فارسی
يكشنبه 30 ارديبهشت 1403 - الاحد 10 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

عوامل بردگى‏

تا آنجا كه تاريخ نشان ميدهد، نظام بردگى و رقيت از همان مراحل اوليه تشكيل و پيدايش وضع اجتماعى در ميان بشر پديد آمده و هزاران سال يكى از لوازم! و شئون اجتماعى! شناخته شده است.

و اينك عوامل آن را ميتوان بدين گونه خلاصه كرد:

1- تفاوت غيرقابل انكار قواى عقلى و جسمانى ميان افراد، منتهى به اينجا شد كه قدرتمندان ضعيفان را از راه مكر و خدعه و يا به طور قهر و اجبار به دلخواه و نفع خودشان به كار ببرند.

2- خوى تبعيت و دنباله روى از افراد نيرومند، يك نوع حالت شبيه به غريزه است كه در همه حيوانات در مراحل ابتدائى زندگانى، كمابيش وجود دارد، و انسان نيز از اين قاعده مستثنى نميباشد، و منشأ اصلى آن ترس از حوادث و آفات محيط، و احتراز از آسيب موجودات ديگر، و عجز از به دست آوردن غذا، و ساير نيازمندى هاست، كه در هر دو صورت او را به جستجوى مأمن و پشتيبانى وادار كرده، آنگاه به حكم عادت به يك موجود طفيلى مبدل گشته و به تدريج حس استقلال را از دست داده است، و شخص حامى و پشتيبان نيز از اين موقعيت سوء استفاده كرده و به صورت حاكم و ارباب درآمده است.

3- جنگهاى قبيلهاى طبعاً متضمن تلفات نفوس از غالب و مغلوب ميشده، و غالب به خيال خود نزديكترين راه جبران خسارات خويش را در اين دانستهاند كه همه و يا عدهاى از افراد مغلوب را به اسارت خويش در آورند و آنان را به كارهائى كه بر عهده مقتولين قبيله خود بوده است بگمارند، و هم در جنگهاى بعدى در صف مقدم از آنان استفاده كنند.

تا تكرار اين عمل و اقتباس قبائل از يكديگر رفته رفته «استرقاق» و تملك انسانها از حقوق مسلمه غالبين به شمار رفته و هنگامى كه متجمعات بشرى توسعه يافت و قبايل به ملتها تبديل شدند، اين رويه هم به همان تناسب رائج گشت، چنان كه هنوز هم به صورت «اردوگاههاى كار اجبارى و مستعمرات» بدون اين كه نام بردگى بدان گذارده شود ماهيت خود را حفظ كرده است!

4- به نسبت توسعه دامنه اجتماع، روابط بين افراد و اصطكاك منافع نيز فزونى يافته، و دستاويزهاى جديدى كه بعدها به صورت قانونى به خود به وجود آمد. مثلًا در مجازات سرقت، صاحب مال سارق را به بردگى خود كشانيد: گفتند: كيفر دزد آن است كه بردگى صاحب مال را قبول كند.

قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ

و هم چنين طلبكار، مديون عاجز از اداى دين را تملك نموده، و در جنايت جرح و قتل، مُنجى عليه و يا ورثه او استرقاق قاتل را حق خود پنداشتند، و هر گاه كسى به يكى از اين عناوين برده شناخته ميشد، اولاد او نيز به همين سرنوشت محكوم بود و در رديف بندگان در ميآمدند، و رقيت يگانه ارثى بود كه از پدر و مادر به فرزندانشان ميرسيد، و بدين عوامل نظام بردگى به طور روز افزون پيش ميرفت تا آنجا كه در ميان ملل به اصطلاح متمدن دنياى قديم رسماً مبناى طبقه بندى شد.

فلاسفه يونان معتقد بودند كه بشر اساساً بر دو قسم هستند!

نخست آزادان و دوم بردگان و اين نوع اخير فقط براى خدمت كردن به نوع اول آفريده شده اند!

ارسطو نظام بردگى را يكى از ضروريات مجتمع بشرى دانست و گفت: در كارهائى كه به نيروى جسمانى بيشترى نياز دارد، بايد دولت تنها از بردگان استفاده كند، نهايت آن كه به بهبود زندگانى آنان هم توجه نمايد!

