فارسی
چهارشنبه 19 دى 1403 - الاربعاء 7 رجب 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
1
نفر 0

هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه دهم (2) – (متن کامل + عناوین)

 

هدايت تكوينى در حيوانات

 

دنياى عجيب مورچه ها

و اما حيوانات؛ كدام حيوان را من بگويم كه چگونه در تصرف هدايت پرورگار است؟ يكى از عظيم ترين كشورها در كره زمين، كشورهايى است كه مورچه ها زير زمين مى سازند، سه طبقه. يك كشور به تمام معنا كامل، طورى هم مى سازند كه اگر بيابان پر از باران و سيل و برف بشود، آب نتواند وارد لانه بشود.

در باز است، ولى باران و سيل نمى تواند وارد لانه بشود. يك طبقه مركز كارگران مملكت است، يك طبقه مركز تربيت نوزدان، يك طبقه هم محل دفن اموات. هر مورچه اى كه بيرون بميرد، مورچه ها با احترام او را مى برند و طبقه سوم دفنش مى كنند. اين ها را چه كسى به آنها آموخته است؟ هنوز بشر كنسرو سازى غذا را نتوانسته است مانند مورچه كامل انجام دهد.[7]


اين پينه دوزها (كفشدوزك) را مى گيرد ـ حيوانات ريز كوچكى كه پر قرمز و خال خال سياه دارند ـ يك نيش به اندازه معين به اين حيوان مى زند. زهرى وارد بدن اين حيوان مى كند كه نه حيوان بميرد، و نه هوشيار بماند؛ نيروى حيوان را كم مى كند، ديگر نمى تواند بپرد، آن وقت در صحرا او را مى چراند، پروار كه شد، به لانه مى آورد و او را مى كشد. گوشت او را كنسرو مى كند، شش ماه نگه مى دارد كه در زمستان مصرف كند. در حالى كه گوشت آن خراب نمى شود.

براى سرما و گرماى لانه، برگ مى برد و در لانه پنجره درست مى كند، و اين پنجره را با يك نظم معين باز و بسته مى كند، تا تهويه مطبوعى را براى كل مورچه ها ايجاد مى كند. اين هدايت خدا است.

 

نمونه هايى از عجايب خلقت

موريانه عجيب تر از مورچه، و زنبور عجيب تر از او است. كتابى را خريدم كه نوشته خارجى ها بود و عكس حيوانى را در آن كتاب چاپ كرده بود، نوشته بود: اين حيوان از خرگوش كوچك تر است و براى دفاع از خود شاخ، زهر، قدرت بدنى ندارد. گوشت خوشمزه اى هم دارد كه دشمن زياد دارد، ولى خدا چه اسباب دفاعى در او قرار داده است؟ دشمن شناسى به او داده است. اين همه حيوان در اطراف او هستند، از كنار آنها راحت رد مى شود، ولى دشمنش را كه ببيند، فورا مى شناسد، در هفت الى هشت مترى دشمن، دويست و بيست ولت برق در بدنش توليد مى كند، و اين ولتاژ را مى دهد طرف دشمن و دشمن را خشك مى كند.

كارخانه برق در كجاى بدن اين حيوان است؟ سيم كشى ها، چرخهاى كارخانه، آهن رباها، تأمين الكتريسيته، كجا است؟ با چه موادى؟ اين كارخانه روشن مى شود؟ با گاز، با نفت كوره، با بنزين؟ اين كارخانه برق كجاى بدن اين حيوان است؟ و اين حيوان چگونه براى شكار دشمن هدايت شده است؟ چرا براى بقيه حيوانات دويست و بيست ولت برق بيرون نمى دهد؟ و چطور اين برق خودش را خشك نمى كند؟ اين هدايت الهى است.

