ياد مرگ
شرايط آمادگى براى مردن
تهران، مسجد حضرت امير رمضان 1383
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
از پيغمبر صلى الله عليه وآله سؤالى شد و وجود مبارك رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله به اين سؤال جواب چهل قسمتى دادند . جريان سؤال اين بود كه مردى به محضر مقدسّ حضرت عرضه داشت :
» أتأذن لى أن أتمنّى الموت «
شما به من اجازه مى دهيد كه من دعا وآرزو كنم و بخواهم كه خداوند متعال به عمر من خاتمه دهد ومن بميرم ؟
پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله قبل از اين كه پاسخ را شروع كنند ، به او فرمودند :
» انّ الموت شى ء لابدّ منه «
مرگ گردنبندى است كه به گردن تمام موجودات زنده آويخته مى شود .
فرشته ندا دهنده مرگ
اميرالمؤمنين عليه السلام - چنانكه در »نهج البلاغه « آمده است - مى فرمايند : خدا فرشته اى دارد كه هر روز به اهل زمين توجه مى كند و فرياد مى زند .
ممكن است بگوييد : چرا ما فرياد اين فرشته را نمى شنويم ؟ پس اين فرياد زدن او چه فايده اى دارد ؟ جوابش اين است:
أولاً: آن گوش هايى كه بايد آن فرياد را بشنوند ، مى شنوند . مانند اميرالمؤمنين عليه السلام كه مى شنيد، از اينرو به ما منتقل كرده است .
ثانياً: لازم نيست ما همه صداها را بشنويم ، بلكه حرف گوشدارانى كه صداها را مى شنوند و وظيفه دارند كه آن صداها را كه در حقيقت صداى خداست ، به ما برسانند را قبول مى كنيم .
البته براى شنيدن اين صداهاى ملكوتى ، زحمت زيادى بايد كشيد . پيغمبر صلى الله عليه وآله مى فرمودند :
» لولا تكثير فى كلامكم و تمريج فى قلوبكم لرأيتم ما أرى و لسمعتم ما أسمع «(27)
اگر شيطان ، بدى ها ، زشتى ها و فسادها، قلب شما را چراگاه خود قرار نمى داد و شما مى توانستيد قلب خود را از هجوم شياطين ، وسوسه ها و بدى ها حفظ كنيد ، صداهايى كه من مى شنوم ، شما نيز مى شنيديد و حقايقى كه من مى بينم ، شما نيز مى ديديد .
اين كار خيلى پر زحمتى است كه انسان اين همه توجه كند ، زحمت بكشد ، پاكى به خرج دهد كه دل از تصرّف حجاب ها و ظلمت ها در بيايد . امكان دارد و شدنى است ، اما همه به دنبال اين زحمت نيستند .
آنهايى كه دنبالش رفتند ، رسيدند ، موفق شدند و صداهايى را كه بايد بشنوند ، شنيدند و آن چه را كه بايد ببينند ، ديدند .
تولد براى مردن
اين فرشته به اهل زمين توجه مى كند و فرياد مى زند :
» لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ وَ ابْنُوا لِلْخَرَاب «(28)
اى مادران دنيا ، بزاييد براى مردن . خيال نكنيد فرزندى كه از شما به دنيا مى آيد ، در اين دنيا ماندنى ، ابدى و هميشگى است . زاييدن به نوعى مسافر است ؛ يعنى مادرى كه بچه مى زايد ، مسافرى براى عالم آخرت مى زايد ، نه كسى كه مقيم باشد . هيچ مادرى براى اقامت فرزند نمى زايد .
مدت زمان سفر نيز توسط خود حضرت حق تعيين شده است . شش ماه است يا بيست سال و يا مانند حضرت نوح عليه السلام نهصد و پنجاه سال(29) و يا مانند امام عصر عليه السلام داراى عمرى طولانى .
در هر صورت هيچ مادرى فرزند مقيم نمى زايد ، بلكه مسافر مى زايد . خود مادر و پدر نيز مسافر هستند . گاهى پدر و مادران از فرزندان خود زودتر به سفر آخرت مى روند و گاهى آنها زودتر از پدر و مادر ، ولى اين مسأله ، » لابدّ منه « است . هيچ انسان و موجود زنده اى از پذيرش مرگ چاره اى ندارد .
ارزش عمر نزد ارزش شناسان
وقتى بزرگوارى به حضرت سيدالشهداء عليه السلام بيرون از دروازه مكه گفت : اين سفر بوى مرگ مى دهد - به اصطلاح مى خواست امام عليه السلام را بترساند و حضرت از اين سفر منصرف شود - حضرت فرمودند :
مرگ گلوبندى است كه بر گردن همه موجودات زنده آويخته شده است . اين كه تو آمدى مرا از اين سفر بترسانى ، به تو بگويم : اشتياق من به مرگ از اشتياق حضرت يعقوب عليه السلام به ديدن حضرت يوسف عليه السلام بيشتر است .(30)
چرا ؟ براى اين كه حضرت و امثال ايشان فرصتى را كه در اختيار داشتند ، با هدايت پروردگار ، غنيمت دانستند و در اينجا تجارتى پر سود ، دائم و معنوى كردند ، لذا هيچ معنا نداشت كه از مرگ بترسند .
