فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

استقامت زن در عفت و پاک دامنی

 

 

علت آن که موضوع گفت وگوی ما استقامت زن در عفت و پاک دامنی است -در صورتی که عفت در مرد نیز به حد اعلی لازم و واجب می باشد - دوچیزاست:

 

سرمایه زن

 

نخست; آن که تنها سرمایه زن، عفت و پاک دامنی اوست; زن اگر بالاترین مقامات و عالی ترین معلومات را هم دارا باشد ولی نتواند عفت خود را نگاه دارد و پاک دامنی نداشته باشد، ارزش واقعی ندارد، حتی خود زن ها برای چنین زنی احترام قایل نیستند، ولی اگر عفت خود را حفظ کرده و دامن به نانجیبی آلوده نکند، محترم ترین و محبوب ترین زن خواهد بود و خدا و خلق، چنین زنی را دوست می دارند.

 

چیزی که تمام خردمندان، بلکه فطرت بشر از زن انتظار دارند، همان عفت و پاک دامنی است. شوهر اگر بداند که همسر او به گرداب بی عفتی نزدیک می شود، هرچند قلبش از محبت آن زن آکنده باشد، مهر او از دل شوهر می رود، هر چند ظاهرا به عللی نتواند سخنی بگوید. پدر و مادر اگر آگاه بشوند که دخترشان از راه عفت برکنار و به نانجیبی نزدیک شده افسرده و دل خون می شوند و در حد توانایی خود در صدد جلوگیری برمی آیند. برادران، خواهر نانجیب را ناخوش دارند و از آن بیزارند. اگر زن یا دختری نانجیب در فامیلی یا خانواده ای یافت شود، هر یک از افراد فامیل (چه زن و چه مرد) او را برای خود نقطه ای سیاه می شمارند و مایه ننگ می دانند، چنان چه تمام این اشخاص، زن های نجیب را در خاندان خود از افتخارات می شمارند.

 

زن، همان طور که به زندگانی و حیات خود علاقه مند و از مرگ گریزان است، بیش تر از آن باید در حفظ عفت و پاک دامنی کوشا باشد و در این راه استقامت کند، زیرا مرگ از زندگی باعار و ننگ آسان تر و بهتر است.

 

خطرمرد برای زن

 

دومین علتی که موجب شد موضوع بحث به استقامت زن در عفت و پاک دامنی اختصاص داده شود خطراتی است که از ناحیه مرد برای برباد دادن عفت زن ایجاد می شود. من بر خلاف بسیاری عقیده دارم که زن را مرد فاسد می کند، زن را مرد در سیاه چال بی عفتی و بی حیایی سرنگون می سازد، این موجود لطیف و عفیف را مرد جنایت کار برای اطفای شهوت خود به بدبختی می کشاند، کم تر زنی است که خود به خود دست از عفت بردارد، شاید هشتاد درصد زنانی که از جاده عفت خارج شده اند، در اثر حیله گری مرد بوده است. مرد برای آن که غریزه جنسی خود را آرام کند، به لطایف الحیلی متشبث می شود و موجودی عفیف را سیاه بخت می کند، لذا در این بحث خطاب من به خانم هاست که از این موجود خطرناک که نامش مرد است، بپرهیزند و متوجه باشند که فریب او را نخورند، چون مرد برای فریفتن و جلب خاطر زن وسایلی برمی انگیزد و از راه های مختلف و طرق عدیده ای وارد می شود، گاه دل سوزی می کند و او را مظلوم می خواند، گاه اظهار عشق و علاقه کرده خود را در دوستی، جانفشان معرفی می کند و به عنوان دفاع از آن موجود ساده لوح با چند چاقوکشی که خود آنان را برانگیخته به نبرد می پردازد و پیروز می شود تا دلاوری خود را نشان دهد، یا کتک می خورد تازن او را وفادار بداند، گاه در نامه های عاشقانه از سوز و گداز عشق، سخن می راند و از شام تاریک فراق و بی خوابی شب، دم می زند، گاه لباس معلمی می پوشد و به وسیله نمره خوب دادن و نوید به پذیرفتن در امتحان، دختران معصوم را می فریبد، گاه در سر راه ایستاده و می کوشد که توجه آن پاک دلان را به خود جلب کند، گاه نقاب خیرخواهی بر چهره می نهد و با پند و اندرز دادن خود را به مقصود پلید خود نزدیک می سازد، گاه زنی را بر می انگیزاندکه به وسیله او به مقصود خود دست یابد. نقشه ها می کشد، طرح ها می ریزد، تضرع و زاری ها می کند، یا خشونت و تندخویی ها نشان می دهد، از مسافرت سوغاتی های قشنگ می آورد، تا دختری پاک دامن را به دام خود کشد یا زنی زیبا را از خانه شوهر بیرون آورد و چندگاهی از او لذتی برد; آن گاه به دنبال دیگری می افتد و داستان تکرار می شود.