 

هدايت غريزى در حيوانات

در مجله هاى طبيعت از قول يك كشاورز خواندم، كه خيلى عجيب بود، مى گويد: يك زمينى را مى كاشتم، در زمين من يك اتاقكى براى بعضى از اجناس كشاورزى بود؛ بيل و داس و چاقو و كارد و كيسه و...، هنگام طلوع آفتاب نشسته بودم كه صبحانه بخورم، ديدم از بيرون خانه صداى گربه مى آيد. پشت سر هم صدا مى آمد، صدا خيلى غير طبيعى به نظرم آمد. بلند شدم و رفتم بيرون. ديدم يك گربه است كه دارد ناله مى كند. فكر كردم گرسنه است، دويدم و از سر سفره ام يك ظرف شير برداشتم و پيش او گذاشتم، اما نخورد. نان، گوشت آوردم نخورد، مانده بودم چه كنم.

راه افتادم، ديدم گربه هم راه افتاد، و آرام شد، فهميدم دنبالش بايد بروم. من را آورد در آن اتاقك، ديدم سه چهار تا بچه گربه تازه به دنيا آمده هست. من اين بچه گربه ها را كه ديدم، او هم رفت كنار بچه ها خوابيد و داستان تمام شد. تا فردا صبح، سر سفره صبحانه، گويى صداى گربه را شنيدم، گفتم بروم ببينم چه مى كند، رفتم ديدم مرده است. بچه ها هم به سينه اش افتاده اند و پستانش هيچ شير ندارد، بچه ها دارند ناله مى كنند.

چه كسى به او ياد داد كه تو مى ميرى، برو يك كسى را بياور تا بچه هايت را ببيند، اگر مُردى او به بچه هايت رسيدگى كند؟ اين همان هدايت غريزى خدا در حيوانات است.

يكى از دانشمندان نقل مى كند: تعدادى گنجشك ديدم كه براى رفع تشنگى دور گودال آبى كه يخ بسته بود جمع شده بودند؛ و هر چه نوك زدند، ديدند آبى وجود ندارد، گفت: من ايستادم ببينم اين گنجشك ها تشنه برمى گردند؟ يا نه! ديدم نه، يكى از آنها آمد و بدنش را روى يخ گذاشت، يك مقدارى خوابيد و برخاست،يكى ديگر آمد يك مقدارى خوابيد و برخاست، و چندين گنجشك ديگر هم به همين صورت، اين قدر آمدند و با حرارت بدنشان را به آن نقطه زدند كه آب شد و سوراخ شد و همه آب خوردند و رفتند.

اين هدايت خدا است كه اين يخ با نوك نمى شكند، اين يخ با حرارت بدنتان مى شكند.

 

« مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلاَّ هُوَ ءَاخِذٌ بِنَاصِيَتِهَآ »[8]

 

مهار زندگى تمام موجودات و جنبندگان در دست من است.


 


قطره اى كز جويبارى مى رود

 از پى انجام كارى مى رود


سوزن ما دوخت هر جا هرچه دوخت

 ز آتش ما سوخت شمعى كه سوخت


ناخدايان را كياست اندكى است

 ناخداى كشتى امكان يكى است[9]



 

هدايت تكوينى در انسان

اما چه كسى بشر را مى خواهد هدايت كند؟ از طرفى او را به همين هدايت تكوين وصل مى كند، مى گويد: تو نمى خواهد زحمت اين هدايت تكوينى را بكشى، قلبت بايد دقيقه اى چند بار بزند كه زنده بماند و با چه حركت و چه سرعتى، اين تلمبه را خودم مى زنم، اين هدايت تكوينى، شماره زدن قلب معين، سرعت زدن معين، تعداد زدن معين، هوايى كه قلب بايد به خرج بگذارد معين، اما همه را خودش انجام داده است. هر وقت كه نخواستم، به قلب تو مى گويم بايست، تلمبه را كه نزنم، تو هم خواهى مرد.

 اگر دانشمندان بخواهند كارخانه ايجاد كنند كه كار كليه تو را در بدن انجام بدهد، چهار هزار متر زمين لازم دارند و يك كارخانه اى كه كل اين چهار هزار متر را بپوشاند. اما من كل اين كارها را با دو گوشت كه كمتر از نصف دست تو است انجام مى دهم. خودم انجام مى دهم و كارى به تو ندارم. هدايت كليه، هدايت گردش خون، هدايت مغز، هدايت قد، اين ها با خودم است. اين را هدايت تكوينى پروردگار مى گويند.

 

هدايت تشريعى در انسان


اما هدايت تشريعى، هدايت انسان به سوى عمل صالح، ايمان و اخلاق است، كه بر عهده من است كه تورا راهنمايى كنم و به تو بگويم قلب را به چه گره بزن كه برايت سود داشته باشد، و حيات صالح دنياى تو را تأمين كند.آرى، بر عهده من است كه تو را هدايت به عمل صالح كنم، بگويم چه كارهايى را انجام بده كه به نفع تو و ديگران باشد.

بر عهده من است كه به امور اخلاقى تو را هدايت كنم و همه اين هدايت ها را در قرآن به زبان انبيا و ائمه  عليهم السلام انجام داده ام. آن وقت، براى مسائل اخلاقى كه آبادى يك كشور، امنيت خانواده ها و امنيت فرد مرهون مسائل اخلاقى است، اين قدر ارزش قائل شده است كه وجود نازنين رسول خدا  صلى الله عليه و آله را به اخلاق تعريف كرده است.

 

عظمت اخلاقى پيامبر اسلام  صلى الله عليه و آله

پروردگار عالم در سوره مباركه «قلم» پروردگار عالم مى فرمايد:

 

« وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ »[10]

 

اى پيامبرم! اخلاق تو نزد منِ خدا عظيم و بزرگ است. دنيا و آخرت را به تو بخشيده ام، ولى متخلق به اخلاق هستى، همه علم را به تو دادم،[11] ولى فروتن و متواضع هستى. رياست دنيا و آخرت را به تو داده ام، ولى خاكسارى. غرور و تكبر ندارى، خودبين، خودنگر، خود محور نيستى، هيچ كس هم در دنيا سرمايه شخصيتى اش بيش از تو نيست. ولى تو حتى يك بار با اين سرمايه ها فخر فروشى نكردى، هر وقت آمدى حرف خودت را بزنى، صورت روى خاك گذاشتى و گفتى:

 

«لا اله الا انت ربى و سيدى و انا عبدك»[12]

 

محبوب من! تو مالك من هستى و من مملوك تو، هر وقت آمدى حرف بزنى گفتى:

 

«ما بنا من نعمة فمنك»[13]

 

هر چه نزد من است از تو است، مال من نيست. آمدى روى منبر گريه كردى و گفتى: اگر در قيامت من را بهشت بردند به فضل و رحمتش من را خواهد برد. من چيزى ندارم كه ملاك بهشت رفتن من باشد.

اى رسول من! اين آيه را وقتى به تو نازل كردم و از اخلاقت حرف زدم كه با اين مقام و موقعيت، و با اين عقل و فهم و شعورت، با اين رياست بر دنيا و آخرتت، با مقام محمودت، با اين مقام شفاعت و نبوتت، در مدينه كه بودى، سى چهل فرسخى مدينه، يك پيرزنى، با سه تا پسرش چادرنشين بودند، پيرزن بارها به اين سه تا پسرش گفت: يك بار من را به مدينه ببريد، يك نگاه به چهره رسول خدا  صلى الله عليه و آله بياندازم، براى من كافى است.

