گروه اجتماعی: لحظات تحويل سال كه رسيد، دستانت را كه بلند میكنی قبل از خواندن دعای «يا مقلب القلوب...»، قلبت به تپش می افتد و منشور انتظار بر زبانت جاری میشود و آهسته زمزمه میكنی: «اللهم عجل لوليك الفرج... مولای من كجايی؟
خانه تكانیها كه آغاز میشود دلت پر میكشد برای دنيا دنيا خاطرهای كه سالها از خانه دلت نتكاندهای، دلت پر میكشد برای تمام كسانی كه بودند و امروز نيستند، برای دستان چروك خورده مادر كه سالها سبزه نوروز را با دستانش به سبزی طبيعت میكشاند.
دلت پر میكشد برای هزاران هزار آرزوی لحظههای تحويل سال، دلت پر میكشد برای صدای يا مقلب خواندن پدر كه امسال ديگر در خانه نمیپيچد، دلت پر میكشد برای خندههای كودكانهای كه به رويت اميد روزهای كودكی را هديه میكرد.
خانه تكانیهای سال نو كه آغاز میشود دلت را هم بتكان، كينههای نشسته بر گوشه كنار خانه دلت را آهسته پاك كن، تجربههای خوب و بد را خوب تميز كن و در جای خود بگذار، پای طاقچه خاطرات، تلخها و شيرينها را خوب بتكان و در جای خود بگذار.
تلخها را عقبتر بچين و شيرينها را كنار آينه محبت جای ده، محبت دوستان را كنار ايوان زيبای خاطرات بگذار و محنت روزگار را بيرون كن.
خانه تكانیها كه آغاز شد، كمكمك خانه دل هم تكانده میشود، ساعات لحظه تحويل سال كه فرا میرسد در آينه دل برای دستان پير مادر و حسرت روزهای نبود پدر دعا كن.
برای چشمان خيس كودكی كه اين روزها، مفهوم لباس نوی عيد برايش معنايی ندارد، برای نگاه شرمنده پدری كه سرمای روزهای آخر زمستان را به اميد نگاه شاد دختركش تاب میآورد و خانههای مردمانی را میتكاند كه دلهايشان شايد سالهاست كه تكانده نشده است.
ساعات تحويل سال ساعات قريب گذر از گذشتهای است كه میگذرد و آيندهای كه پيش روست، ساعات آشنايی كه لبريز شده از خاطرات كودكی و اسكناسهای تا نخوردهای كه از ميان قرآن بر میداشتی، ساعات قريبی كه نيازمند خانه تكانی دلت بودهاند تا وسعت پاكیاش را دريابی و با آيينه روشن دل دستان مناجاتت را بلند كنی.
ساعات تحويل سال كه میآيند برای لحظهای شايد خيلی كوتاه غمها میروند، برای لحظهای شايد به كوتاهی نفسی حسرتی عميق جانت را در بر میگيرد، حسرت نبود نگاه پدر و شايد حسرت نبود نگاه همه آنهايی كه نيستند.
ساعات تحويل سال كه میآيند دقايق شايد برای ثانيهای میايستد و تو از قطار دنيا پياده میشوی و آروزهايت را تا آسمان هفتم بالا میبری، آنگاه نگاهت از برای جادهای كه هنوز رو به انتظار باز مانده بارانی میشود.
نگاهت رو به سالی كه گذشت و نيامد خيس میشود و چشمانت رو به سالی كه در پيش است و شايد «او» بيايد، برقی به روشنی تمام آيينهها در خود متبلور میكند.
دستانت را كه بلند میكنی قبل از خواندن يا مقلبالقلوب، ذكر دائمی بر زبانت جاری میشود و چشمان خيست در انتظار آمدنش رو به لبخند سبز خدا، دستان مهربان مولايی را میطلبد كه با نيامدنش بار يتيمیمان را سالهاست كه برايمان تجديد میكند.
طاهره رفعت
منبع : ایکنا