
رازدارى در روايات
- تاریخ انتشار: 30 آبان 1392
- تعداد بازدید: 813
منابع مقاله:
کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه، جلد نهم
نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان
رازدارى آن اندازه مهم است كه حضرت زين العابدين عليه السلام مىفرمايد:
وَدِدْتُ وَ اللّهِ انِّى افْتَدَيْتُ خَصْلَتَيْنِ فِى الشِّيعَةِ لَنا بِبَعْضِ لَحْمِ ساعِدى:
النَّزْقِ وَ قِلَّةِ الْكِتْمانِ. «1»
من دوست دارم براى دو خصلت بد كه در شيعه ما هست گوشت استخوان دستم را عوض بدهم تا رفع شوند: كج خلقى، و كمى راز نگهدارى!
حضرت صادق عليه السلام مىفرمايد:
امِرَ النّاسُ بِخَصْلَتَيْنِ فَضَيَّعُوهُما فَصارُوا مِنْهُما عَلى غَيْرِ شَىْءٍ: الصَّبْرِ وَ الْكِتْمانِ. «2»
مردم به دو خصلت فرمان يافتند و هر دو را ضايع كردند، و به خاطر ضايع كردن آنها بى همه چيز شدند: صبر و رازدارى.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
طُوبى لِعَبْدٍ نُوْمَةٍ، عَرَفَهُ اللّهُ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ النّاسُ، اولئِكَ مَصابيحُ الْهُدى، وَ يَنابيعُ الْعِلْمِ، يَنْجَلِى عَنْهُمْ كُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ، لَيْسُوا بِالْمَذاييعِ الْبُذُرِ، وَ لا بِالْجُفاةِ الْمُرائِينَ. «3»
خوشا بر بنده گمنام، خدا او را شناسد و مردم او را نشناسند، آنانند چراغهاى هدايت، و سرچشمههاى دانش، به واسطه آنها هر فتنه تيره و تارى برطرف گردد، فاش كننده و پرده بردار از اسرار نمىباشند، و ناسپاس و رياكار و خودنما نيستند.
امام صادق عليه السلام در باب اسرار مذهب كه مخالفان و معاندان تحمل آن را ندارند، و فاش شدنش باعث زحمت شيعيان است، فرمودند:
انَّ امْرَنا مَسْتُورٌ مُقَنَّعٌ بِالْميثاقِ، فَمَنْ هَتَكَ عَلَيْنا اذَلَّهُ اللّهُ. «4»
راستى كه برنامه ما زير پرده است، و به وسيله پيمانى كه حضرت حق گرفته روپوش دارد، هر كه پرده آن را به زبان خود بدرد، خداوند خوار و ذليلش كند.
و نيز آن حضرت فرمود:
نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنا تَسبيحٌ، وَ هَمُّهُ لِامْرِنا عِبادَةٌ، وَ كِتْمانُهُ لِسِرِّنا جِهادٌ فِى سَبيلِ اللّهِ. «5»
نفس كسى كه براى ما ناراحت است و از ستمى كه بر ما شده غمناك و دلتنگ است، تسبيح مىباشد، و توجه به امر ما عبادت، و رازنگهدارى او براى ما جهاد در راه خداست.
حضرت صادق عليه السلام در باب بدى فاش كردن راز مىفرمايد:
انَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ عَيَّرَ اقْواماً بِالْاذاعَةِ فِى قَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ:
وَ اذا جاءَهُمْ امْرٌ مِنَ الْامْنِ اوِالْخَوْفِ اذاعُوا بِهِ» «6»
فَايّاكُمْ وَالْاذاعَةِ. «7»
خداى عزّوجّل مردمى را براى فاش كردن اسرار سرزنش كرده و فرموده است:
«و هرگاه به آنها مطلبى راجع به امنيّت و ناامنى برسد آن را فاش مىكنند.»
پس بپرهيزيد از فاش كردن اسرار.
و نيز آن حضرت فرمود:
منظور خداوند از آيه شريفه:
وَيَقْتُلُونَ الْانْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» «8»
و پيامبران را به ناحق مىكشتند.