گفتند: مى بريم، ولى نشد، تا خودت يك روز در گرماى پنجاه درجه بيابانهاى بين مكه و مدينه آمدى از آنجا عبور كنى، سه تا پسر به صحرا رفته بودند، مادر پير، يك مشكى را آورده بود تا سر چاه آب بردارد، پيامبر رسيد: مادر چه مى كنى؟ دنياى محبت، مهربانى، آقايى، فروتنى، تواضع، كرامت و دنياى خاكسارى بود.[14]


نه بگويد: من رئيس دنيا و آخرت هستم. به من چه كه اين پيرزن چه مى كند؟ هر كارى دارد مى كند. تمام علم ملائكه و جن و انس پيش من است. به من چه كه با اين پيرزن حرف بزنم؟ اين پيرزن مگر كيست؟

 

« وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ »

 

آمد، سلام كرد، گفت: مادر! چه مى كنى؟ گفت: مى خواهم اين مشك را آب كنم و ببرم، گفت: سنگين نيست؟ گفت: چرا، خيلى سنگين است، زحمت دارد. فرمود: مى خواهى من آب كنم و برايت ببرم؟ گفت: اگر اين كار را براى من بكنى دعايت مى كنم. گفت: چه دعايى مى كنى؟ گفت: دعا مى كنم خدا پدر و مادرت را بيامرزد، پيامبر فرمود: معامله خيلى خوبى است. مشك را در چاه پر از آب انداخت، روى شانه انداخت. خودم را نمى گويم، كسى را مى گويم كه يك نفره كل دنيا و آخرت بوده است، يك نفره همه فرشتگان و همه انسانها بوده. اين ها را از قرآن خوب مى شود درآورد كه اين يك نفر، به تنهايى همه هستى بوده است.

هوا گرم، مشك سنگين، پيغمبر شصت سال سن، چهار پنج قدم كه آمد، از خستگى لباس او خيس عرق، سر و رو پر از عرق، چهار پنج نفرى كه با او بودند گفتند: آقا! مشك را بده تا ما بياوريم، جواب را ببينيد، فرمود: من دوست دارم بار امتم را خودم بكشم.

 

حاكميت اخلاق بر زندگى بشرى

اگر يك كشور همه با هم با محبت باشند، همه عاشق هم باشند، همه بار همديگر را بردارند، چه مشكلى مى ماند؟ نماز خوب است، اما حلاّل اين مشكلات نيست. روزه خوب است، اما انسان ضعف مى كند، مى خواهد به خانه برود. حج خوب است، ولى انسان در مملكتش نيست. جهاد خوب است، اما درگيرى با دشمن است. اخلاق انسان را با همه برنامه هاى انسانى و خانوادگى و اجتماعى رابطه مى دهد. و در اين رابطه است كه صاحبان اخلاق هر بارِ افتاده اى را، عاشقانه از زمين برمى دارند.

در حاكميت اخلاق يك دختر بى جهيزيه نمى ماند. يك پسر بى زن نمى ماند. يك نفر بى كار نمى ماند. درب اتاق مديرها بسته نمى شود.

در جو اخلاق انسان دلسوز و نرم است. با مردم راحت و نسبت به مردم مهرورز است. در حاكميت اخلاق است كه با عشق بار پيرزنى را در بيابان به دوش مى كشد.

مشك را تا در خانه آورد. پيرزن به او گفت: بارك الله، بيا داخل، آب و شير برايت بياورم. فرمود: كارى دارم، بايد بروم.

گفت: ميل خودت است، هفت هشت قدم پيامبر نرفته، بچه ها رسيدند، گفت: عزيزانم! اين مردى كه لباسش از همه كهنه تر است، يك تشكرى از او بكنيد، تعارفش هم كردم، داخل نيامد، بچه ها دويدند، يكى از آنها به پيامبر عرض كرد: بايست، دو نفر ديگر نزد مادرشان رفتند و گفتند: مادر! فهميدى چه كسى بود كه بار تو را آورد؟ گفت: نه، گفتند: همانى كه چند سال است مى گويى مرا ببريد  مدينه او را ببينم، مادر گفت: خاك بر سر من شد، پيغمبر بار من را به دوش كشيد، مادر داشت سكته مى كرد.

