مى پرسم ديگرانى كه با انبيا كار نداشتند، و از زمان قابيل تا به اكنون مى گفتند: ما قانون لازم داريم؛ يعنى از زمان قابيل كه بشر از حريم نبوت جدا شد تا الان كه جهان در اوايل قرن بيست و يكم هست، و هنوز هم بشر خود را از نبوت و از قوانين عدالتمند خدا جدا نگه داشته است، اين بشر تا به حال چه كرده است؟ آيا او بدون قانون زندگى كرده؟ بلكه انسان ها مرتّب دور هم نشستند و عقل هاى خودشان را روى هم گذاشتند و جمعيت ها تشكيل دادند و كنفرانس ها و سمينارها برپا نمودند و كتاب ها نوشتند. افلاطون ها ، سقراطها ، ارسطوها ، ارشميدس ها ، دانشمندان قديم، حكماى سبعه يونان ، فلوطينى ها و افلاطونيان جديد ، دانشمندان ديگرى كه بعد از عيسيعليه السلام آمدند،
قانون گذارانى كه بعد از پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلّم آمدند، اين افراد آن قدر آمدند و خون ريختند؛ پول دادند و خانه خراب كردند؛ عمر تلف كردند و درس خواندند؛ دانشگاه درست كردند و فارغ التحصيل شدند؛ مرتّب تجربه كردند و تجزيه و تحليل نمودند؛ قانون دادند، و پس از اشتباه از كار درآمدنش، آن را عوض كردند، يا آن كه آن قانون ضرر زد، و آن را عوض كردند. اين گونه بشر به راه خود ادامه داد تا اين كه بالاخره بشر به انقلاب كبير فرانسه رسيد، و در زمان ما هم كه كار بشر به جنگ دوم جهانى كشيده شد. بعد از آن بود كه بشر به اين فكر افتاد كه محلى به نام سازمان ملل متحد «1» درست كند تا از هر كشورى منطقه اى، ملتى، گروهى، قومى و طايفه اى، انسان هاى بيدار، با بينش، متفكّر و فارغ التحصيل درجه اول بيايند و در آن جا بنشينند و قانونى جهانى درست كنند.
منبع : پایگاه عرفان