اين است كه آنها را به خدا قسم با شمشير خود نكشتند، بلكه راز آنان را فاش كردند و شهرت دادند تا كشته شدند. «9»
عيب پوشى در روايات
در باب اهميت عيب پوشى و بدى جستجو كردن از عيوب مردم روايات بسيار مهمى وارد شده كه به رواياتى از باب نمونه اشاره مىكنم:
از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام روايت شده است:
اقْرَبُ ما يَكُونُ الْعَبْدُ الَى الْكُفْرِ انْ يُواخِىَ الرَّجُلَ عَلَى الدِّينِ فَيُحْصِىَ عَلَيْهِ عَثَراتِهِ وَ زَلّاتِهِ لِيُعَنِّفَهُ بِها يَوْماًما. «10»
نزديكترين وضعى كه عبد به كفر دارد، اين است كه با مردى برادر دينى باشد، و لغزشها و خطاهاى او را شماره كند تا يك روزى او را بدآنهاسرزنش نمايد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
يا مَعْشَرَ مَنْ اسْلَمَ بِلِسانِهِ وَ لَمْ يُخَلِّصِ الْايمانَ الى قَلْبِهِ، لاتَذُمُّوا الْمُسْلِمينَ، وَ لاتَتَبَّعُوا عَوْراتِهِمْ، فَانَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْراتِهِمْ تَتَبَّعَ اللّهُ عَوْرَتَهُ، وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللّهُ تَعالى عَوْرَتَهُ يَفْضَحُهُ وَلَوْ فِى بَيْتِهِ. «11»
اى گروه كسانى كه به زبان اسلام آورده، و ايمان به دلهايتان راه نيافته، مسلمانان را نكوهش مكنيد، و عيبهاى آنان را دنبال ننماييد؛ زيرا هر كه از عيوب آنها دنبالهگيرى كند خدا از عيب او دنبال كند، و هر كه خداوند دنبال عيب او برآيد رسوايش سازد گرچه در خانهاش باشد.
يارى مظلوم در روايات
اميرالمؤمنين عليه السلام در شب شهادت به حضرت حسن و حسين عليهما السلام در يك جمله فرمود:
كُونا لِلظّالِمِ خَصْمَاً، وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً. «12»
دشمن ستمگر، و ياور ستمديده باشيد.
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در يارى مظلوم مىفرمايد:
انَّ اللَّهَ اوْحى الى داوُدَ قُلْ لِفُلانِ الجَبَّارِ انّى لَمْ ابْعَثْكَ لِتَجْمَعَ الدُّنْيا عَلَى الدُّنْيا وَلكِنْ لِتَرُدَّ عَنّى دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ وَ تَنْصُرَهُ فَانّى آلَيْتُ عَلى نَفْسى انْ انْصُرَهُ وَ انْتَصِرَ لَهُ مِمَّنْ ظُلِمَ بِحَضْرَتِهِ وَ لَمْ يَنْصُرْهُ. «13»
به درستى كه خداى متعال به داود عليه السلام وحى فرمود كه: به فلان سلطان جبار بگو من تو را در اين مقام قرار ندادم كه دنيا را جمع آورى كنى و اموال را بر روى يكديگر انباشته نمايى، ليكن تو را فرستادم كه ناله مظلومان را رد كنى و آنها را يارى كنى، به درستى كه من قسم ياد كردهام و بر خود لازم كردهام كه مظلوم را يارى كنم و انتقام بگيرم از آن كسى كه مظلوم در حضور او ظلم شده و او ياريش نكرده است.
و نيز مىفرمايد:
يا عَلى! سِرْ سِتَّهَ امْيالٍ انْصُرِ الْمَظْلُومَ. «14»
ياعلى! براى يارى مظلوم شايسته است شش ميل راه بپيمايى.
و نيز مىفرمايد:
مَنْ اصْبَحَ لايَهُمُّ بِظُلْمِ احَدٍ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ما اجْتَرَمَ. «15»
هر كه صبح كند و قصد ستم به كسى نداشته باشد. خدايش هر چه جرم كند، بيامرزد.
امام على عليه السلام مىفرمايد:
احْسَنُ الْعَدْلِ نُصْرَةُ الْمَظْلُومِ. «16»
نيكوترين عدل يارى كردن ستم رسيده است.
امام على عليه السلام مىفرمايد:
إِنَّما خافَ الْقِصاصَ مَنْ كَفَّ عَنْ ظُلْمِ النَّاسِ. «17»
آن كه از ستم به مردم خوددارى مىكند همانا از قصاص مىترسد.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
مَنِ ارْتَكَبَ احَداً بِظُلْمٍ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْهِ مَنْ يَظْلِمُهُ بِمِثْلِه اوْ عَلى وُلْدِهِ اوْ عَلى عَقِبِه مِنْ بَعْدِهِ. «18»
هر كسى ستمى كند خداوند بر او برانگيزاند كسى را كه مانند همان ستم را به او يا به فرزندش يا به نژادش بعد از او نمايد.
بود نيكتر عدل اندر جهانى |
اعانت به مظلوم و بيچارگان |
|
ستمديده را دهى گر تو داد |
به دادت رسد حق به روز معاد |
|
(باقرى بيدهندى)
دشمنى با ظالم و شتافتن به يارى مظلوم از اهمّ واجبات الهى است كه سستى در آن، سبب عذاب ابدى مىباشد.
