لطفا منتظر باشید

علامه مجلسى و شخص بى‏دين


به محضر مبارك علامه ملا محمد تقى مجلسى گفت: آقا جان! ديوار به ديوار محدث شيخ حرّ عاملى در أمل الامل مى‏نويسد: «ملا محمدتقى مجلسى فاضلى عالم، محققى متبحّر، زاهدى عابد، ثقه متكلّم و فقيه از معاصرين است.»

«روضات الجنّات» مير محمدحسين خاتون آبادى نوه مجلسى دوم در كتاب «حدائق المقرّبين» درباره جدّ خود نوشته است: «ملا محمدتقى شاگرد ملا عبدالله شوشترى و شيخ بهاء الدين عاملى رحمهماالله بوده، در روزگار خويش در زهد و تقوى و عبادت و پارسائى، نسخه ثانى استادش ملاّ عبداللّه بوده است. در ايام حيات خود پيوسته مشغول به رياضيات و مجاهدات و تهذيب اخلاق و عبادات و ترويج احاديث خاندان پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و سعى در برآوردن حوائج مؤمنين و هدايت خلق بوده، و به يمن همتش احاديث اهل بيت انتشار يافت، و به نور هدايتش جمع بسيارى هدايت يافتند.»

علاّمه جليل آقا احمد كرمانشاهى در كتاب «مرآت الاحوال» درباره جدّش ملاّ محمدتقى مجلسى مى‏نويسد: «از اجازات او معلوم مى‏شود كه مادر وى عالمه صالحه دختر ملاّ درويش محمد اصفهانى، فاضل عامل و مقدّس كامل از شاگردان شهيد ثانى، و پدر درويش محمد مجتهد كامل اوحدى شيخ حسن عاملى، و پدر آن جناب ملا مقصود على عارفى صاحب كمال و مقدّسى نيكو مقال بوده است. وى اشعار بسيار خوب مى‏سروده و به مجلسى تخلّص داشته، لذا سلسله او مشهور به «مجلسى» شده‏اند. دوران وى مردم آشنائى بسيار كمى با احاديث اهل بيت عصمت و طهارت داشتند؛ از اين رو به ترويج و ترجمه و شرح احاديث همّت گماشت و شاگردان زيادى در اين زمينه تربيت كرد؛ فرزندش، محمّد باقر نيز راه پدر را با جدّيّت پى گرفت. در روزگار صفوى جنبشى بالنده در تدوين و تدريس و تحقيق متون حديثى پديد آمد. مرحوم محمدتقى مجلسى در سال 1070 در سن شصت و هفت سالگى رخت به جهان باقى كشيد.» (مهدى موعود: ترجمه جلد 13 بحار الأنوار: 53 ـ 54)

 خانه ما يك همسايه دارم، خيلى آدم بى‏دينى است، چه كنم؟ جايم را هم نمى‏توانم عوض كنم، پول هم ندارم، زبانى هم ندارم كه او را با خدا آشتى بدهم، چه كنم؟

فرمود: ببين يك شب مى‏توانى دعوتش كنى، من هم مى‏آيم، دو كلمه با او حرف بزنم، گفت: نمى‏دانم مى‏آيد يا نه.

آمد به آن شخص لات مسلك گفت: ببخشيد! ما همسايه شما هستيم، شما هر شب اينجا جلسه آواز و مطرب و شلوغى تا صبح، البته ما كه مزاحمتان نيستيم، اما يك شب شام به خانه ما تشريف بياوريد.

گفت: عيبى ندارد، فردا شب مى‏آيم، آمد و گفت: آقا! فردا شب مى‏آيد، فرمود:

 من نمازم را مى‏خوانم و مى‏آيم.

 

 

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه