اوصاف خودساختگان و هدايت در آنان
انسان در مقايسه با عالم
تهران، حسينيه هدايت رمضان 1383
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
قرآن مجيد و روايات در مسأله خودسازى به بهترين صورت مطابق با فطرت و عقل، عباد الهى را راهنمايى كرده اند.
در قرآن مجيد خودساخته ها با آياتى شناسانده شده اند كه همه مى توانند با اوصافى كه خدا براى آنها بيان كرده است، مايه هاى خودسازى را از آن اوصاف بگيرند. در روايات و اخبار هم همين طور است.
وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام قطعه بسيار مهمى در همين زمينه دارند.
در مقدمه فرمايش، اميرالمؤمنين عليه السلام سه هشدار جالب مى دهند، تا انسان گرفتار بعضى از برنامه ها نشود. البته انسان هايى كه عاشق تربيت و ادب خودشان هستند.
قرآن هم مى فرمايد اين حرف ها براى كسى است كه:
« لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ »(1)
يا رفته و اين مايه ها را كسب كرده است، يا گوشش را آماده كرده كه اين مايه ها را
1 ـ ق (50) : 37؛ «بى ترديد در سرگذشت پيشينيان مايه پند و عبرتى است براى كسى كه نيروى تعقّل دارد ، يا با تأمل و دقت [ به سرگذشت ها ] گوش فرا مى دهد در حالى كه حاضر به شنيدن و فراگيرى شنيده هاى خود باشد .»
بشنود.
اما اگر كسى علاقه نداشته باشد، عاشق نباشد، پاى وجود او براى ظهور مسائل الهى پيش نمى رود و پاى قلب او، در اين راه قدمى بر نمى دارد.
همّ و غمّ چهارپايان
در جمله اول، حضرت مى فرمايد:
« إن البهائم همُّها بطونُها »
تمام حيوانات و چهارپايان، همت، اراده و خواسته آنها متمركز در شكمشان است. كل هدف و لذت ها را در اين عالم فقط در اين مى بينند كه بخورند.
شكمشان كه پر مى شود، يك سلسله توابعى دارد؛ خواب، استراحت، چاق و قوى شدن، شهوت رانى. نهايت كارشان هم اين است كه يا در همين بيابان ها بميرند، يا حلال گوشت هاى آنها به دست انسان بيافتند و در قصابخانه به آخر كار برسند.
در اين جمله اين هشدار را مى دهد كه عاشقان ادب و تربيت! مواظب باشيد كه درونتان، يا اوضاع و احوال زمان و اطرافيان، يا شياطين و خناسان، همت و اراده شما را به طرف شكم جهت ندهند.
تسلط حيوانات وحشى بر يكديگر
« و إن السباع همُّها العدوان على غيرها »(1)
1 ـ نهج البلاغه: خطبه 152؛ «. . . إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا وَ إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَى غَيْرِهَا وَ إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ الْفَسَادُ فِيهَا إِنَّ الْمُوءْمِنِينَ مُسْتَكِينُونَ إِنَّ الْمُوءْمِنِينَ مُشْفِقُونَ إِنَّ الْمُوءْمِنِينَ خَائِفُون. . . .»
تمام درندگان عالم هم همتشان اين است كه با چنگ و دندان و قدرتشان به زير دستشان مسلط شوند، و بود و نبود او را ببرند.
شير، گرگ، پلنگ، روباه، آنهايى كه جزء خانواده درندگان هستند، تمام همت و اراده و قدرتشان در اين است كه ضعيف تر از خود را بچاپند، شكمش را پاره كنند، لقمه را از حلقش بيرون بكشند و ببرند.
