فارسی
يكشنبه 30 ارديبهشت 1403 - الاحد 10 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

گناه و سبب آن - جلسه نهم – (متن کامل + عناوین)

 

انسان و بشر

 بنيان تكوينى و تشريعى انسان

 

تهـران، حسينيه همدانى ها رمضان 1384

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

از وجود مبارك رسول خدا  صلى الله عليه و آله كه سفارش شديدى به مردم دارند كه كار مهم شما در ماه رمضان، اجتناب از گناه باشد، سه روايت فوق العاده با ارزش و عرشى نقل شده است.

در روايت اول پيامبر اكرم  صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

 

«الانسان بنيان الله ملعون من هدم بنيانه »[1]

 

ملاحظه مى كنيد كلمه «بنيان» كه به معناى ساختمان است، از نظر ادبى و قواعد عربى به كلمه «الله» اضافه شده است. انسان ساختمان خدا است، يعنى
چه؟

مگر آسمان ها، زمين، درياها، كوه ها، معادن، فرشتگان و موجودات ديگر، ساختمان خدا نيستند؟ چرا، هستند، ولى اين ساختمان به اعتبارى ساختمان ويژه اى است كه ساير ساختمان ها، اين ويژگى را ندارند.

ساختمان وجود انسان در يك بخش، ساختمانى تكوينى است ؛ يعنى خود انسان در ساختن اين ساختمان هيچ نقشى ندارد. روزگارى نطفه بوده، بعد علقه، مضغه و اسكلت استخوانى شده، بعد روى اسكلت او گوشت پوشانده شده و بعد روح در او دميده شده است.

وقتى مانند ميوه رسيد، از درخت رحم چيده شد و به دنيا آمد. در اينجا نيز تنها اختيارى كه داشت اين بود كه از انواع نعمت ها استفاده كند. پروردگار عالم با دخالت مستقيم، بعد از آن خوراك ها، او را رشد داد و به طول، حجم، وزن و عقلش اضافه كرد.

اين يك بخش ساختمان انسان است كه در اين بخش، با آسمان، زمين و ساير موجودات شريك است. بخش دوم، ساختمان تشريعى انسان است كه در اين بخش، پروردگار مهربان عالم فقط طرح ساختن را مى دهد و به وجود آوردن ساختمان مطابق آن طرح را، بر عهده خود انسان مى گذارد.

 

طرح سازنده بنيان تشريعى انسان

نقشه و طرح خدا، قرآن كريم و فرمايش هاى انبيا و ائمه طاهرين  عليهم السلام است. عناصرى كه در آن بخش از ساختمان به كار مى رود، ايمان، عمل صالح، اخلاق حسنه و احوالات ملكوتى است كه با به كار گرفتن اين مجموعه، از حالت بشر بودن، يعنى ساختمان گِلى در مى آيد و ساختمان او، انسانى ساخته مى شود.

اگر به آيات قرآن دقت كنيد، هر جا لغت «بشر» آمده است، كلمه خاك، گل،
لجن، « حمأ مسنون » و از قبيل اين لغات در كنار آن آمده است، اما در هر جا لغت «انسان» آمده است، مسأله هدايت، احسن تقويم، سميع، بصير، عالم، آگاه، مؤمن، متوكل و صابر بودن و اين عناوين زيباى ارزشى آمده است:

 

« فَجَعَلْنَـهُ سَمِيعَا بَصِيرًا »

 

ضمير « جعلناه » به كلمه انسان برمى گردد.

 

« خَلَقْنَا الاْءِنسَـنَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَـهُ سَمِيعَابَصِيرًا »[2]

 

اگر كلمه بشر در آيه بود، قطعاً «سميعاً بصيراً» نمى فرمود.

 

« خَلَقْنَا الاْءِنسَـنَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ »[3]

« خَلَقْنَا الاْءِنسَـنَ فِى كَبَدٍ »[4]

« أَيَحْسَبُ أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ »[5]

« أَيَحْسَبُ الاْءِنسَـنُ أَن يُتْرَكَ سُدًى »[6]

« إِنَّ الشَّيْطَـنَ كَانَ لِلاْءِنسَـنِ عَدُوًّا »[7]


« للبشر » نمى فرمايد ؛ چون شيطان با گِل، شكل و استخوان بندى شما كارى ندارد.

