قلب، اين مهم ترين عضو آدمى كه خانه انعكاس حقايق و مشرق انوار الهيه و جايگاه معرفت و عشق است، گاهى در سيطره جواذب مادى و هواهاى نفسانى و غرايز سركش حيوانى، به تاريكى خطرناك حرص و بخل، حسد و كينه، شرك و نفاق، عجب و ريا و... آلوده گردد و صاحبش را از پى اين آلودگى، به خزى دنيا و عذاب آخرت دراندازد، طبيبان الهى انديشه در امور و فكر در عاقبت و توجه به احوال نيكان و بدان را، سبب زايل شدن اين تاريكى مى دانند، چنان كه تاريخ حيات ثابت كرده، هر تاريك دلى با نور انديشه، روشن دل گشت.
بهاءالدين ولد، از پى راهنمايى گمراهان و تحقق روشنى در فضاى قلب تاريك دلان، در مقاله اى مى گويد:
گفتم: اى اللّه! چنان كه نظر مرا بدين اسباب جهان گشاده كردى، تا چست شدم در نگاه داشتن احوال خود، هم چنان نظرم را گشاده به اسباب آخرت كن، تا احتراز كنم از اين جهان.
هم چنان كه در حسن صور خوبان اين جهانى، چشم دادى تا اين ها را مى بينم، هم چنان چشم دلم را به جمال خوبان آن جهانى، گشاده كن تا منجذب به خدمتت، چشمه هاى علم هر دو جهانى را، از عرصه هاى عدم، تو گشاده مى كنى.
اى اللّه! انبيا را بر سر كدام چشمه سار، در عرصه عدم فرو آورده اى، يا رب! مرا از آن چشمه، آب بده، گفتم: ثنا بايد گفتن اللّه را، تا مرا اين عطا به ارزانى دارد، فاتحه را آغاز كردم:
[الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ].
همه ستايش ها، ويژه خدا، مالك و مربّى جهانيان است.
گفتم: اى اللّه و اى پروردگار! تربيت هر دو جهانى را تو توانى كردن، تربيت چه باشد كه علم آن جهانى را به من تو كرامت كن.
[الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ].
رحمتش بى اندازه و مهربانى اش هميشگى است.
اى رحمان! شير مهربانى اين جهان را تو گشاده كرده اى، تا دل نمى دهد كه از سر اين شير مهر برخيزند، اى رحيم! هم چنان شير مهربانى آن جهانى را در سينه ام تو روان كن، تا عاشق آن جاى باشم.
[مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ].
مالك و فرمانرواى روز پاداش و كيفر است [پروردگارا!] تنها تو را مى پرستيم.
اى مالك يوم دين! آرزويم هماره عبادت توست.
[وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ].
وتنها از تو كمك مى خواهيم.
استعانت از تو مى طلبم كه بگشايى در نظرم را به روح آن جهانى و به تو عاشق ضرورى باشم نه عاشق به تكليف.
[اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ ].
ما را به راهِ راست راهنمايى كن.
راه چشمه اى نما، از چشمه سارهايى كه در عدم است كه راست به ملك آن جهانى مى رساند.
[صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ].
راه كسانى [چون پيامبران، صدّيقان، شهيدان و صالحان كه به خاطر لياقتشان ] به آنان نعمتِ [ايمان، عمل شايسته و اخلاق حسنه ] عطاكردى.
آن چشمه سار دانش كه انبيا عليهم السلام در آن چشمه رفته اند و از آن نوشيده اند، مرا نيز هم از آن چشمه كرامت كن.
شما «بعضى از مردم» صواب را نمى دانيد، چو شما خود را آكنده ايد، صواب كجا راه يابد در شما، چشم را به خواب آكنده ايد و سر را به سوداى فاسد آكنده ايد و شكم را به نان آكنده ايد و دل را به حرص آكنده ايد و تن را به كاهلى آكنده ايد، اى بيچارگان! همه تان در زنگار عصيان مانده ايد، چنان كه مرغان در دام مانند.
اكنون جهد كنيد تا هر يك گره از پاى يكديگر بگشاييد و رهايى يابيد .
تا به كى اى دل به اسباب جهان پرداختن |
آتشى بايد در اين آلودگى انداختن |
|
تن بينداز و روان شو سوى دارالملك جان |
خويش را از اصل خود تا چند دور انداختن |
|
عشق و سوز و درد جو آتش بزن در گفتگو |
تا به كى خودكامى و خودبينى و خودساختن |
|
چيست دانى شرط عاشق زير تيغ عشق دوست |
رخ چو گل افروختن گردن چو سرو افراختن |
|
كار مردان است جان دادن بدشت كربلا |
زورق همت به طوفان بلا انداختن |
|
از حسين آموز رسم عاشقى گر عاشقى |
چيست رسم عاشقان سر دادن و جان باختن |
|
چيست دانى رسم درويشى هما گر رهروى |
مشكلات راه را بر خويش آسان ساختن |
|
منبع : پایگاه عرفان