مواظب خودتان باشيد! اگر پاى ادب و سلوك الى الله و طى مسير معنا در كارتان نباشد، تبديل به درنده مى شويد. يك نفر هستيد، اما هيتلر(1) مى شويد كه يازده
1 ـ آدولف هيتلر در بيستم آوريل (1889 ـ 1945) در منطقه سرسبز باواريا (مرز آلمان و اتريش) از پدر و مادرى بنام آلويس و كلارا متولد شد. پدرش كارمند اداره گمرك بود، ولى او را براى تحصيل به مدرسه فرستاد. اما آدولف با پدرش سخت مخالفت كرد و به هنر نقاشى روى آورد. سپس پدر و مادرش را از دست داد و او مجبور شد كه براى ادامه زندگى به تنهايى به وين، پايتخت اروپا گام بگذارد. در سال 1914 سال جنگ اول جهانى به آلمان هجرت كرد و چون تعصبات قومى داشت به جبهه اعزام شد و رشادتهاى زيادى از خود نشان داد. پس از جنگ او در تبليغات ارتش به كار مشغول شد تا زمانى كه وارد حزب ناسيونال سوسياليسم بزرگترين حزب كارگران آلمان وارد گرديد.
در ژانويه 1933 ژنرال هيندنبورگ رئيس جمهور آلمان، هيتلر را به عنوان صدراعظم آلمان برگزيد. او پس از قدرت به سرعت وضع اقتصادى آلمان را بهبود بخشيد و با اينكه در پيمان ورساى آلمان حق نيروى نظامى را نداشت با نيرنگ نيروى نظامى براى آلمان آفريد. پس از آن اتريش را الحاق خاك آلمان كرد. بدين ترتيب هيتلر در مارس 1938 پيروزمندانه وارد وين گرديد. در سال 1941 ارتش آلمان در عملياتى موسوم به بارباروسا به روسيه حمله كردند. ولى در زمستان سرد روسيه، ارتش آلمان به علت نداشتن تجهيزات كافى براى نبرد و مقاومت سرسختانه مردم و ارتش روسيه، مجبور به عقب نشينى شد. پس از ورود آمريكا به جنگ جهانى دوم سرانجام با توافقى كه توسط چرچيل، استالين و روزولت انجام گرفت، متفقين از شرق و غرب ارتش آلمان را شكست دادند. در سال 1945 هيتلر تا دقايق آخر مقاومت كرد و چون نيرويى براى جنگ نداشت با شليك تپانچه خودكشى كرد و براى آنكه جسدش به دست دشمنانش نيفتد دستور داد جسدش را بسوزانند.
سال بيشتر روى صندلى ننشسته، نزديك به پانزده ميليون نفر را تكه تكه كرد. اين همه خون از گلوى بشر روى زمين ريخت. هيچ كدام را هم نمى شناخت.
يا چنگيز خان مغول(1)، خودش در جنگ ها شركت كرد، تيمور گوركانى(2)،
1 ـ چنگيزخان مغول (1155، 1162، 1167 تا 1227 م) تموچين، خان و سردار جنگى قبايل مغول، او پدربزرگ كوبلاى خان اولين امپراتور از سلسله يوان در چين بود. نخستين پسر يسوجى، رئيس قبيله كياد، از خاندان برجى گين در زمان يسوجى و آغاز ظهور چنگيز اقوام مغول و تاتار مطيع ديگرى نبودند و هر يك از خود داراى رئيس قبيله جداگانه اى بودند و پيوسته ميان ايشان جنگ و خصومت بود. تموچين در سيزده سالگى پدرش را از دست داد، افزون بر اينكه اقوام زير اطاعت پدرش، از وى روى گرداندند و در نوجوانى رنجهاى فراوانى را متحمل گشت و روحى ناآرام و ماجراجو داشت، ولى خويش و بيگانه از وى بيزارند، در صدد يافتن پشتيبان برآمد تا سرانجام به سراغ يكى از دوستان پدرشس بنام اونگ خان افتاد. اونگ خان نيز تموچين را به ياد دوستى با پدرش به خوبى پذيرفت و در ميان قبيله خود به چشم عزت و احترام نگريست. تموچين را سران قبايل در خرولتاى (قوريلتاى) لقب چنگيز دادند، و بعضى اعتقاد دارند تموچين پس از آنكه اونگ خان را آواره ساخت خود، را پادشاه اعلان كرد. او با ساير قبايل جنگها نموده همه را مطيع خود گردانيد. سپس دستور داد از اين پس او را چنگيزخان خوانند. حمله چنگيز مغول به ايران چنان بيرحمانه بود كه خيابان هاى نيشابور تبديل به جويبارهاى خون گرديد. او با فتح قسمت زيادى از آسيا، چين، روسيه، ايران و خاورميانه، و همچنين اروپاى شرقى، امپراتورى مغول را پايه گذارى كرد. سرانجام وصيت كرد كه در مرگش كسى گريه نكند و مرگش را پنهان دارند تا دشمن آگاه نشود. پس از 25 سال حكومت در سن هفتاد و سه سالگى از جهان رفت.