 

زن باید بداند

 

زن باید بداند: که هر مردی که از او احترام می کند و اظهار دوستی و صمیمیت می نماید، از لحاظ هوس و ارضای شهوت رانی است، خواه آن مرد از دوستان شوهرش باشد، خواه از دوستان برادرش، خواه پسرخاله و پسرعمو و پسردایی و پسرعمه اش، خواه از خویشان دیگرش باشد. گاه تشکیل جلسات فامیلی از نقشه های خطرناکی است که مرد برای استفاده از پاک دامنان فامیل خود کشیده، احترام و اظهار محبت فوق العاده ای که مرد در موقع وداع، از زنان می کند، فقط از نظر شهوت رانی پلید اوست، اگر غیر از این است پس چرا این گونه اظهار محبت ها را به پیره زنی آبله رو و سفیدمو و ژنده پوش نمی کند، هرچند نزدیک ترین خویشان او باشد.

 

مرد وقتی بخواهد زن را به کاری که بر خلاف عفت است وادارد - و زن برحسب نجابت فطری از آن امتناع می نماید - استدلال غلطی به زن تلقین می کند: «که باید قلب پاک باشد»، زن را به هرگونه بی عفتی و آلودگی می کشاند به عنوان آن که قلب باید پاک باشد! با لب های آکنده از آتش شهوت اظهار محبت می کند! بادست های دزد و جنایت کار خود هرگونه عملی انجام می دهد، با چشم های خائن خود هر بی غیرتی را مرتکب می شود، می گوید: قلب باید پاک باشد.

 

تغییرمعانی الفاظ

 

مرد برای فریب زن، معانی الفاظ را تغییر می دهد، شهوت رانی را عشق می خواند، بی عفتی و هرزگی را وفا می گوید،نجابت و پاک دامنی را جفا و بداخلاقی می نامد، شل بودن و مقاومت نکردن زن را که بدترین نانجیبی است، خوش اخلاقی اسم می گذارد! طمع مرد به حدی است که نمی تواند به یک زن اکتفا کند، بلکه حریص است که در هر آنی از چندین زن استفاده کند و برای آن که بدین مقصود کامیاب شود، با هر مانع که در این راه باشد می ستیزد با شدیدترین وضع با حجاب و پوشیدگی آن مبارزه می کند، طرفداری از آزادی (هرزگی) زن می نماید و آن را نهضت بانوان لقب می دهد.

 

آزادی زن در نظر مرد

 