از اين جهت نظام طبقاتى يونان قديم مقرر داشت: مشاغل ادارى و مناسب دولتى و پارلمانى، از امتيازات يونيان اصيل، و در انحصار آنان باشد، و كارهاى پست از قبيل زراعت و استخراج معدن و پل سازى و باركشى و خلاصه كليه اعمال شاقه بر عهده بردگان كه غالباً از اسيران جنگى و يا از نسل آنان بودند محوّل گردد.

و اما رومانيها اساساً بردگان را به حساب يك فرد بشر كه حق زندگى دارد و احساس درد و رنج ميكند نميآوردند و در نظرشان چيزى شبيه به متاع و كالا و آلت كار، بدون حس و اراده بود، و ميبايست همه كارهاى سنگين را حتى اگر فوق حد توانائياش ميبود انجام بدهد.

همزمان آن كه آقاى رومانى در سطح عالى زندگى قرار داشت و به عياشى و ميگسارى و رقص و عشق بازى با پرى رويان ماه پيكر سرگرم بود و يا در كاخهاى مجلل در ميان بستر قاقم و پرنيان تن آسائى ميكرد، خيل بردگان در رنجيرهاى گران كه به منظور جلوگيرى از فرار به پا و گردنشان استوار بود، به كارهاى طاقت فرسا گماشته ميشدند و با ضربات تازيانه مأموران و سربازان جان ميكندند، و اگر غذائى از نوع پست به آنان داده ميشد، نه به حد كافى و نه از نظر آن كه استحقاق آن را دارا بودند، بلكه محض حفظ رمق براى بيگارى روز بعد بود، و شبانگاه هرچند نفر آنان را با همان غل و زنجير در يك سياه چال تنگ و تاريك و كثيف و بدتر از لانه هر حيوانى جاى ميدادند.

و حتى رومانى نجيب ميتوانست بدون هيچ جهتى و محض تفريح وحشيانه، يك يا چند نفر از آنان را به دلخواه خود به قتل برساند، بدون آن كه وجدانش از اين جنايت ناراحت شود، و يا كسى به درنده خوئى او اعتراض نمايد، و از اين همه ظلم و قساوت آن تيره بختان را نه زبان گله بود و نه مرجع شكايت، زيرا گله و شكايت از حقوق انسان هاست، بردگان كه از نظر ارباب رومانى انسان نبودند!!

هنديان معتقد بودند كه چون بردگان از قسمت پاى خدايان آفريده شدهاند، پس طبعاً موجوادت پست و سزاوار تحقير ميباشند، و ميبايد به انواع خوارى و شكنجه تن در دهند تا مگر به قانون «تناسخ» روح پست آنان در اثر زجر و شكنجه ترفيع يافته و پس از مرگ بتوانند در كسوت موجودات فاضله درآيند! خلاصه آن كه، هم بايد مورد اهانت و تحقير قرار بگيرند، و هم به آن رضايت دهند!!

درميان ملل كلده و آشور و مصريان قديم و پارسها و يهود نيز وضع اسيران جنگى كمابيش بدان سان بوده و رفتارشان با بردگان نرم تر و انسانى تر از ديگران نبود.

عربها هم اسيران جنگى را حتى اگر از نژاد خوشان ميبود به بردگى ميبردند، برخلاف رومانيها كه استرقاق رومانى را جايز نميشمردند.

ميتوان گفت نيمى از افراد بشر به عناوينى كه ذكر شد تحت تسلط و تملك نيم ديگر قرار داشتند و نظام بردگى در همه مجتمعات بشرى يكى از ضروريات اجتماعى و اقتصادى شناخته شده بود و بازار خريد و فروش انسان در همه جا گرم و ماده كسب و تجارت مهم به شمار ميرفت، و هيچ كسى در صدد آن نبود كه تعديلى در اين وضع ناهنجار به عمل آورد و دست كم از فشار آن تا حدى بكاهد.

شكنجهها و جريمهها و عذابهاى دردآور، و جناياتى كه با ناحق و گاهى براى خوش گذرانى، انواع ملتها به بردگان روا ميداشتند در كتابهاى مفصل آمده، به آنها مراجعه كنيد، قلم من از نوشتن آنها شرم دارد، وقتى سطور گذشته را به دقت خوانديد، و جنايات بر بردگان را در كتابهاى مفصل ديديد به درستى موضع اسلام ناب نسبت به اين مسئله براى شما روشن خواهد شد، آن وقت است كه از عمق جان هزاران آفرين بر شارع مقدس اسلام نثار ميكنيد، و با همه وجود از اين كه به صورتهاى گوناگون زمينه آزادى بردگان و برچيده شدن اين سفره را فراهم آورد سپاس گزارى مينمائيد.

در چنان وضع و شرايط نامساعدى اسلام به طرف دارى از خيل محرومان برخاست و قريب يازده قرن پيش از انقلاب فرانسه و اعلان حريت و مساوات در دوره جمهورى اول و دوازده قرن قبل از الغاء بردگى در آمريكا كه به فرمان ابراهام لينكولن صورت گرفت، و هم چنين چهارده قرن جلوتر از نشر اعلاميه حقوق بشر به وسيله سازمان ملل به دفاع از حقوق آنان قيام نمود.

ولى البته نميشد با عجله و در طى يك ماده قانون خشك بدون اين كه از درون وجود اشخاص ضمانت اجرائى داشته باشد، يك چنين مشكل اجتماعى ريشه دار را حل نمود، و ناچار ميبايست با دورانديشى و با قدمهاى آرام و ثابت، و توجه داشتن به جنبههاى مختلف موضوع، به عمل مثبت پرداخته و به تدريج آن را از ميان بر ميداشت.

بنابراين اسلام ابتدا از راه ايجاد انقلاب فكرى در هر گروه: اربابان و بردگان وارد عمل شده و در طى نصوص كتاب و سنت اين معنا را در وجدان مردم نفوذ ميداد كه برخلاف تصور آنان بشر بر دو نوع خلق نشدهاند و بردگان نيز مانند ديگران بشر هستند و در اصل انسانيت مساوى و شريكاند و همه افراد بشر از يك پدر و مادر به وجود آمدهاند، و طبعاً برادر يكديگر ميباشند، و بدين وسيله خودخواهى و غرور و نخوت اربابان را در هم شكسته و نيز حس حقارت و سرشكستگى را از مخليه بردگان طرد ميكرد.

قرآن خطاب به همه افراد بشر فرمود:

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ: «1»

اى مردم ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و ملتها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد، بيترديد گراميترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست.

و رسول اكرم (عليهما السلام) اصل مساوات را بدين گفتارها گوشزد همگان ميساخت

«لافضل لعربى على اعجمى ولا لاعجمى على عربى ولا لاسود على احمر ولا لاحمر على اسود الابالتقوى:»

هيچ نژادى را بر نژاد ديگر، و هيچ رنگى را بر رنگ ديگر جز به فضيلت و تقوا برترى نيست.

«كلكم لآدم و آدم من تراب:»

همه شما از آدم هستيد و آدم از خاك به وجود آمده.

و در اصل اخوت بشرى فرمود:

«اخوانكم خولكم فمن كان اخوه تحت يده فليطعمه مما يطعم وليلبسه ممايلبس ولاتكلفوهم مايغلبهم فان كلفتموهم فاعينوهم:»

اينان برادران شمايند كه زير دست شما قرار گرفتهاند، پس هر كس برادر خود را زير دست دارد از آنچه كه خوراك خود اوست به او بخوراند، و از آنچه كه پوشاك اوست به او بپوشاند، آنان را به كارى پرمشقت وادار نكنيد و اگر كارى به آنان رجوع كرديد خودتان هم به يارى آنان بشتابيد.

«لايقل احدكم هذا عبدى وهذه امتى وليقل فتاى وفتاتى»

و كسى از شما با الفاظ موهن و تحقيرآميز «بنده من و كنيز من» آنان را صدا نكند و بايد آنان را به پسر بچه من يا دختر بچه من بخواند.

اميرمؤمنان در منشور حقوق انسانى نوشت:

«فانهم صنفان اما اخ لك فى الدين او نظير لك فى الخلق:»

مردم از دو صنف و دو دسته بيرون نيستند، يا برادر دينى تو هستند و يا نظير تو، انسان ميباشند.