بارى نبايد در مملكت روى زمين بماند. اگر انسان متخلق به اخلاق انسانيت باشد، خيلى مهم است.

گفتند: يا رسول الله! اگر بروى مادر ما ناراحت مى شود. مادر ما مى خواست شما را ببيند، چند دقيقه برگرد و در خيمه بنشين، بگذار مادر ما شما را ببيند. گفت: عيبى ندارد، برمى گردم.

 


صدق و سعادت ثمر دين بود

 هر كه خوش اخلاق، خوش آيين بود



 

درصد بالايى از كسانى كه در قيامت نجات پيدا مى كنند، ايمان و عمل صالحشان توان نجات دادنشان را ندارد، به جز اخلاق. انبيا و ائمه طاهرين  عليهم السلام چه اخلاقى داشتند.

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


 

 

 پی نوشت ها:

 



 

[7] ـ شگفتى هاى آفرينش، ترجمه توحيد مفضل: 104 [مورچه، شير مگس، عنكبوت وسرشت آنها]

«مفضّل مى گويد: عرض كردم: آقاى من! در باره زندگى چهارپايان نكاتى فرموديد كه هر كه اهل و سزاوار است درس عبرت مى گيرد، حال در باره مورچه ريز و درشت و پرنده بفرماييد. حضرت  عليه السلام فرمود: در صورت كوچك مورچه بنگر آيا در آنچه كه به مصلحت اوست و به آن نيازمند است كمبودى مشاهده مى كنى؟ جز حكمت آفرينشگر در ريز و درشت آفرينش، اين حكمت و تقدير حساب شده در آفرينش اين حيوان ريز از كجا سرچشمه مى گيرد؟ در زندگى «مور» و همكارى انبوه آنها در گردآورى روزى و آماده كردن آن نيك بنگر. بنگر هنگامى كه دسته اى از آنها دانه ها را به محلّ مرتفعى مى برند و ذخيره مى سازند انسان به ياد تلاش مردم در انتقال غذا به خانه مى افتد، بلكه مور در اين كار بيش از انسان كمر همّت مى بندد و جدّ و تلاش دارد. نمى بينى همانند انسانها نيز در حمل و انتقال دانه و غذا به لانه، يك ديگر را يارى مى دهند؟ آنها دانه را به دو نيم مى كنند تا دانه در لانه سبز نشود و كارشان را خراب نكند، اگر آبى به دانه ها رسيد، آنها را بيرون مى آورند و خشك مى گردانند. نيز موران جز در جاهاى بالا و بلند مسكن و لانه نمى گزينند تا مبادا آب در آن ريزد و غرقشان سازد.

اينها همه نه از سر انديشه و عقل و شعور كه از غريزه و سرشتى است كه خداى جلّ و علا به خاطر مصلحت در آنها نهفته است.»

 

[8] ـ هود 11 : 56؛ «هيچ جنبنده اى نيست مگر اينكه او مهارش را به دست [ قدرت و فرمانروايى خود ] گرفته است.»

 

[9] ـ پروين اعتصامى.

[10] ـ قلم 68 : 4؛ «و يقيناً تو بر بلنداى سجاياى اخلاقى عظيمى قرار دارى .»

 

[11] ـ الكافى: 1/266، باب التفويض إلى رسول الله  صلى الله عليه و آله، حديث 4؛ «عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام يَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَيْسٍ الْمَاصِرِ إِنَّ اللَّهَ  عز و جل أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ   عز و جل ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لاَ يَزِلُّ وَ لاَ يُخْطِئُ فِي شَيْءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ فَتَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ.»

 

[12] ـ بحار الأنوار:94/174، باب 1، أعمال أيام مطلق الشهر و لياليه و أدعيتهما، اليوم الخامس و العشرون؛ «لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ رَبِّي وَ سَيِّدِي وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ نَاصِيَتِي بِيَدِك.»