آزادی زن در نظر مرد به هوس آن است که هرآنی خواسته باشد بتواند از چند زن رنگ آمیزی شده لذت ببرد و در کوچه و خیابان و محافل، چشم چرانی کند، آزادی زن در لغت مرد با هوس این است که به دنبال هر زنی که رهسپار شود، کسی مانع او نشود، آزادی زن در نظر او آن است که عده ای لجام گسیخته ورنگ آمیزی شده اوقات گران بهای خود را با مرد وحشی در پای میز قمار به سربرند، یا در شب نشینی ها به صورت نیمه عریان به عیش و عشرت بگذرانند، یا در مجلس های دانس و بالت، زن و مرد با یک دیگر تماس تن به تن داشته باشند. زن تا در دژ و خانه عفت قرار دارد، در نظر چنین مردانی آزادی ندارد، همان که از آن خانه قدم بیرون نهاد و در بازار بی عفتی متاع خودرادرمعرض فروش قرار داد، چنین زنی آزادی دارد; حیله گری مرد به حدی است که تمام این خیانت کاری های خود را از زن می پوشاند و آن موجودلطیف و ساده لوح می پندارد که مردانی که دم از آزادی زنان می زنند نظر حقیقت خواهی دارند، زن اگر با قیافه ساده، خود را در لباس عفت بپوشاند وازخانه بیرون آید، آتش شهوت مرد پلید زبانه می کشد و بر وی دشنام می دهد وچنین زنی را امل لقب می دهد و می گوید: «فواحش اغلب در این لباسند» مردنانجیب می خواهد زن را به هر طوری که ممکن است نانجیب ببیند. اگر زن واقعا نجیب و پاک دامن باشد مرد به همین مقدار قانع است که در کوی و برزن، لباس نانجیبی بر تن کرده باشد تا از لذایذ چشمی محروم نگردد و آن را مقدمه لذایذ دیگر قرار دهد.

 

مرد اگر به نفع آزادی زن مقاله می نویسد یا سخن رانی می کند از آن نظر است که اگر زن لباس عفت در برکرد، مرد ازچشم چرانی و دست دادن و اظهار محبت در وقت وداع و... محروم می شود. اگر مرد که می گوید: زن شریک زندگی اوست، راست می گوید، پس چرا دلش دنبال دیگران می رود و دله گی شهوانی خود را بروز داده با هر زن زیبایی، با زبان یا با دست و چشم مغازله می کند.

 

ای مرد! جنایت تا کی؟ خیانت تا چند؟ با موجود رعنا و لطیفی که هم چون موم در دست تو نرم است و تسلیم تمایلات تو است. حیله گری سزاوار نیست، خدعه و فریب ناپسند است.

 

چند اندر پی رنگ و بویی به تکاپو بسر هر کویی مات و حیران به رخ نیکویی کرده ای بوالهوسی هرچه، بس است

 

من اگر از زن طرفداری می کنم می گویم: محیطی که زن عفیف را از جاده عفت خارج می کند باید نابود گردد و به جای آن محیطی سالم ایجاد شود که زن بتواند عفت خود را حفظ کرده ودامن خود را به ننگ نیالاید.

 

زن عفیف

 

زن نجیب و عفیف، زنی است که جز شوهرش تن مردی با او تماس نگرفته باشد، دست دادن زن و مرد به واسطه ارتباط الکتریکی که میان آن دو حاصل می شود و اشعه مغناطیسی که از بدن هر دو خارج می شود و در بدن دیگری داخل می گردد، عفت آن دو را متزلزل می کند و از قله عفت به قعر دره فحشا نزدیکشان می کند. مرد نجیب و زن عفیف کسانی هستند که جز همسر خود دیگری را دوست نداشته باشند. زن باید شوهرش را بهترین فرد و زیباترین مرد و محترم ترین کس بداند. مرد نیز باید زنش را نمونه جمال و زیبایی و آراستگی و پیراستگی بشمارد.

 

خطراتی که از ناحیه مرد متوجه زن است یک صدم خطراتی که از ناحیه زن متوجه مرد است نیست، لذا استقامت زن در عفت و پاک دامنی دربرابر مرد، به مراتب سخت تر از استقامت مرد در عفت و پاک دامنی است. نگاه داری گنج کار آسانی نیست.هرکس گنج گران بهایی دارد، در حفظ و نگاه داری آن اگر کوشانباشد طمع کاران از کفش می ربایند. عفت زن بزرگ ترین و گران ترین گنج هاست.

 

عفت

 

عفت، گنجی است که راه موفقیت دنیا و آخرت از آن آغاز می شود. امیرمؤمنان علی(ع) پیوسته می فرمود:

 

«افضل العبادة العفاف; (2) عفت بالاترین عبادت هاست.»