و بدين سان بردگان را كه تا آن روز جزء «امتعه» و «اشياء» محسوب ميشدند، و از همه حقوق بشرى محروم بودند، تحت حمايت قانون درآورده، و نيز عملًا به پرورش روح استقلال و شخصيت آنان همت ميگماشت و فرصت ابراز استعداد و ابتكار را جهت همگان فراهم مينمود تا بدين وسيله براى كسب آزادى و حفظ آن آماگى پيدا كنند.

رفتار حضرت رسول با زرخريد خود زيد بن حارثه نمونه عمل و سرمشق آموزندهاى براى ديگران بود، چه او را به پسرخواندگى برگزيده، و دختر عمه خود زينب دختر جحش را كه از زنان آزاده و به نام قريش بود به ازدواج او درآورد، و هم او را در جنگ موته به سپهسالارى لشگر اسلام منصوب نمود.

و بار ديگر پسرش اسامة بن زيد را بدين سمت معين كرده، و بزرگان مهاجرين و انصار را تحت فرماندهى او قرار داد، و در پاسخ معترضينِ به اين مسئله فرمود: پسر نيز مانند پدر شايستگى اين منصب را دارد.

و به اين صورت فاصله ميان دو گروه را بتدريج كوتاه كرده و عصبيتهاى طبقاتى را از ميان برداشت.

و اگر پايه آزادى را به مبناى تحول فكرى و تطور اجتماعى نميگذاشت و به ايجاد علاقه و تحريك حس آزاديگ و استقلال و تقويت اراده صنف بردگان نميپرداخت، انشاء و اعلان حرسيت مانند برچسب برخى از دولتها كه بدون اقدام به تربيت و توجه دادن مردم به مبانى عدل و انصاف و نيز بدون مطالعه در اصول اقتصادى: عرضه و تقاضا و معادله ميان توليد و مصرف روى اجناس ميگذارند نه ارزش قانونى داشت، و نه قابل اجرا ميشد.

چنان كه تجربه و تاريخ اين حقيقت را اثبات كرد، و پس از آن همه جنگ داخلى و خونريزى كه به سال 1861 ميلادى در زمان رياست جمهورى ابراهام لينكولن بر سر موضوع الغاء بردگى به وقوع پيوست، و سرانجام صورت رسمى و قانونى پذيرفت، عده زيادى از همان بردگان با رضا و رغبت نزد اربابان خود بازگشته و التماس مينمودند كه دوباره به همان وضع سابق بردگى از آنان نگهدارى شود، چه مردانى كه به مرور زمان قدرت استقلال تصرف را از دست داده و در نتيجه تبعيت اراده، مانند اطفال، شخصاً قادر به عمل مثبتى نبودند، نميتوانستند از اين قانون استفاده نمايند.

همچنين ملتهائى كه قرنها تحت سيطره استعمار زندگى نموده، و فاقد روح استقلال گشتهاند، اگرچه اسماً و عنواناً مستقل و آزاد شمرده شوند، به اين زوديها دنبالهروى از استعمارگران را ترك نگفته و تكيه به خودشان نميتوانند نمود، حتى در شئون شخصى خود از آنان الهام گرفت. و بيآن كه نيك و بد را تشخيص دهند و فكر خود را به كار بيندازند. عادات و رسوم آنان را فرا ميگيرند.

اسلام به موازات عمل تربيتى، و كوشش در تحول فكرى جامعه، از طرف ديگر دائره استرقاق را تنگ تر ميساخت و سرچشمههاى آن را يكى پس از ديگرى خشك ميكرد، چنان كه در مورد سرقت، مجازات ديگرى جز بردگى درباره سارق مقرر فرمود، و بدهكاران غيرمتمكن را به حال خود گذاشت كه هر وقت توانستند، بدهى خود را ادا نمايند و هيچ گونه مزاحمت و تضييق را حتى به صورت مطالبه دين درباره آنان جائز نشمرد:

وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ:

در صورتى كه مديون تنگدست باشد بايد به او مهلت دهند تا متمكن از اداى دين خود شود.