به مرگ اشتياق داشتند ، ولى آرزوى مرگ نمى كردند . چرا ؟ چون ارزش معنوى لحظات عمر را مى دانستند كه در يك لحظه ، فرصت گفتن يك »يا الله« يا »يا ربّ« واقعى را دارد و همين مقدار، آنقدر ارزش دارد كه براى حفظ آن و نمردن ، تمام توان را به كار بگيرد تا نميرد .
در هر صورت تا جايى كه بتواند خرج كند تا نميرد ، وظيفه شرعى دارد كه خرج كند ، ولى مرگ كوچه بن بستى است كه قابل باز شدن نيست و مسأله اى حتمى است .
ساختن براى خراب شدن
اين فرشته فرياد مى زند :
» لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ وَ ابْنُوا لِلْخَرَاب «
اى خانواده ها ! اى مادران ! بزاييد ، اما بدانيد كه مقيم نمى زاييد ، بلكه مسافر مى زاييد . بزاييد ، اما براى مردن .
بعد فرياد برمى آورد : خانه ، كارخانه ، برج ، كاخ و ويلا بسازيد ، ولى بدانيد كه مى سازيد براى خراب شدن ؛ چون خدا زلزله اى قرار داده است - در اول سوره مباركه حج از آن زلزله خبر مى دهد - كه وقتى آن زلزله بيايد ، هيچ بنايى نمى ماند و تمام بناها و كوه ها صاف مى شوند ؛ يعنى حتى براى زمين ديگر پستى و بلنديى نمى ماند .
» اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْ ءٌ عَظِيمٌ «(31)
» ساعة « يعنى قيامت . خدا تعبير مى كند كه اين زلزله حقيقت عظيمى است كه وقتى مى آيد ، تمام كوه ها ؛
» وَ تَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ «(32)
مى شود ؛ يعنى مانند پنبه اى كه كنار زه حلاّج ، زده مى شود و نرم مى شود و حالت گرد و غبار مى گيرد . آن زلزله ، زلزله اى است كه تمام كوه هاى روى زمين را مانند پنبه مى كند .
شما بسازيد ، ولى در اين ساختن بايد ساخت و ساز را با فرهنگ پروردگار هماهنگ كنيد كه در قيامت شما را به دادگاه نبرند كه چرا ساختى . وقتى مى ساختى ، به قناعت زندگى مى كردى و به فكر آخرت خود بودى ؟ بسازيد خوب است ، ولى ساختنى كه در قيامت شما را گرفتار نكند و دادگاهى بپا نكنند كه او را به مشكل دچار كنند .
تمهيد شرايط مردن ، قبل از مرگ
حضرت صلى الله عليه وآله فرمودند : از مرگ چاره اى نيست . بعد حضرت سكوت كردند . سكوت يعنى برو آرزوى مرگ كن ؟ نه ، رضايت به اين معنى ندادند كه عيبى ندارد آرزوى مرگ كنى ، بلكه در مقابل سؤال او جوابى دادند كه در اين چهل قسمت نشان دادند آنچه كه خيلى مهم است ، فرصتِ ماندن و انجام دادن است . بمانيد و عمل كنيد و قدم مثبت برداريد .
چرا مى خواهى بميرى ؟ هيچ پيغمبرى از خدا طلب مرگ نكرد . حضرت نوح عليه السلام انواع بلاها را در نهصد و پنجاه سال عمر خود چشيد كه در سوره نوح مطرح شده است . چه مشكلاتى داشت ، ولى يكبار هم آرزوى مرگ نكرد.
حضرت ابراهيم عليه السلام در زمان نمرود اين همه سختى ديد و آرزوى مرگ نكرد . حضرت موسى بن عمران عليه السلام زمان فرعون را ديد و گرفتار انواع آزمايش هاى الهى بود و آرزوى مرگ نكرد . نه اين كه آرزوى مرگ نكردند ، بلكه آرزوى طول عمر كردند كه بيشتر بمانند .
ماندنِ بهتر از مرگ
ماندن خوب است ، نه مردن . اما مرگى خوب است كه صاحب آن با سود عظيم ، دايم و مورد رضاى الهى از دنيا برود . رفيقى داشتم ، يكى از محسّنات او اين بود كه به هيچ عنوان عمرش را ضايع نمى كرد . در شبانه روز، شش ساعت بيشتر نمى خوابيد كه آن هم چون حقّ بدن بود ، اين مقدار مى خوابيد .
» وَ جَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا «(33)
به خاطر آرامش فوق العاده روحى هرگز مريض نمى شد . در غذا خوردن منظم و ساده خور بود . هشتاد سال بالا عمر كرد . از هر گناهى كه شما فكر مى كنيد ، پرهيز داشت ؛ يعنى محيط زندگى را براى رشد ميكرب گناه آماده نمى كرد و تا روز آخر عمر به دنبال علم و فهم و فهماندن به مردم بود .