2 ـ اميرتيمور گوركانى يا تيمور لنگ (714 ـ 783 ش) نخستين پادشاه گوركانى و مؤسس سلسله گوركانيان است. تيمور در زبان ازبكى به معناى «آهن» است و از او با القاب «اميرتيمور»، «تيمور لنگ»، «تيمور گوركان» و «صاحبقران» ياد شده است و اروپائيان به او «تامرلان» مى گويند. اميرتيمور پسر امير تراغاى، فرمانرواى كش تركستان بود. كه در سال 714 ش در شهر كش به دنيا آمد. طايفه اش از شاخه «تاتار» تركستان بود ولى در آن زمان وابستگى به قوم مغول كه چنگيزخان نام آورترين آن بود نوعى افتخار به حساب مى آمد. از اين روى «اميرتيمور» تبارش را به «چنگيزخان» و قوم مغول مى رساند. وى در سال 741 ش بنا به استمداد امير سيستان به كمك او شتافت و در جنگ با مخالفينش زخمى شد ولى بعد از بهبودى براى هميشه لنگيد. شهرت اميرتيمور از فتوحات بسيار اوست. او در سال 783 ش به سمرقند پايتخت خويش برگشت و در سن 71 سالگى درگذشت.
آتيلا(1)، نرون(2)، فرعون، نمرود، يا در زمان خودمان، طاغوت ها دارند مردم را تكه پاره مى كنند، كشته ها هم به قاتل ها هيچ ظلمى نكرده اند.
1 ـ آتيلا (405 ـ 453 م) رهبر قوم هون كه در زمان حياتش بزرگ ترين امپراتورى را در اروپا، از رود اورال تا دانوب داشت. در زمان فرمانروايى اش وى يكى از مخوف ترين دشمنان امپراتورى هاى روم غربى و شرقى بود. روميان به او لقب تازيانه خداوند داده بودند و به او باج مى دادند تا كارى به رم نداشته باشد. آتيلا در آغاز به ايران حمله كرد و با شكست مواجه شد. حمله او در سال 441 ميلادى به امپراتورى روم شرقى باعث شد تا تصميم به حملات بيشترى به سوى غرب بگيرد. وى در اروپا شهرهاى بسيارى را غارت كرد. نام او از كلمه آتيل كه در آلتايى قديم به معنى آب و نيز نام رود ولگا در زبان تركى است، ايجاد شده باشد. مورخ لهستانى نام آتيلا را به صورت آگويلا بكار برده كه معنى كلمه آگوا در زبان لاتين آب است. نام آتيلا در اروپاى مركزى قبل از آتيلاى هون نيز رواج داشته است. آتيلا آن چنان محبوب مردم خود بود كه در عزاى او به جاى اشك ريختن رگها خون را مى زدند و خون خود را مى ريختند. ادعاهايى در مورد انتساب برخى پادشاهان به آتيلا مطرح مى شود.
2 ـ نرون (37 ـ 68 م) پنجمين و آخرين امپراتور روم بود كه به خانواده آگوستوس تعلق داشت. وى تحت سرپرستى و آموزش قيصر روم قرار گرفت و تغيير نام داد. نرون در سال 54 ميلادى به امپراتورى روم رسيد. نخست قرار بر اين بود كه نرون به اتفاق آموزگاران خود، بر افرانيوس بوروس و سنكا حكومت كند. ولى نرون پس از مسموم كردن برادر ناتنى خود بريتانيكوس به كمك مادرش كه او را نيز در سال 59 ميلادى به قتل رساند، نرون حركات جنون آميز را به حد اعلا رسانيد. سرانجام در سال 64 ميلادى شهر روم را به هوس ابلهانه اى در آتش سوزاند و در سال 65 ميلادى موفق به سركوب دسيسه گران پيزونى شد. در جنگ ارمنستان از اشكانيان شكست خورد. نرون خود را شاعر و هنرمند بى بديل تصور مى كرد.