و هم چنين جنگهائى را كه به منظور جهان گشائى و استعمار و استيلا صورت ميگرفت، و منجر به بردگى ملل مغلوب ميشد به كلى ممنوع ساخت، و جنگ مشروع را منحصر به دفاع از حوزه اسلام و ايجاد امنيت براى مسلمانان و يا به منظور رفع مانع از پيشرفت نهضت اصلاحى و بسط معارف اسلامى، و اصول حق و عدالت نمود، آن هم به شرط آن كه به فرماندهى امام عادل و با رعايت كامل مسئله عدل و انصاف صورت گيرد.

و با اين حدود دستور داد: مادامى كه دشمنان دين به هجوم پرداخته و يا از مقاومت دست برنداشتهاند، مسلمانان به جنگ ادامه داده، و تلفات سنگينى به دشمن وارد نمايند تا ديگر قدرت مقاومت و مقابله پيدا نكنند، و در اين مرحله نبايد از افراد دشمن اسير بگيرند.

ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ

هيچ پيامبرى را نسزد و نشايد كه پيش از جنگ و پيروزى بر دشمنان اسيران جنگى بگيرد، تا زمانى كه دشمن را به طور كامل در زمين از قدرت و توان بيندازد.

زمانى كه دشمن شكست خورد و از پاى درآمد بقية السيف طبعاً به اسارت خواهند افتاد، در اين صورت امام عادل مخير است چنانچه مقتضى بداند به آنان منت نهاده رهاشان سازد، و اگر صلاح بداند در مقابل مالى كه به عنوان فداء و به عبارت ديگر به رسم غرامت جنگ از آنان دريافت ميكند آزادشان بنمايد، و يا با اسيران جنگى كه از مسلمانان در دست دشمنان افتادهاند مبادله كند.

فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها:

پس زمانى كه در ميدان جنگ با كافران روبرو شديد گردن هايشان را به شدت بزنيد تا آن گاه كه بسيارى از آنان را با سختى و غلظت از پاى درآوريد، در اين هنگام از دشمن اسير بگيريد و آنان را براى اين كه فكر فرار به مغزشان خطور نكند محكم ببنديد، پس از اسير گرفتن يا بر آنان منت نهاده آزادشان كنيد، يا از آنان در برابر آزادشدشان فديه و عوض بگيريد تا جائى كه جنگ بارهاى سنگيناش را زمين نهد.

چنان كه ملاحظه ميكنيد در دستور اساسى قرآن استرقاق وجود ندارد، و در صدر اسلام تنها به حكم ضرورت و به اقتضاى شرايط و احوال، گاهى به آن متوسل ميشدند، چه روزگارى كه استرقاق اسيران جنگ از حقوق مسلمه فاتحين به شمار ميرفت، و مسلمانان مدام در مبارزه و پيكار با دشمنان مختلف به سر ميبردند و عدهاى از آنان قهرا به چنگ دشمن افتاده و به بردگى كشانده ميشدند، چارهاى جز اين نبود كه به عمل متقابل پرداخته و اسيران را استرقاق نمايند.

و معامله متقابله، خاصه در حالت جنگى يكى از قوانين بين المللى بوده و از اصول عدالت به شمار ميرود.

فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ:

پس بر هر كه بر شما تعدى كرد، شما هم مانند آن بر او تعدى كنيد.

به شرحى كه بيان شد، اسلام از يك طرف منابع رقيت را به تدريج خشك ميكرد، و از توسعه آن جلوگيرى مينمود و از طرف ديگر وسائلى بر ميانگيخت كه منجر به آزادى بردگان موجود ميشد.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اولین زنی که درٍ بهشت را به روی او باز می‌کنند
حق تلاوت
بشارت خداوند به مومنین 4
خدا سرچشمه خیر
اقتدا به حضرت علی اکبر(ع)
دو وسیله تبلیغی جامع
ارزش غلام سياه كربلا
بدبینی نسبت به نیکان
هدیه روز پدر
مصاديق حسن خلق

بیشترین بازدید این مجموعه

ثمره گناهان در قيامت
مسئله اسرار آميز حيات 1
ولايت و رهبرى در اسلام‏
بدبینی نسبت به نیکان
عظمت وجودی حضرت زهرا (س)
فاطمه(س) مزد رسالت پیامبر(ص)
خدا سرچشمه خیر
سعادت انسان ناشی از چیست
حجاب، قانون الهی
دعوت شیطانی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^