 

زنی که بتواند عفت خود را نگاه داری کند، بزرگ ترین وظیفه دینی وانسانی خود را انجام داده است. البته چنین گوهر گران و این گونه جواهر درخشان، دزدان بسیاری دارد که همواره در کمین نشسته اند تا آن را از کف دارنده اش بربایند; برای ربودن گوهر عفت، دزدان از قتل و غارت، از تهمت و افترا دریغ نمی کنند، همان طور که پیش از این ذکر شد از هر چه از دستشان بر آید برای ازبین بردن عفت کوتاهی نمی کنند.

 

وظیفه زن

 

در پایان خود را ناگزیر از ذکر این نکته می دانم که زن نجیب هم نباید طوری رفتار کند، یا قدم بردارد که شهوت مرد شهوت پرست را برانگیزاند; راه رفتن زن باید آرام و نجیبانه باشد، سخن گفتن زن باید بسیار ساده باشد و هیچ گونه کرشمه ای در آن به کار نرود. قرآن می فرماید:

 

«فلاتخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض; (3)

 

در سخن نرمی به خرج ندهید [آواز خود را نازک نکنید]، تا آنان که قلبشان بیمار است به شما طمع نکنند.»

 

زن نباید آرایش خود را به کسی جز شوهرش نشان دهد، چنان چه نباید جز برای شوهرش خود را بیاراید. قرآن می فرماید:

 

«ولایضربن بارجلهن لیعلم مایخفین من زینتهن; (4)

 

و نیز چنان پای بر زمین نزنند تا آن زینت که پنهان کرده اند، دانسته شود.»

 

نابود باد زنی که خود را برای شوهر نیاراید، ولی هنگامی که از خانه بیرون می رود، خود را بیاراید. آراستن زن برای نمایاندن خود به رهگذران، یا به کسانی که با آنان ملاقات می کند، یا در بازار از آنان خرید می کند، یکی از بزرگ ترین بی عفتی هاست; زیرا چنین زنی عملا مرد شهوت انگیز را به خود دعوت می کند و موجب می شود که شهوت رانان از پی او برخیزند و استدلال مخالفان که می گویند: «تا از طرف خود زن چیزی نباشد مردی از پی او روان نمی شود» راست می آید هرچند من با کلیت این استدلال مخالف هستم، ولی در این گونه زنان، کاملا صحیح به نظر می رسد; زیرا کم تر زنی است که در راه به طور عادی حرکت کند; در راه رفتن عشوه گری نکند; ژست های تحریکی به خود نگیرد، در قیافه و لباس های خود، سادگی را مراعات کرده باشد و مردان به سراغ او روند. بسیاری از مردان به چنین زنی رحمت می کنند و نجابت و عفت او را می ستایند، زیرا هر مردی چشم چران و شهوت ران نیست، یا اگر هم چنین باشد، در برابر این گونه عفت و نجابت و پاک دامنی، سر تسلیم فرودمی آورد و با نظر اعجاب و تحسین به چنین زنی می نگرد.

 

نانجیبی یعنی چه؟

 

بسیاری از زنان چنین می پندارند که بی عفتی و نانجیبی همان معنای مخصوص را دارد،از این جهت، خود و بسیاری را نجیب می دانند، غافل از آن که نانجیبی مراحلی دارد; اگر زن از خانه داری سرباز زند و پیوسته بخواهد به گردش یا منزل دوستان و خویشان برود، یک مرحله از نانجیبی است. اگر زن با مردی جز شوهرش بیش تر ازمقدار احتیاج سخن گوید، یا معاشرت کند، یک مرحله از نانجیبی است. اگر زن هنگامی که خود را آرایش کرده، خوش بدارد که مردان او را بنگرند، مرحله ای دیگر از نانجیبی است. اگر زن هنگامی که به مهمانی می رود خود را بهتر از موقعی که در خانه برای شوهر می آراید، آرایش کند; مرحله دیگری از نانجیبی است. اگر زن به شوهر به نظر احترام ننگرد; وشوهر در نظرش کوچک و حقیر باشد، یک مرحله نانجیبی است، اگر زن آرزومند باشد که شوهر همه خواسته های او را انجام دهد; و گرنه با او سرناسازگاری بردارد، یک مرحله از نانجیبی است، اگر زن از بچه آوردن دریغ داشته باشد و یا در فکر سقطجنین باشد، یک مرحله از نانجیبی است. اگر زن از پوشیدن لباس و کفش و جوراب ارزان قیمت ابا داشته باشد; یک مرحله از نانجیبی است، اگر زن ملاحظه اقتصاد را در زندگانی شوهر نکند، یک مرحله از نانجیبی است، به هرحال، نانجیبی و نجابت مراحلی دارد. بعضی از زنان ممکن است قسمتی از آن را دارا و قسمتی را فاقد باشند، زنده باد زنی که نجابت و صفات مثبت جنس لطیف را به تمام مراحل دارا باشد و در قلعه سعادت زندگی کند.

