين افراد لياقت دارند كه خدا از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها بشارت بهشت و «رِضْوَ نٌ مّنَ اللَّهِ أَكْبَرُ» را بدهد.
دو مدال افتخار اهل تعقّل
اينان حق دارند كه پروردگار اين دو مدال افتخار را به آنها بدهد: «أُوْلئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ»
اين ها كسانى هستند كه به هدايت خدا وصل هستند؛ يعنى بين آنها و خدا رابطه نورى وجود دارد كه از طريق، دايم از پروردگار فيض مى گيرند. چه زمانى كه در دنيا هستند و چه زمانى كه در قيامت وارد مى شوند. فيض خدا و گيرندگى اين ها نيز بى پايان است، چون در حق اين افراد مى فرمايد:«خلِدِينَ فِيهَا»
آنها در اين حقيقت خلود دارند. وقتى در حال دريافت رحمت خدا، فيض خدا، بهشت و رضوان اكبر هستند، او منبع پايان ناپذير است و گيرندگى اين ها نيز تمام نمى شود، پس دايم در گرفتن هستند.
شما تجارتى را پرسودتر از اين كجا مى خواهيد پيدا كنيد؟ «أُوْلئِكَ الَّذِينَ هَدَلهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْببِ»
اين ها صاحبان خرد و فكر هستند كه اين دو نشانه را دارند: هم گوش را در شنيدن كلام احسن و هم وجود خود را در تحقّق دادن كلام احسن هزينه مى كنند.
زراعت و تجارت اهل تعقّل
آن گاه پروردگار عالم، در قرآن از اين ها دو تعبير دارد؛ «زارع» و «تاجر». اما تعبير زارع در آيه بيست سوره مباركه شورى است. «مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْأَخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِى حَرْثِهِ» كسى كه بخواهد- چه كسى مى خواهد؟ عاقل، متفكر، خردمند، انديشمند- بكارد و كاشت خود را با خدا معامله كند؛ يعنى براى خدا و لله باشد، در دنيا زندگى مى كند، ولى محصول دايمى مى كارد، چون به قدرى باهوش و با فكر است كه عمر خود را حرام نمى كند، زراعت خود را از بين نمى برد، عمرى در اين دنيا براى خدا زراعت كار و كارگر است.
اگر ازدواج مى كند، براى خداست. «نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ» همسران شما براى شما محل كشت آخرتى است. او زارع است، چون براى خدا ازدواج كرده است. بايد فرزند او مانند حسن، حسين و قمر بنى هاشم باشند.
دانه اى كه اين چنين زارعى بكارد، با آن زمين، بايد چنين محصولى بدهد؛ ابدى، دايمى و هميشگى. نه تنها از طريق خودش، بلكه از خدا، از طريق فرزندان خود نيز فيض بگيرد.
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: مسيح عليه السلام با ياران خود از كنار قبرستانى عبور مى كردند. قدم ها را تند كرد، با حالت دويدن كه ياران نيز به دنبالش دويدند، رد شدند. چند روز بعد آمدند از كنار اين قبرستان عبور كنند، قدم ها را كند كرد. به او گفتند: چرا چند روز قبل با عجله رد شديد و امروز به كندى؟ فرمود: چون چند روز قبل كسى را در عالم برزخ ديدم كه در عذاب است، اما امروز ديدم كه نجاتش دادند. پرسيدم، به من گفتند: ديروز، فرزند اين انسانِ از دنيا رفته را به مدرسه بردند، اولين چيزى كه معلم به او ياد داد «بسم الله الرحمن الرحيم» بود. «1» نفرمود «بسم الله الرحمن الرحيم» كه از قرآن است، نه، در سوره نمل نگاه كنيد، نامه اى كه سليمان به پادشاه يمن نوشت، دارد: «إِنَّهُ مِن سُلَيْمنَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
ياد، اسم و رسم خدا هميشه بوده است. وقتى معلم به فرزند او «بسم الله الرحمن الرحيم» ياد داد، خداوند فرمود: فرزند او مرا به رحمانيت و رحيميت خواند، من حيا مى كنم كه پدرش را عذاب كنم. معلوم مى شود كه پدرش كافر و اهل خلود در عذاب نبوده است. وقتى در برزخ كسى را با «بسم الله» فرزندش نجات بدهند و اين فيض نجات را به پدر برسانند، فكر كنيد از ناحيه حضرات حسن و حسين و زينب كبرى و قمر بنى هاشم عليهم السلام و امامان معصومى كه از فرندان امام حسين عليه السلام به وجود آمده اند و امام زادگان پاك، به پدر و مادرشان- اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهما السلام- چه فيضى مى رسد؟
اين كشت و زراعت است: «مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْأَخِرَةِ» اين ها با انديشه اى كه دارند، مى بينند كه جهان مانند مزرعه، خدا مالكِ مزرعه و اين ها مسئول كشت هستند و صاحب مزرعه نيز مسئول خرج و هزينه كردن براى اين مزرعه است. به همين خاطر بعد از اين جمله مى فرمايد:«نَزِدْ لَهُ فِى حَرْثِهِ» كشت و دانه هاى كاشته شده او را خودم رشد مى دهم و اضافه مى كنم.