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: مواظب باشيد، خودتان را رها نكنيد، اگر رها شويد، بخواهيد يا نخواهيد، درنده مى شويد. حد ضعيف تر آن، بخواهيد يا نخواهيد چهارپا و بهائم مى شويد. اين هشدار براى اين است كه مردم مواظب خودشان باشند.
همّ و غمّ جنس زن
جمله سوم:
« و إن النساء »
البته اين زنانى كه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد، يك تعدادى از خانم ها قهرا مستثنى هستند، و جمله اميرالمؤمنين عليه السلام همه زنان را در برنمى گيرد.
مثلاً در ايام جنگ جمل، حضرت راجع به خانم ها منبر و كلمات قصار و نامه دارند، اين نامه ها يا جملات قصار يا منبرشان را نبايد برداشت و روى منبرها بر سر كل خانم ها داد كشيد. معلوم است كه در جمل، خطاب حضرت راجع به جنس زن، متوجه عايشه است. ولى همه زنان اسلام كه عايشه نيستند.
قسم دادن خدا به زنان پاك در شب احيا
در بين زنانِ الهى، ما آسيه همسر فرعون را داريم كه در شب احيا چند ميليون شيعه قرآن روى سر مى گذارند و به پروردگار مى گويند:
« اللهم بحقّ هذا القرآن و بحقّ من أرسلته به و بحقّ كل مؤمنٍ مدحته فيه »(1)
1 ـ إقبال الأعمال: 187؛ «عن مولانا الصادق صلى الله عليه و آله قال خذ المصحف فدعه على رأسك و قل اللهم بحق هذا القرآن و بحق من أرسلته به و بحق كل موءمن مدحته فيه و بحقك عليهم فلا أحد أعرف بحقك منك بك يا الله عشر مرات ثم تقول بمحمد عشر مرات بعلي عشر مرات بفاطمة عشر مرات بالحسن عشر مرات بالحسين عشر مرات بعلي بن الحسين عشر مرات بمحمد بن علي عشر مرات بجعفر بن محمد عشر مرات بموسى بن جعفر عشر مرات بعلي بن موسى عشر مرات بمحمد بن علي عشر مرات بعلي بن محمد عشر مرات بالحسن بن علي عشر مرات بالحجة عشر مرات و تسأل حاجتك و ذكر في حديثه إجابة الداعي و قضاء حوائجه.»
يكى از آنهايى كه در قرآن سرگرفتن، مردم خدا را به او قسم مى دهند كه ما را بپذير، آسيه، زن فرعون است.
زنان نمونه در قرآن
ما مريم، خديجه، زينب كبرى عليهم السلام را داريم، اسم فاطمه عليهاالسلام را نمى برم، چون او هم وزن انبيا عليهم السلام است. آنجا كسى صحبت نمى تواند بكند. حضرت امّ كلثوم، حضرت رباب و زنان دانشمند باكرامتى را داريم. زمان خودمان، خانم مجتهده امين(1) را داشتيم كه بزرگان دين به او اجازه اجتهاد داده بودند.
1 ـ مجتهده امين، نصرت الملوك، دختر امين التجار اصفهانى در سال 1266 ش در خانواده مذهبى در اصفهان به دنيا آمده وى از چهار سالگى به مكتب رفت. سپس با كسب اجازه پدر در يازده سالگى با كمك معلمان در منزل تحصيل علم نمود. اولين استاد وى آقا مير سيدعلى نجف آبادى بود. در سن پانزده سالگى با ميرزا پسر معين التجار اصفهانى ازدواج كرد و تنها يك فرزند از ايشان باقى ماند. در سال 1314 اولين كتاب خود به نام اربعين الهاشميه، چهل حديث به زبان عربى تأليف نمود. و كتابهايى از جمله اخلاق و راه سعادت بشر، سير و سلوك در روش اولياء، النفحات الرحمانيه فى الواردات القلبيه، و تفسير پانزده جلدى مخزن العرفان را نگارش نمود. اجازه اجتهاد خود را از سه تن علماى نجف دريافت كردند. در سال 1344 با كمك برخى از شاگردان دبيرستان امين و در سال 1346 حوزه علميه خواهران با نام مكتب فاطمه عليهاالسلام را تأسيس نمود. وى در شب دوشنبه اول رمضان مبارك 1365 ش دار فانى را وداع نمود و در تخت فولاد اصفهان كنار قبر حاج ميرزا آقا معين التجار اصفهانى دفن گرديد.