در جنبه گِل بودن انسان كه شيطان خود را خيلى بالاتر مى داند ؛ چون وقتى به ملائكه و او گفتند: به آدم  عليه السلام سجده كنيد، همه به جز ابليس سجده كردند:

 

« وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَة اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ »[8]

 

به او گفتند:

 

« مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ »

 

چه چيزى باعث شد كه وقتى امر به سجده كردم، سجده نكنى؟ گفت:

 

« خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ »[9]

 

او را از ماده خاك زمين، ماده بى ارزش و پست درست كردى، ولى مرا از ماده نارى و نورى ساختى، من به اين موجود پستِ بى ارزش سجده كنم؟ يعنى جنبه بشرى ما را ديد، لذا گفت: شما كمتر هستيد.

اگر او نيز مانند فرشتگان، جنبه انسانى ما را مى ديد ـ البته نخواست ببيند ـ سجده مى كرد؛ چون خيلى ها بر اثر كبر مى خواهند كه عمداً نشنوند و نبينند.

انسان بودن شما او را وادار كرد كه در مقابل شما موضع گيرى كند. پس هر 
كجا در قرآن كلمه انسان آمده است، بعد از اين كلمه پرمعنا و شريف، ارزش ها ذكر شده است، اما هر جا كه لغت بشر آمده ساختمان گِلى انسان مطرح است.

 

آب حيات در وجود انسان

اگر كوزه آب نداشته باشد، چه فايده اى دارد؟ كوزه وقتى قيمت دارد كه آب داشته باشد. اگر آب نباشد، كوزه فروش ديگر نمى تواند كوزه اش را بفروشد.

اگر آن آب زندگانى و آب حيات كه معروف است حضرت خضر  عليه السلام به دنبال آن بوده تا بخورد و ابدى شود، نباشد، بدن چه فايده اى دارد؟ چنين چشمه اى نيز در كره زمين وجود نداشته و ندارد. اين آب مقام ارزشى، ملكوتى و الهى است ؛ چون حيات حضرت خضر جاويد و الهى است، نه اين كه بدن او زنده باشد ؛ چون:

 

« كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ »[10]

 

حضرت خضر  عليه السلام نيز مزه آن را چشيده است. آن آب حياتى كه به دنبالش مى گشتند:

 

« مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شَىْ ءٍ حَىٍّ »[11]

 

آن آب، هدايت الهى است:

 


اين وطن، مصر و عراق و شام نيست

 اين وطن شهريست كان را نام نيست[12]



 

«حبّ الوطن من الايمان »[13]


اگر در اين كوزه گِلى بشرى، آن آب حيات ملكوتى كه سرچشمه اش در عرش علم، رحمت و محبّت خدا است، در اين كوزه بشرى نريزد، اين كوزه را حتى خود خدا دور مى اندازد. در قرآن به پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: كسانى كه نمى پذيرند و نمى خواهند بپذيرند:

 

« ذَرْهُمْ فِى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ »[14]

 

آنها را رها كن. اين ها ته مانده هاى كثافات امّت بشرى هستند كه مانند كثافات بايد آنها را دور انداخت.

اما آن كسى كه از آن آب:

 

« مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شَىْ ءٍ حَىٍّ »[15]

 

از آن چشمه اى كه سرچشمه اش «رحمت الله»، «فضل الله»، «حكمت الله» و «علم الله» است، از آن آب كوزه اش پر شود، به قدرى برايش ارزش قائل هستند كه حتى حاضرند به خاطر او از كلى بودن قوانين دين چشم بپوشند.

 

بها دادن خدا به بدن انسان واقعى

 

1 ـ چشم پوشى از حكم قطعى

صريح آيات قرآن كريم است: مسافر نمازش شكسته است، اين قانونى كلى
است، اما من از اين قانون كلى به خاطر اين ظرف از آبِ آن چشمه پر، چشم مى پوشم و مى گويم: از هر كجاى دنيا سفر كردى، وارد حرم امام حسين  عليه السلام شدى،
[16] با اين كه مسافر هستى و بيشتر از ده روز مى خواهى بمانى، اما لازم نيست كه نماز خود را شكسته بخوانى، تمام بخوان ؛ چون تو به حقيقت رسيدى و ديگر مسافر نيستى، مقيم هستى. تازه خود حضرت نيست، بلكه در كنار قبر او است، حال اگر به خود او برسى، چه مى شود؟ به احترام جايى كه بدن بشرى او دفن است، از قانون كلى دين خودم چشم مى پوشم و استثنا مى زنم.