 

همان طوری که زن را در برابر مرد، جنس لطیف لقب داده اند، همان طور زن باید صفاتی که شایسته جنس لطیف است نیز دارا باشد تا لطافتش افزون گردد. آن مقداری که از زن جبن پسندیده است، شجاعت پسندیده نیست. آن مقداری که از زن بخل شایسته است، سخاوت برازنده نیست.

 

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:

 

«صفات پسندیده زن صفاتی است که در مرد ناپسند است مانند: تکبر، جبن، بخل. اگر زن متکبر باشد تسلیم کسی نمی شود و اگر ترسو باشد از کوچک ترین پیش آمد می گریزد و از خطر محفوظ می ماند و اگر بخیل باشد، ثروت خود و شوهرش را حفظ می کند.» (5)

 

چه بسیار زنانی که در اثر کاردانی و اقتصاد، شوهر خود را ثروتمند کردند، چه بسیار زنانی که شوهر خود را از خاک سیاه به تاج و کلاه رسانیدند، ولی از آن سو نیز زنانی بودند که خواب و خوراک را بر شوهر خود حرام و روزگار او را تباه کردند.

 

انتظار از زنان مسلمان

 

امیدوارم که زنان مسلمان خودشان مستقیما فکر کنند و احساسات را کنار گذارند، هوا و هوس را دور اندازند و سود خودشان را از زیان تشخیص دهند ومتوجه باشند که در این گونه قضاوت ها و تشخیص ها فریب مردان شهوت پرست را نخورند و به تلقینات شیطانی آنان گوش فرا ندهند، بلکه آن طوری که حق و حقیقت راهنمایی می کند همان طور قدم بردارند تا سعادت دو جهان را از آن خود و خاندان خود بنمایند، خدا همه را راهنمایی کند.

 

زن پرهیز کار

 

اینک سخن را با نقل داستانی از امام صادق(ع) در باره زنی که در پاک دامنی و پرهیزکاری استقامت داشته است، پایان می دهیم:

 

«یکی از قضات بنی اسراییل برادری داشت بسیار درست کار، هنگامی که مجبور به سفری شد زن خود را که بسیار زیبا و پاک دامن و با تقوا بود و از این سفر شوهرش ناراضی بود به دست برادر قاضی اش سپرد.

 

قاضی که نزد آن زن برای انجام کارهای او می رفت، کم کم به آن زن متمایل شد، هنگامی که تمایلش شدت یافت از او کام خواست، زن نپذیرفت، قاضی سوگند یادکرد که اگر تسلیم من نشوی به پادشاه می گویم که تو بدکاره شده ای. زن تسلیم نشد و گفت: هرچه می خواهی بکن، قاضی نزد شاه رفت و گفت: نزد من ثابت شده که زن برادر من بدکاره شده است. پادشاه گفت: سنگسارش کن، قاضی نزد زن آمد و گفت: پادشاه فرمان سنگسار کردن تو را داده است تسلیم می شوی یا فرمان را اجرا کنم؟ زن پاک دامن استقامت کرد و تسلیم نشد.