ارزش دادن اسلام به زنان با ايمان
« و إن النساء همهنّ زينة الحياة الدنيا و الفساد فيها »
يك مشت انسان هم در جنس زنان هستند كه تمام همت اين ها دستبند و گلوبند و گوشواره و آرايش و خودنمايى و عشوه و ناز و طنازى است، و بعد هم « و الفساد فيها » بيرون آمدن از خانه، براى به لجن كشيدن يك مملكت.
اميرالمؤمنين عليه السلام حرفش را با زينت تنها تمام نكرد، بلكه گفت: « و الفساد فيها »
به ما مردها گفت: حيوان و درنده نشويد، اگر خودتان را رها كنيد، بخواهيد يا نخواهيد، به طرف حيوان شدن و درنده شدن مى رويد.
اما به جنس زن كه رو مى كند، مى فرمايد: شما يك جنسى هستيد كه:
« الجنةُ تحت أقدام الأمهات »(1)
بهشت زير پاى مادران است. در طايفه شما مريم، خديجه، زينب و آسيه به وجود آمده اند، شما جزء آن زنانى نشويد كه خود را رها كرده و در رها شدن، كالاى شهوات مردم خبيث، پليد و آلوده شدند.
كالا بودن زن در فرهنگ غرب
اگر زنها را نداشتند، فيلم ها، مجلات، ويدئو و اجناسشان در دنيا فروش نداشت. اگر آنها را نداشتند، مردم بى بند و بار نمى شدند كه در غارت شدن منابعشان، به
1 ـ مستدرك الوسائل: 15/180، باب 70، حديث 17933؛ «عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الاْءُمَّهَات.»
بى خبرى بگذرانند. ملتى كه اول شب را تا سحر در آغوش زنان نامحرم و مجالس رقص و شهوات هستند، فردا هم با بى خوابى مى خواهند سر كار بروند، همه چيزشان را هم غارت بكنند، كارى به اين حرفها ندارند، منتظر است در روز پول گير بياورد و شب دوباره در آغوش نامحرم برود، مى گويد: به جهنم كه چه بلائى سر اين مردم و زمين ها و معادن و دين و مملكت و قرآن و فرهنگشان مى آيد.
ديوث و معناى آن
به خانم ها مى گويد: شما آن طورى نشويد. شما كالاى شهوتران ها و ديّوث ها نشويد. كلمه ديوث در روايات ما آمده است. يك وقت حمل بر بى احترامى نشود. شما كالاى چشم ناپاكان، كسانى كه قلب مريض دارند، و ديوث ها كه به هيچ عنوان غيرتى نسبت به زن خود ندارند، نشويد. كلمه ديوث عربى است، يعنى مردى كه نسبت به زن خود و حتى به دختر خودش، غيرت ندارد.
در قرآن، خدا علنى مى گويد: قبل از بعثت پيغمبر من(1)، مردم مكه كنار حرم من
1 ـ تفسير نمونه: 11/271 - 274؛ «زنده به گور كردن دختران آن قدر وحشتناك بود كه به گفته بعضى از مفسران، به محض اينكه حالت وضع حمل به زن دست مى داد شوهر، از خانه متوارى مى گشت، مبادا دخترى براى او بياورد و او در خانه باشد! سپس اگر به او خبر مى دادند، مولود پسر است، با خوشحالى و هيجان وصف ناپذيرى به خانه باز مى گشت، اما واى اگر به او خبر مى دادند كه نوزاد دختر است آتش خشم و اندوه جان او را در بر مى گرفت.
داستان «وئاد» پر از حوادث بسيار دردناك و چندش آور است.
از جمله نقل كرده اند مردى خدمت پيامبر آمد، اسلام آورد، اسلامى راستين، روزى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و سوءال كرد آيا اگر گناه بزرگى كرده باشم توبه من پذيرفته مى شود، فرمود: خداوند تواب و رحيم است، عرض كرد اى رسول خدا گناه من بسيار عظيم است، فرمود: واى بر تو هر قدر گناه تو بزرگ باشد، عفو خدا از آن بزرگتر است.
