پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيد، بچه در آغوش فاطمه غمناك است، ابوطالب هم رنجيده است. گفتند: آقا! البته هنوز پيغمبر صلى الله عليه و آله مبعوث به رسالت نشده بودند و سى ساله بودند. گفتند: بچه چشمش را باز نمى كند، همه چيز او خوب، زيبا، كامل و جامع است، اما چشم ندارد. فرمود: فاطمه! بچه را به من بده. اين بايد چشم به صدق باز كند. تا در آغوش پيغمبر رفت، دو پلك را باز كرد و لبخند زد، يعنى تنها بودى؟ آمدم تا تو را از تنهايى درآورم. غريب بودى؟ آمدم تو را از غربت دربياورم. اسلامِ تو در آينده با انواع خطرات روبرو مى شود، آمدم تو را يارى كنم، تا دين تو بماند. چه طور پيغمبر را يارى كرد؟ كدام رشته از يارى اش را بگويم؟
كتاب فضل تو را آب بحر كافى نيست |
|
كه تر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم |
|
|
|
هَيْهاتَ أَنْ يَأتِىَ الزَّمانَ بِمِثْلِهِ إِنَّ الزَّمانَ لِمِثْلِهِ تَعْقِيمٌ على جان! مادر جهان ديگر مانند تو را نمى آورد. پيغمبر صلى الله عليه و آله را بى واسطه يارى كرد، يعنى از زمان بعثت- روز بيست و هفت رجب- يارى كرد، تا روز بيست و هشت صفر كه سر پيغمبر صلى الله عليه و آله در وقت مرگ در دامن او بود. بعد از مرگ پيغمبر صلى الله عليه و آله شكل يارى كردن على عليه السلام به پيغمبر صلى الله عليه و آله عوض شد. در اين يارى، چه كشيد؟ چه طور يارى كرد؟ با حادثه بين در و ديوار، با فرزندش حسن عليه السلام، با ريسمان به دستش، صبر كرد. با جگر گوشه اش ابى عبداللّه عليه السلام و قمربنى هاشم، با نهج البلاغه، عبادات شب، جهاد، اخلاق، عمل، صبر، روح و جان «وَ اجْعَل لّى مِن لَّدُنكَ سُلْطنًا نَّصِيرًا» اين ها يارى بى واسطه است. اين ورود على؛ ورود بى دعا، ورود مستقيم است.
منبع : پایگاه عرفان