[ «3» وَ اجْعَلْنِي اللَّهُمَّ أَجْزِي بِالْإِحْسَانِ مُسِيئَهُمْ وَ أُعْرِضُ بِالتَّجَاوُزِ عَنْ ظَالِمِهِمْ وَ أَسْتَعْمِلُ حُسْنَ الظَّنِّ فِي كَافَّتِهِمْ «4» وَ أَتَوَلَّى بِالْبِرِّ عَامَّتَهُمْ وَ أَغُضُّ بَصَرِي عَنْهُمْ عِفَّةً وَ أُلِينُ جَانِبِي لَهُمْ تَوَاضُعاً وَ أَرِقُّ عَلَى أَهْلِ الْبَلَاءِ مِنْهُمْ رَحْمَةً وَ أُسِرُّ لَهُمْ بِالْغَيْبِ مَوَدَّةً وَ أُحِبُّ بَقَاءَ النِّعْمَةِ عِنْدَهُمْ نُصْحاً وَ أُوجِبُ لَهُمْ مَا أُوجِبُ لِحَامَّتِي وَ أَرْعَى لَهُمْ مَا أَرْعَى لِخَاصَّتِي]
خدايا! مرا چنان قرار ده كه بدكارشان را به نيكى و خوبى پاداش دهم و از ستمكارشان با گذشت و بخشش صرفنظر كنم، درباره همه آنان خوش گمانى را به كار گيرم، تمامشان را با نيكوكارى سرپرستى كنم، عفيفانه چشم از خطايشان بپوشم، فروتنانه با آنان نرم باشم، مهربانانه بر بلاديده آنان رقت آورم، در پنهان دوستى خود را بر آنان ظاهر سازم، خيرخواهانه دوام نعمتشان را بخواهم، آنچه براى اقوام خود لازم مىدانم، براى آنان لازم بدانم، آنچه براى مخصوصان خود رعايت مىكنم، براى آنان رعايت كنم.
برخورد نيكو با همسايه
در اسلام درباره نيكى به همسايگان سفارش اكيد و عنايت ويژهاى درباره برخورد نيكو با همسايگان، براى تمام اقشار جامعه وارد شده است و فرقى بين مسلمانان و كافر نمىباشد از اين رو در بيانى دل نشين و دقيق، رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
الْجيرانُ ثَلاثَهٌ: فَمِنْهُمْ مَنْ لَهُ ثَلاثَةُ حُقُوقٍ، حَقُّ الْاسْلامِ وَ حَقُّ الْجِوارِ وَ حَقُّ القِرابَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ حَقَّانِ، حَقُّ الْاسْلامِ وَ حَقُّ الْجِوارِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ حَقُّ واحِدٌ، الْكافِرُ لَهُ حَقُّ الْجِوارِ. «18»
همسايهها سه قسم هستند: همسايهاى كه سه حق دارد و آن همسايهاى كه از خويشاوندان انسان است كه هم حق خويشاوندى دارد و هم حق اسلام و هم حق همسايگى، همسايهاى كه دو حق دارد و آن همسايه مسلمانى است كه هم حق اسلام دارد و هم حق همسايگى، همسايهاى كه يك حق دارد و آن همسايه كافر است.
و در جاى ديگر درباره بداخلاقى نسبت به همسايه مىفرمايد:
قيلَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله انَّ فُلانَةَ تَقُومُ النَّهارَ وَ تَقُومُ اللَّيْلَ وَ هِىَ سَيِّئَةُ الْخُلْقِ تُؤْذى جِيرانَها بِلِسانِها فَقالَ: لاخَيْرَ فيها، هِىَ مِنْ اهْلِ النَّارِ. «20»
خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله عرض شد: فلان زن روزها را روزه مىگيرد و شبها را عبادت مىكند، ولى در عين حال بد اخلاق است و همسايهها را اذيت مىكند، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: او از اين كارها استفاده نخواهد كرد و گرفتار آتش خواهد شد.
آرى، احترام به همسايهها و نيكى و خوش رفتارى با آنان، نه تنها در دنيا موجب بركات و تفضل خداوند است، بلكه در آن دنيا هم مشمول غفران و رحمت الهى خواهد شد.