عرض كرد اكنون كه چنين مى گويى بدان: من در جاهليت به سفر دورى رفته بودم، در حالى كه همسرم باردار بود، پس از چهار سال باز گشتم، همسرم به استقبال من آمد، نگاه كردم دختركى در خانه ديدم، پرسيدم دختر كيست؟ گفت: دختر يكى از همسايگان است!
من فكر كردم ساعتى بعد به خانه خود مى رود اما با تعجب ديدم نرفت، غافل از اينكه او دختر من است و مادرش اين واقعيت را مكتوم مى دارد، مبادا به دست من كشته شود.
سرانجام گفتم راستش را بگو اين دختر كيست؟ گفت: به خاطر دارى هنگامى كه به سفر رفتى باردار بودم، اين نتيجه همان حمل است و دختر تو است!
آن شب را با كمال ناراحتى خوابيدم، گاهى به خواب مى رفتم و گاهى بيدار مى شدم، صبح نزديك شده بود، از بستر برخاستم و كنار بستر دخترك رفتم در كنار مادرش به خواب رفته بود، او را بيرون كشيدم و بيدارش كردم و گفتم همراه من به نخلستان بيا.
او به دنبال من حركت مى كرد تا نزديك نخلستان رسيديم، من شروع به كندن حفره اى كردم و او به من كمك مى كرد كه خاك را بيرون آورم، هنگامى كه حفره تمام شد من زير بغل او را گرفتم و در وسط حفره افكندم . . . در اين هنگام هر دو چشم پيامبر پر از اشك شد . . . سپس دست چپم را به كتف او گذاشتم كه بيرون نيايد و با دست راست خاك بر او مى افشاندم! و او پيوسته دست و پا مى زد، و مظلومانه فرياد مى كشيد پدر جان! چه با من مى كنى؟ در اين هنگام، مقدارى خاك به روى ريشهاى من ريخت او دستش را دراز كرد و خاك را از صورت من پاك نمود، ولى من هم چنان قساوتمندانه خاك به روى او مى ريختم، تا آخرين ناله هايش در زير قشر عظيمى از خاك محو شد! در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه بسيار ناراحت و پريشان بود و اشكها را از چشم پاك مى كرد، فرمود: اگر نه اين بود كه رحمت خدا بر غضبش پيشى گرفته، لازم بود هر چه زودتر انتقام از تو بگيرد!.
و نيز در حالات «قيس بن عاصم» كه از اشراف و روءساى قبيله بنى تميم در جاهليت بود و پس از ظهور پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام آورد مى خوانيم: روزى به خدمت پيامبر آمد تا بار گناه سنگينى را كه بر دوش مى كشيد شايد سبك كند، عرض كرد در گذشته گروهى از پدران بر اثر جهل و بى خبرى دختران بى گناه خود را زنده به گور كردند، من نيز دوازده دختر نصيبم شد كه همه را به اين سرنوشت شوم مبتلا ساختم! هنگامى كه سيزدهمين دخترم را همسرم مخفيانه به دنيا آورد و چنين وانمود كرد كه نوزادش مرده به دنيا آمده، اما در خفا آن را نزد اقوام خود فرستاده بود موقتا فكرم از ناحيه اين نوزاد راحت شد.
اما بعدا كه از ماجرا آگاه شدم او را با خود به نقطه اى بردم و به تضرع و التماس و گريه او اعتنا نكرده و زنده بگورش ساختم! پيامبر صلى الله عليه و آله از شنيدن اين ماجرا سخت ناراحت شد و در حالى اشك مى ريخت فرمود: من لا يرحم لا يرحم؛ كسى كه رحم نكند به او رحم نخواهد شد.
سپس رو به سوى قيس كرد و گفت: روز بدى در پيش دارى، قيس عرض كرد چه كنم تا بار گناهم سبك شود؟ پيامبر فرمود: به تعداد دخترانى كه كشته اى بندگانى آزاد كن (شايد بار گناهت سبك شود.)