زندگى او از معلمى اداره مى شد . اهل گريه ، حال ، قرآن ، اهل بيت عليهم السلام و شادى بود . انسان با وقار و با ادبى كه لحظه مردنش به زيباترين مرگ ها مرد و اين سود دايم به دست آورده از عمرش را با خود برداشت و برد .
مرگ در بهترين حال
چگونه مرد ؟ عمل مستحبى داريم كه رئيس همه مستحب هاست . امور مستحب خيلى داريم ، مثلاً عمره مستحب است كه ماه رجب بهترين وقت آن است .
كسى مى خواست به عمره برود ، به امام صادق عليه السلام عرض كرد : مى خواهم به عمره بروم ، حضرت فرمودند : پس بگذار براى تو ثواب عمره را بگويم ، بعد برو .
اين را به شما بگويم كه اينان در همه كارهاى خير وارد مى شدند ، افرادى نبودند كه به عمره بروند و نسبت به مردم نيز بى تفاوت باشند ، بلكه به عمره مى رفتند و به اقوام خود نيز رسيدگى مى كردند . كاسب بودند ، با خانواده خوب برخورد مى كردند ، اهل عبادت و ايمان واقعى بودند .
كامل بودن اسلام و مؤمن واقعى
اسلام دين يك طرفه اى نيست ، بلكه اگر نماز فرادى دارد ، جماعت نيز دارد . در انفاق »سرّاً و جهراً « نيز دارد .
اسلام حج دارد كه چند ميليون نفر با هم به دور خانه خدا بچرخند . سجده طولانى با گريه سحر كه حتى همسر نيز متوجه نشود نيز دارد . همه چيز دارد . دين كاملى است .
مؤمنانى كه يك طرفه هستند ، ايمان آنها كمبود دارد . كسى كه مى گويد : من نمازم را فرادى مى خوانم و علاقه ندارم كه به مسجد بروم ، او در ايمان كم دارد . يا كسى كه مى گويد : من هميشه دلم مى خواهد براى كار خير پول بدهم ، اما بايد همه ببينند ، او نيز كم دارد .
مؤمن واقعى تمام كارهاى مثبت آشكار و پنهان دين را دارد . پنهان يعنى چه ؟ يعنى هيچ كس نفهمد . يعنى چهل سال در مدينه روى دوش خود انبان خرما ، كفش ، لباس ، پول و آرد بگذارد ، دربِ خانه ها ببرد ، در نزند كه كسى او را شناسايى كند و بعد سهم او را جلوى درب خانه بگذارد و برگردد ، بعد به نخلستان برود و بعد از اين كه بميرد ، تازه خانواده هاى يتيم و فقير بفهمند كه اين شخصى كه چهل سال به درب خانه آنها مى آمده ، اميرالمؤمنين يا امام زين العابدين عليهما السلام بوده است .
اين كار پنهان اسلام است . پنهان نه به اين معنا كه نيمه شب برود در بزند و وقتى مستحق بيايد ، بگويد : چراغ بيرون را روشن كن - كه او را ببيند - اين ديگر كار پنهانى نشد . اسلام همه چيز دارد . تمام برنامه هاى پنهانى و آشكارش ، تجارت آخرتى است .
پی نوشت ها:
27) الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن: 100/10؛ سورة الأنعام (90 - 74 : (6؛ »قال صلى الله عليه وآله: لو لا تكثير في كلامكم و تمريج في قلوبكم لرأيتم ما أرى و لسمعتم ما أسمع.
و عن الصادق عليه السلام: لو لا أن الشياطين يحمون حول قلوب بني آدم لرأوا ملكوت السماوات و الأرض.«
28) نهج البلاغه: حكمت 132؛ »وَ قَالَ عليه السلام إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً يُنَادِي فِي كُلِّ يَوْمٍ لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ وَ ابْنُوا لِلْخَرَاب.«
29) عنكبوت (29 : (14؛ » وَ لقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ «
30) اللهوف 60 المسلك الأول، خطبه امام به گاه عزيمت به جانب عراق؛ كشف الغمة: 29/2؛ »الحمد للَّه ما شاء اللَّه و لا قوّة الّا باللَّه و صلّى اللَّه على رسوله و سلّم، خطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلادة على جيد الفتاة، و ما أولهنى الى اشتياق اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف، و خيّر لى مصرع انا لاقيه، كأنّي بأوصالى تقطّعها ذئاب الفلوات بين النواويس و كربلاء فيملأنّ منّى اكراشا جوفا و اجربة سغبا. . . .«
31) حج (1 : (22؛ »اى مردم ! از پروردگارتان پروا كنيد ، بى ترديد زلزله قيامت ، واقعه اى بزرگ است .«
32) قارعه (5 : (101؛ »و كوه ها مانند پشم رنگين حلاجى شده گردد !«
33) نبأ (9 : (21؛ »و خوابتان را مايه استراحت و آرامش ] و تمدّد اعصاب [ قرار داديم.«
ادامه دارد . . .
منبع : پایگاه عرفان