اي صبا از ما بگو با كربلا
اي نماز ما به خاكت مبتلا
تا به كي دور از تودر خود سوختن
چشم بر راه نسيمت دوختن
يا جنون كن راه خود را بازكن
يا مرا آماده ي پرواز كن
بر سر ني زلف ما را تاب ده
ماهيان را رخصت گرداب ده
آنچنان كن تا نماند در زمين
از وجودم غير آهي آتشين
گفت با من نكته داني اهل دل
كي خدا گنجد درون آب وگل
خانه ي حق چار چوبي تنگ نيست
حج همين گردش به دور سنگ نيست
حج حجامت مي كند ارواح را
پاك ميسازد ز دل اشباح را
حج تو آن گه قبول حق شود
كه دلت در تور مستغرق شود
طوف سنگ كعبه حج اصغر است
حج اصغر شاخ بي برگ و بر است
حج اكبر كن به خون احرام كن
سينه را بر تيغ ها اطعام كن
كربلا بيت الحرامي ديگر است
حاجيانش را مقامي ديگر است
نيتش ترك سر و پا گفتن است
در پي اش تكبير در خون خفتن است
از حرم تا قتلگه سعي صفاست
رد پاي اهل بيت مصطفاست
عيد اضحي ذبح اكبر راببين
كعبه ي در خون شناور را ببين
اي جوانان بني هاشم چرا
بر نمي داريد تابوت مرا
تاك تا كي سر كند در آفتاب
تا ز شاخ و برگ او جوشد شراب
اي خماران را شرابي سوخته
ما عطشناكيم و آبي سوخته
بي تودر چاهيم و آهي آتشين
دولي از دود طنابي سوخته
دوش ديدم خيمه هايي را به خواب
شعله گون در پيچ و تابي سوخته
از حرارت سوختم آبي كجاست
چشم حسرت ماند و خوابي سوخته
خشك سالي مي تپد از شش جهت
آسمان دارد سحابي سوخته
ذوالجناح آمد وليكن بي سوار
خسته با زين و ركابي سوخته
كاروان بر باد گويي مي رود
غرق ماتم در نقابي سوخته
مي رود تا شام در بهت غروب
بر سر ني آفتابي سوخته
منبع : تبیان