و نيز در حالات «صعصعة بن ناجيه» (جد فرزدق شاعر معروف) كه انسان آزاده و شريفى بود مى خوانيم در عصر جاهليت با بسيارى از عادات زشت آنها مبارزه مى كرد تا آنجا كه 360 دختر را از پدرانشان خريد و از مرگ نجات داد، و حتى در يك مورد براى نجات نوزاد دخترى كه پدرش تصميم بر قتل او داشت، مركب سوارى خود، و دو شتر، به پدر آن دختر داد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود كار بسيار بزرگى انجام دادى و پاداش تو نزد خدا محفوظ است!.
«فرزدق» به اين كار نياى خود افتخار كرده مى گفت: و منا الذى منع الوائدات فاحيا الوئيد فلم توائد؛ از دودمان ما كسى را سراغ داريم كه جلو زنده به گور كردن دختران را گرفت آنها را زنده كرد تا در خاك دفن نشوند.»
براى درآمد پول، دختران خود را به فروش مى گذاشتند. اصلاً اعلام مى كردند، به مردم مى گفتند: ما دو تا دختر داريم، وقت فروش آنها شده است، مى توانيد بياييد و با ما قرارداد ببنديد. پولى به ما بدهيد و بيايد در خانه خود ما و با دختران ما زنا كنيد.
حالا اگر پاى زنا هم در كار نباشد، اين كه دختر يا زنش را آرايش كند و بيرون بياورد، بعد به تمام مردم بگويد: ما يك كالاى زيبا داريم بيرون آورديم، هر كس مى خواهد بيايد و تماشايش كند. ببيند و لذتش را ببرد كه غروب او را به خانه ببريم. اين شخص را دين مى گويد: ديوث.
مراعات زن در هنگام حضور در اجتماع
« و إن النساء همهنّ زينة الحياة الدنيا و الفساد فيها »
خانم ها! شما لباس زيبا براى جلوه گرى در بيرون نپوشيد. جورابى كه چشم جوان را جلب كند، كفشى كه صدا مى دهد، راه رفتنى كه صداى النگو و گلوبندتان را در آورد، قرآن مى گويد: نپوشيد. صريح قرآن است.
نامحرمى كه مى دانيد تقوا ندارد، وقتى تلفن مى كند يا در مى زند، در قوم و خويش خودتان است و او را مى شناسيد، با صداى طبيعى خدا داده با او حرف نزنيد، تو دارى حرف مى زنى و او دارد در خيالش زنا مى كند.
شما كه نماز مى خوانى و روزه مى گيرى، چرا منشى دختر به اين زيبايى آورده اى؟ مى گويد: آقا در من اثر نمى كند. دروغگو! در صورتى راست مى گويى كه پروردگار تو را مرد خلق نكرده باشد.
اى اهل دين! تو چرا؟ همه، چرا همسرت را در بيمارستان هاى زنانه نمى برى؟ چرا دخترتان نرود كه درس بخواند، تا دكتر خانم ها بشود، چرا؟ يك مدير اسلامى كه منشى زن نبايد داشته باشد. او را بفرست در يك اتاق در بسته كاغذهايى كه بايد تايپ كند، برود تايپ كند. نه تلفن شصت ميليون جمعيت را جواب بدهد، كه اكثر آنها در خيال خود گرفتار زنا بشوند. تمام اين گناهان را در قيامت خدا در پرونده تو هم مى نويسد.(1)
1 ـ در اين زمينه آمده: وسائل الشيعة: 20/232، باب 129، حديث 25510؛ «عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أَنَّ فَاطِمَةَ قَالَتْ لَهُ فِي حَدِيثٍ خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لاَ يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لاَ يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ فَقَالَ صلى الله عليه و آله فَاطِمَةُ مِنِّي.»
وسائل الشيعة: 20/64، باب 24، حديث 25048؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُوءْمِنِينَ عليه السلام خُلِقَ الرِّجَالُ مِنَ الاْءَرْضِ وَ إِنَّمَا هَمُّهُمْ فِي الاْءَرْضِ وَ خُلِقَتِ الْمَرْأَةُ مِنَ الرِّجَالِ وَ إِنَّمَا هَمُّهَا فِي الرِّجَالِ فَاحْبِسُوا نِسَاءَكُمْ يَا مَعَاشِرَ الرِّجَالِ.»
ادامه دارد...
منبع : پایگاه عرفان