 

[13] ـ مصباح المتهجد: 216، صلاة الصبح؛ «اللهم ما بنا من نعمة فمنك وحدك لا شريك لك أستغفرك و أتوب إليك.»

 

[14] ـ تفسير منهج الصادقين: 9/371 [سوره القلم 68 : 1 ـ 9]

«مروى است كه آن حضرت روزى با يكى از اصحاب در صحراى مدينه مى گشت ديد پيره زنى بر سر چاهى آمده مى خواهد كه آب بكشد و نمى تواند. حضرت نزد وى رفت و فرمود: اى عجوزه از براى تو آب بكشم. گفت: « إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ » پيغمبر  صلى الله عليه و آله بر سر چاه آمده و دلو را بكشيد و مشك را پر آب كرد و بر دوش نهاد و به عجوزه گفت: پيش باش و راه خيمه خود را به من بنماى و آن شخص كه رفيق آن حضرت بود هر چند خواست كه مشك از وى بستاند قبول نفرمود و گفت: من اولى ام بكشيدن بار امت و تحمل مشقت پس عجوزه از پيش مى رفت و حضرت از عقب او مشك مى كشيد تا به در خيمه رسيد و آن مشك را از آنجا بر زمين نهاد و برفت. عجوزه در خيمه رفت و فرزندان را گفت: برخيزيد و اين مشك را به اندرون خيمه آريد. گفتند: اى مادر در اين مشك را چگونه به اينجا آوردى؟ گفت: جوانمردى شيرين سخن زيباروى خوش خوى با من تلطف بسيار كرد و اين مشك را برداشته به اينجا آورد. گفتند: كجا رفت؟ گفت: اين است كه در راه مى رود. ايشان در عقب آن حضرت فرا رفتند و وى را بشناختند و به در خيمه دويدند و گفتند: اى مادر! اين جوانمرد آن كسى است كه تو به وى ايمان آورده و شب و روز مشتاق ديدار اويى و پيوسته لاف محبت او مى زنى عجوزه از خيمه بيرون دويد و فرزندان نيز در پى بيامدند و در دست و پاى آن حضرت افتادند و پيره زن بسيار بگريست و گفت: يا رسول اللَّه! گستاخى كردم و تو را نشناختم و من چگونه از عهده اين عذر بيرون آيم؟ آن حضرت او را تسلى داد و دعاى خير در حق وى و فرزندان وى به تقديم رسانيد و ايشان را به لطف باز گردانيد. پس جبرئيل  عليه السلامبيامد و اين آيه آورد: « وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عظيم ».»

 

 


منبع : پایگاه عرفان
1
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

توبه واقعى حر بن يزيد و فضيل عياض‏
5 خدمت در خانه‏
وعده حتمى پروردگار در انتظار عبد واقعى‏
تفاوت مودّت با محبت
حقيقت عبادت‏
ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه نوزدهم
سه حقيقت در تلاوت قرآن
ايمان و آثار آن - جلسه پنجم - (متن کامل + عناوین)
فضل و رحمت الهی - جلسه چهارم - (متن کامل + عناوین)
ارزش عمر و راه هزینه آن -جلسه هشتم(متن کامل ...

بیشترین بازدید این مجموعه

با مال حلال به جهنم رفتن‏
اخلاق؛ بخش سوم دين‏
متن سخنرانی استاد انصاریان در مورد قرآن
هدف خلقت از زبان امام على عليه السلام‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
سرانجام شيطان با مريدان خود
شیطان و اهل تقوا - جلسه بيست و هشتم - (متن کامل + ...
تفاوت مودّت با محبت
نماز ناجی انسان‌ها
وجود شیعیان در سیطرهٔ اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

 
نظرات کاربر

صمد خوب
با سلام بسيار مفيد و قابل تامل بود تشكر
پاسخ
0     0
24 ارديبهشت 1392 ساعت 00:35 صبح
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^