 

قاضی با عده ای به سنگسار کردن آن زن پرداختند و هنگامی که او را مرده پنداشتند دست برداشته باز گشتند، شب فرا رسید و زن هنوز در تن رمقی داشت، تکانی به خود داد و از چاله ای که برای سنگسار کردنش کنده بودند درآمد و از شهر بیرون شد تا به دیری رسید. قصه خود را به صاحب دیر باز گفت، صاحب دیر را بر او رحمت آمد و به درون دیرش برد، به درمانش پرداخت، هنگامی که زخم های تنش بهبودی یافت فرزند خردسالش را به آن زن سپرد تا تربیتش کند.

 

پیشکار صاحب دیر فریفته زیبایی آن زن شد و از او کام خواست، زن تسلیم نشد آن مرد گفت: اگر تسلیم نشوی تو را به کشتن خواهم داد، زن گفت: هرچه می خواهی بکن آن مرد به سوی کودک صاحب دیر روان شد و گردن کودک را بشکست و سپس نزد صاحب دیر شد و گفت: زن بدکاره را راه دادی و فرزند خود را بدو سپردی تا او را بکشد؟ صاحب دیر آمد، کودک خود را در آن حال دید، به زن گفت: با آن که من با تو نیکی کرده بودم این چه کار بود که کردی؟ زن داستان را گفت، صاحب دیر به آن زن کمکی کرد و گفت. خدا نگه دار تو باشد. زن شبانه از آن دیر بیرون شد.

 

صبحگاهان به دهکده ای رسید، مردی را دید که به چوبی دار زده اند (6) حالش پرسید، آن مرد گفت: بیست درم بدهکارم و میان ما رسم است که با بدهکار چنین کنند تا بدهی خود را بپردازد یا بمیرد. زن بیست درهم را به طلبکار داد و آن مرد را از مرگ نجات داد، مرد گفت: ای زن هیچ کس به اندازه تو بر من حقی عظیم ندارد، تو مرا از مرگ رهانیدی، من در خدمت تو هستم هرجا بروی.

 

رفتند و رفتند تا به کنار دریا رسیدند در آن جا مردمی را با کشتی هایی دیدند، مرد به زن گفت: این جا بنشین تا من بروم برای ایشان کار کنم و خوراکی فراهم کرده بیاورم و به سوی کشتی رهسپار شد، دید کشتی ها پر از اموال گران بها و عنبر و گوهر است، پرسید ارزش آن ها چه قدر است؟ گفتند: بسیار است و تو نتوانی به شمار آوری، گفت: نزد من چیزی است که از همه این ها پربهاتر است کنیزی دارم بسیار زیبا! گفتند به ما بفروش; گفت: مشروط بر آن که بروید و او را ببینید. به طوری که آن کنیز نفهمد، کسی را فرستادند که آن زن پرهیزکار را ببیند، هنگامی که فرستاده باز گشت و گفت: من تا کنون به زیبایی او ندیده ام، کنیز را به ده هزار درم خریدند و بها را پرداختند و او گرفت و رفت تا ناپدید شد.

 

خریداران به سراغ زن پاک دامن رفتند و گفتند:برخیز و به درون کشتی آی; زن گفت: چرا؟ گفتند: ما تو را از اربابت خریده ایم. گفت: او ارباب من نبود. گفتند: برمی خیزی یا تو را ببریم؟ زن برخاست و با آن ها روان شد.

 

بازرگانان به همدیگر خوش گمان نبودند و هرکدام از دیگری بیم داشتند که زن را به او بسپارند; زن را به تنهایی در کشتی جواهرات سوار کردند و خودشان در کشتی دیگر سوار شدند و به سفر دریا پرداختند.

 

دریا طوفانی شد، کشتی بازرگانان با سرنشینانش غرق شد، باد کشتی جواهرات را به کنار جزیره ای رسانید، زن پیاده شد و کشتی را بست و در آن جزیره به گردش پرداخت، جزیره ای بود دارای آب های گوارا و میوه های گوناگون. زن با خود گفت: این آب برای آشامیدن و این میوه ها برای خوردن و کار من عبادت خدا باشد.

 

از سوی خدا به یکی از پیامبران بنی اسراییل وحی شد که برو و به شاه بگو که در جزیره ای بنده ای از بندگان ما هست، تو و اهل کشورت باید بروید و نزد او اعتراف به گناه کنید و از او آمرزش بخواهید، اگر او از من آمرزش شما را بخواهد من شما را می آمرزم.