على بن يقطين عرض مىكند: امام كاظم عليه السلام به من فرمود: در بنى اسرائيل مرد مؤمنى بود كه همسايه كافرى داشت و اين شخص كافر هميشه به همسايه مؤمنش با مهربانى و خوش خلقى رفتار مىكرد و چون آن كافر مُرد، خداوند برايش خانهاى از خاك مخصوص در آتش برزخ قرار داد كه او را از آتش برزخ حفظ كند و خداوند به او روزى مىرساند و به كافر گفته مىشود: اين جايگاه اثر خوبىها و مهربانى است كه تو به همسايه مؤمن خود كردى، خدا به تو بخشيده است كه نمى سوزى. «21» توجه داشتن به همسايه و دلجوئى كردن از او، آن قدر مهم و پراهمّيّت است كه خداوند در جواب درخواست حضرت يعقوب عليه السلام مىفرمايد:
انَّ يَعْقُوبَ لَمَّا ذَهَبَ مِنْهُ ابْنُ يامينَ نادى يا رَبِّ اما تَرْحَمُنى اذْهَبْتَ عَيْنَىَّ وَ اذْهَبْتَ ابْنَىَّ، فَاوْحَى اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى الَيْهِ لَوْ امَتُّهُما لَأَحْيَيْتُهُما حَتَّى اجْمَعَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُما وَ لكِنْ اما تَذْكُرُ الشَّاةَ ذَبَحْتَها وَ شَوَيْتَها وَ اكَلْتَ وَ فُلانٌ الى جَنْبِكَ صائِمٌ لَمْ تُنِلْهُ مِنْها شَيْئاً. «22»
حضرت يعقوب عليه السلام چون بنيامين را از دست داد عرض كرد: بار پروردگارا! به من رحم نمىكنى؟ دو چشمم را كه گرفتى و دو فرزندانم را كه بردى؟
خداوند وحى كرد: اى يعقوب! اگر من آن دو را يعنى يوسف و بنيامين را ميرانده باشم برايت زنده مىكنم، ولى آيا به ياد دارى آن گوسفندى را كه سر بريدى و بريان كردى و خوردى و فلانى در همسايگى تو روزه بود و چيزى از آن را به آنها ندادى.
[ «5» اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِي مِثْلَ ذَلِكَ مِنْهُمْ وَ اجْعَلْ لِي أَوْفَى الْحُظُوظِ فِيمَا عِنْدَهُمْ وَ زِدْهُمْ بَصِيرَةً فِي حَقِّي وَ مَعْرِفَةً بِفَضْلِي حَتَّى يَسْعَدُوا بِي وَ أَسْعَدَ بِهِمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ.]
خدايا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا هم از جانب ايشان، رفتارى به همين صورت نصيب فرما، و كاملترين بهرههايى كه نزد ايشان است براى من قرار ده، و بصيرتشان را در حق من و معرفتشان را به فضل من افزون فرما، تا به خاطر من نيكبخت شوند، و من نيز به خاطر آنان نيكبخت شوم. پروردگار جهانيان! دعايم را مستجاب كن.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- الكافى: 2/ 221، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 16/ 235، باب 32، حديث 21448.
(2)- الكافى: 2/ 222، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 16/ 236، باب 32، حديث 21449.
(3)- الكافى: 2/ 225، حديث 11؛ وسائل الشيعة: 16/ 248، باب 34، حديث 21478.
(4)- بحار الأنوار: 72/ 83، باب 45، حديث 32؛ الكافى: 2/ 226، حديث 15.
(5)- الكافى: 2/ 226، حديث 16؛ وسائل الشيعة: 16/ 249، باب 34، حديث 21485.
(6)- نساء (4): 83.
(7)- بحار الأنوار: 72/ 84، باب 45، حديث 34؛ الكافى: 2/ 369، حديث 1.
(8)- آل عمران (3): 112.
(9)- الكافى: 2/ 371، حديث 7؛ وسائل الشيعة: 16/ 249، باب 34، حديث 21483.
(10)- بحار الأنوار: 72/ 217، باب 65، حديث 20؛ الكافى: 2/ 354، حديث 1.
(11)- الكافى: 2/ 354، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 12/ 275، باب 150، حديث 16293.
(12)- نهج البلاغه: نامه 47؛ مستدرك الوسائل: 12/ 180، باب 1، حديث 13821.
(13)- بحار الأنوار: 14/ 40، باب 3، حديث 24؛ ارشاد القلوب، ديلمى: 1/ 76.
(14)- بحار الأنوار: 74/ 52، باب 3، حديث 3؛ من لايحضره الفقيه: 4/ 361، حديث 5762.
(15)- بحار الأنوار: 72/ 330، باب 79، حديث 62؛ الكافى: 2/ 332، حديث 8.
(16)- غرر الحكم: 446، حديث 10210.
(17)- بحار الأنوار: 72/ 313، باب 79، حديث 25؛ ثواب الاعمال: 273.
(18)- بحار الأنوار: 72/ 313، باب 79، حديث 23؛ ثواب الاعمال: 273.
(19)- روضة الواعظين: 2/ 389؛ مستدرك الوسائل: 8/ 424، باب 72، حديث 9878.
(20)- بحار الأنوار: 68/ 394، باب 92؛ مجموعة ورّام: 1/ 90.
(21)- بحار الأنوار: 8/ 297، باب 24، حديث 48؛ ثواب الاعمال: 169.
(22)- بحار الأنوار: 12/ 264، باب 9، حديث 28؛ وسائل الشيعة: 12/ 130، باب 88، حديث 1585.