رشد و نمو كشت زارع
اكنون سه آيه در اين زمينه عنايت كنيد كه چگونه خدا كاشته انسان را رشد و نمو- مادى و معنوى- مى دهد:
«مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَ لَهُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ»
اين قيد «فى سبيل الله» بايد باشد و الا اگر نباشد، آدم در شوره زار دارد مى كارد، كه چيزى در نمى آيد.
آنان كه در راه خدا انفاق مى كنند؛ يعنى عمر خويش را هزينه كرده، پول درآورده و دايم درآورده را مطابق شأن خود خرج كرده و بقيه را نيز براى خدا كاشته است. كار آنان مانند دانه اى است كه وقتى به من داده مى شود، چون كشاورز دانه را در زير زمين كاشته و رفته است، من چند ماه بعد، اين دانه را به هفت خوشه تبديل مى كنم: «فِى كُلّ سُنبُلَةٍ مّاْئَةُ» كه در هر خوشه اى، صد دانه هست. كشاورز دانه اى زير زمين گذاشت و رفت، اما من آب آن را از آسمان دادم، خورشيدش را من تاباندم، من هوا را به دانه رساندم تا يك عدد را به هفتصد عدد تبديل كردم: «وَاللَّهُ يُضعِفُ لِمَن يَشَآءُ» و شما هر كار خيرى را در اين عالم بكاريد، من اضافه اش مى كنم كه منفعتش ابدى و محصول آن دايمى مى شود. «مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»
اگر شما يك خوبى انجام دهيد، من ده برابر به شما برمى گردانم. ده برابرِ تمام نشدنى. همه حرف قرآن اين است. اگر ما به قرآن اعتماد آن را باور كنيم: «إِنَّ الْمُصَّدّقِينَ وَ الْمُصَّدّقتِ وَ أَقْرَضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»
مردان و زنان صدقه دهنده و آن كسانى كه به خدا قرض مى دهند. وام را به خودش نسبت مى دهد كه هركسى وام مى دهد، به من مى دهد؛ يعنى كارى به وام گيرنده ندارد، اينجا وام دهنده دارد با خدا معامله مى كند:
«يُضعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ» وام او را چند برابر مى كنم و پاداش با ارزشى به آنها عنايت مى كنم.
اهل تعقل و هزينه صحيح سرمايه عمر
انسان بيدار، هوشيار، با فكر و انديشه و سرمايه هاى مختلفى كه در اختيار او است و از همه مهمتر، سرمايه عمر، همه را هزينه شنيدن حق و به اجرا گذشتن آن در همه شئون زندگى مى كند و خود را به زارعى تبديل مى كند كه در اين عالم مى كارد و روز قيامت نيز به صورت محصول ابدى درو مى كند، البته كسى كه وارد اين فضا شود و اين گونه زندگى كند. چون خيلى ها در اين عالم، اسير هستند و در اسارت، دست و پاى انسان بسته است و فقط سلسله حركاتى از او صادر مى شود كه يا براى هواى نفس است، يا شكم، يا شهوت، يا شيطان. اما شخص هوشيار اسير نمى شود و در آزادى نيز هر كار مثبتى را كه مى تواند، انجام مى دهد و عمر خويش را صحيح خرج مى كند تا زارع خدايى شود.
ز دام طبيعت پريدن خوش است گل از باغ ناسوت چيدن خوش است
مى عشق نوشيدن از دست يار از آن باده جان پروريدن خوش است
نسيمى وزد گه ز باغ وصال از آن، جامه بر تن دريدن خوش است
از آن شهر و اين خانه تا كوى دوست چو آهوى وحشى دويدن خوش است
همه شب به اميد صبح وصال چو نى ناله از دل كشيدن خوش است
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
منبع : پایگاه عرفان