 

شاه با همراهانش حرکت کردند تا به جزیره رسیدند و زنی را در آن جا یافتند، شاه آغاز سخن کرد و گفت: «قاضی خبر داد که زن برادرش بدکاره شده من بدون تحقیق فرمان سنگسارش را صادر کردم، از آن ترسم که آن زن گناهی نکرده باشد، از خدا بخواه که مرا بیامرزد.» زن پاک دامن گفت: خدای تو را بیامرزد بنشین، شوهرش جلو آمد و در حالی که او را نیز نمی شناخت گفت: زنی داشتم پاک دامن و درست کار، سفری کردم که او راضی به سفر من نبود و او را به برادرم سپردم، هنگامی که باز گشتم برادرم گفت: زن تو بدکاره شد و ما سنگسارش کردیم، می ترسم که گناهی کرده باشم. زن گفت: خدای تو را بیامرزد و او را در کنار شاه نشانید، سپس قاضی جلو آمد و داستان خود را به طور حقیقت بگفت و تقاضای دعا برای آمرزش گناه خود کرد، زن گفت: خدا تو را بیامرزد و روی به شوهرش کرد و گفت: شنیدی؟ صاحب دیر آمد و داستان خود را بگفت و گفت: می ترسم آن شبی که آن زن را بیرون کردم گرفتار درنده ای شده و کشته شده باشد و من گناه کار باشم. زن گفت: خدا تو را بیامرزد، پس از آن پیش کار صاحب دیر آمد و داستان را به راستی اعتراف کرد، زن گفت: خدا تو را بیامرزد و روی به صاحب دیر کرد و گفت: شنیدی؟ سپس مردی که به دار آویخته شده بود آمد و داستان خود را باز گفت و طلب دعا برای آمرزش گناه خود کرد زن گفت: خدا تو را نیامرزد.

 

آن گاه روی به شوهرش کرد و گفت: «من زن تو هستم و تمام این داستان ها که شنیدی، شرح حال من است، من دیگر با مردان کاری ندارم چون می بینی از دست مردان به من چه رسیده است دوست دارم که این کشتی و آن چه در آن است برداری و به من اجازه دهی که در این جزیره بمانم و به عبادت خدا مشغول باشم، مرد اجازه داد و کشتی و آن چه در آن بود برداشت و شاه و همراهانش مراجعت کردند» (7).

 

پی نوشتها:

 

1.شب پنج شنبه 6 محرم الحرام 1370 برابر با 27 مهرماه 1329.

 

2.کافی، ج 2، ص 468، ح 8.

 

3.احزاب (33) آیه 32.

 

4.نور (24) آیه 31.

 

5.نهج البلاغه، حکمت 234.

 

6.در آن روزها طناب دار را زیر شانه ها می انداختند و مصلوب پس از سه چهار روز می مرد.

 

7.بحار الانوار،ج 14، ص 505، ح 30. نقل از کلینی، اصول کافی.


منبع : پايگاه حوزه
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

سفارش امام حسن عسکری (ع) به شیعیان
كظم غيظ
قناعت گنج بی پایان!!
روحی که در دو جسم وارد می شود !!
سجایای اخلاقی معمار الغدیر!
آب زنید راه را/ به پاسداشت ورود حضرت معصومه(س) به ...
روزه ی این 3 روز ماه رجب را از دست ندهید!
محاصره اش کرده بودند
دیدگاه محدث قمى در مورد تاریخ عاشورا
صبر و مقاومت در سیره پیشوایان

بیشترین بازدید این مجموعه

امام سجاد(ع)؛ سالار معرفت و اسطوره صیانت
ادب
آثار یاد خدا در زندگی
وجوب حفظ قلب از نفوذ شيطان‏
آیین نامه دروغگویی
شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام
آب زنید راه را/ به پاسداشت ورود حضرت معصومه(س) به ...
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
چهار نکته کلیدی از زندگی امام سجاد(علیه‌السلام)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^