حضرت سليمان عليه السلام در اوج قدرت بود، ولى در آن دوره هر چه از او صادر شد، خير بود. شيوه رفتار او با كشور سبا در سوره مباركه نمل آمده است. قبل از اين كه پادشاه مملكت سبا حضرت سليمان عليه السلام را بشناسد و بفهمد كه او چه انسان پاك و والايى است، هدهد نامه حضرت سليمان عليه السلام را براى پادشاه سبا برد و او براى پاسخ دادن به اين نامه، با درباريان و بزرگان كشورش مشورت كرد، قرآن مى فرمايد: در گفتگوهاى ملكه سبا اين جمله بود:
«إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا»
پادشاهان و حاكمان قدرتمند، به هر كشورى كه وارد شوند، اوضاع آن كشور را به هم مى ريزند؛ مردم را مى كشند، ثروت كشور را غارت مى كنند، پول هاى مردم را مى برند، جوان ها را نابود مى كنند، اهل مملكت را به فساد مى كشند، كه نمونه آن را در اين روزگار ملاحظه مى كنيد.
نگرانى پادشاه سبا از اين مسأله بود كه تاريخ به تجربه ثابت كرده بود كه حاكمان قوى، انسان هاى بى رحم، ستمگر و حيوان صفت و درنده هستند، بنابراين گفت:
براى اين كه جلوى ورود حضرت سليمان عليه السلام را بگيريم، كه نظم كشور به هم نريزد، مردم كشته نشوند، جوان ها به فساد كشيده نشوند و خزانه مملكت به غارت نرود، پيش دستى كنيم و مقدارى هديه سنگين قيمت براى سليمان بفرستيم، تا او چشمش به اين طلا و نقره و پارچه هاى بافت مملكت سبا و هنرهاى دستى بيافتد، آن روح طغيان گر او فروكش كند.
كشور سبا هم كشور بسيار ثروتمندى بود. آن چه را كه به عنوان هديه آماده كردند، گران قيمت بود. شترها را بار كردند و به محل حكومت حضرت سليمان عليه السلام، اين موجود پاك، انسان عادل و الهى، كه قدرت به دست آمده را فقط در راه خير مصرف مى كرد و شرّى نداشت، آمدند.
نمايندگان مملكت سبا ديدند، وقتى بارها را باز كردند و همه هديه هاى سنگين قيمت را ديدند، چشم اين حاكم خيره نشد، قيافه اش عوض نشد، و شگفت زده نشد، تغييرى در او پيدا نشد. با اين كه به هر كسى هديه گران قيمت را بدهند، هزار نوع تشكر مى كند.
دعوت به يكتاپرستى، هدف حضرت سليمان عليه السلام
اما حضرت سليمان عليه السلام به نمايندگان مملكت سبا گفت: اين ها چيست؟
گفتند: قربان! پادشاه سبا اين مجموعه را به خدمت شما تقديم كرده است.
حضرت فرمود: تمام آنها را جمع كنيد، بار شترها كنيد و بى كم و زياد، همه را برگردانيد. به پادشاه خود بدهيد و اين جمله را از قول من به او بگوييد: آن چه كه خداى من به من عنايت كرده است، بهتر است از آن چه كه شما مى خواهيد به من بپردازيد. من نامه اى كه به شما نوشتم، براى طلا و نقره، هديه و كشور گشايى نبود.
من از بيابان ها كه مى خواهم رد شوم، به پياده و سواره ام سفارش اكيد مى كنم كه در اين بيابان ها لانه مورچگان است، يك مورچه زير سمّ اسب و شتر يا پاى پياده از بين نرود. در مملكت من، حتى مورچگان هم در امان هستند.
حضرت سليمان عليه السلام، امير خيّر
امام صادق عليه السلام از سليمان و مانند او به
«اميرٌ خيّرٌ مطاع»
؛ حاكم نيك و نيكوكار تعبير مى فرمايد.
گفت: در مملكت من، مورچه ها نيز در امان هستند. آيا من مى خواهم بيايم مملكت شما را بگيرم، مردم شما را بكشم و مال شما را غارت كنم؟ من در نامه خود نوشته ام كه:
«إِنَّهُ مِن سُلَيْمنَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* أَلَّا تَعْلُواْ عَلَىَّ وَ أْتُونِى مُسْلِمِينَ»
بياييد با خدا آشتى كنيد. من مى خواهم قدرتم را صرف خدا، پاك شدن شما و آباد كردن آخرت شما كنم. من رييس اين مملكت شدم تا اين كه مملكت ها را با خدا آشتى بدهم و سفره گناه را جمع كنم. براى اين كه شما خورشيدپرست هاى مملكت سبا را از اسارت خورشيدپرستى نجات دهم و به خدا پرستى برسانم. اين هديه ها را جمع كنيد و ببريد.
حضرت سليمان عليه السلام بنده و عبد است. قدرتمندانى داريم كه در اوج قدرت بودند و شرّى از آنها صادر نشد.
منبع : پایگاه عرفان