اين جنبه بشرى حضرت  عليه السلام است، اما جنبه انسانى ايشان تا كجاست؟ امام صادق  عليه السلام مى فرمايد: تا «عند الله » است، يعنى در كنار خدا. اين جنبه انسانى او است.

اما اگر اين ظرف از آن آب پر شود. خود ظرف نيز به تناسب آن مظروف، ارزش پيدا مى كند. لذا در قرآن مجيد مى فرمايد:

 

« وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ »[17]

 

اگر كسى در اوج ايمان باشد، اما اين ظرف بشرى را بشكند، تلنگرى به بدن مؤمن بزند، كافر است. ابن ملجم كه با شمشير روح، ايمان و ارزش هاى حضرت على  عليه السلام را نزد، آنها كه شمشير خور نيستند، بدن شمشير خور است، ابن ملجم جمجمه را شكافت.


پيغمبر  صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين  عليه السلام فرمودند: آن كسى كه به فرق تو مى زند، به «أشقى الاشقياء » تبديل مى شود.[18]

 

2 ـ چشم پوشى از حرمت حرام

از تمام بودن نماز مسافر در كنار آن حرم بالاتر برويد، بالاتر از آن چيست؟ اين است كه من حرام را اينجا خيلى راحت حلال مى كنم. خودم هر حرامى را حلال كنم، حلال است. دلم مى خواهد حرام قطعى را حلال كنم:

 

« فانّك فَعالٌ لِما تَشاء »[19]

 

من كه در قوانينم حبس نيستم. به تو مؤمن، شيعه و باور كننده حقايق
مى گويم: اگر بهترين بيمارستان رفتى، گفتند: بيمارى تو علاج نمى شود، اگر بناى اراده من باشد كه زنده بمانى و اين ها نمى فهمند كه چگونه تو را زنده نگهدارند، خوردن خاك به اندازه سر سوزن نيز حرام است، اما برو از اطراف قبر حسين من، نه خاكى كه به بدنش ماليده شده، نه خاك بيرون، اطراف قبر او، ذرّه اى خاك بردار، خاكى كه خوردنش حرام است، چون آن خاك همسايه بدن بشرى حسين من است، من نه تنها خوردن آن را حلال مى كنم، بلكه خودم در آن خاك شفا قرار دادم، بخور تا نميرى.

 


كرببلا درس وفا مى دهد

 تربت عشق است و شفا مى دهد


طوف گه عرش برين كربلاست

 مهبط جبريل امين كربلاست


رونق دير و حرم از كربلاست

 جلوه باغ ارم از كربلاست


 

امتياز انسان در انسان شدن

من طرح آن ساختمان دوم ـ تشريعى ـ را مى دهم، ولى ساختمان سازى را به عهده خودت مى گذارم. مصالحش را كه ايمان، عمل صالح، يعنى نماز، روزه، حج، جهاد، انفاق، صدق، مروت، مهر، فروتنى، محبت، كينه نداشتن، سلامت نفس و كرامت است را هم من مى دهم. خود را با اين ها بساز. وقتى كه آن ساختمان انسانى با مصالح مستقيم من به كار گرفته شد، جنبه انسانى تو نيز در اين ظرف گِلى تحقق پيدا مى كند. آن وقت ببين در دنيا و آخرت براى تو چه كار مى كنم:

 

«عبدى أَطَعْنى حتّى اَجْعَلَكَ مِثْلى »[20]


با من باش، جنبه دوم ساختمان خود را با طرح من بساز، من تو را مانند خودم قرار مى دهم. همان طور كه من به چيزى مى گويم: « كُن فَيَكُونُ »[21] اين قدرت را در تو نيز به وجود مى آورم.

خداوند در قرآن به حضرت عيسى  عليه السلام مى فرمايد:

 

« أَنِّى أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْـٔةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرَا »[22]

 

من آب در خاك نرم مى ريزم و آن گِل را به شكل كبوتر در مى آورم، به اين گِل دم مى زنم، كبوترى زنده درست مى شود و پرواز مى كند.

نفس تو را مانند نفس خودم مى كنم. نگاه، گوش و توانت را به خودم وصل مى كنم. كار تو به جايى مى رسد كه:

 

«كنتُ سَمْعَهُ الذى يَسْمَعُ به وَ بَصَرَه الذى يَبْصُرُ به »[23]

 

خودم گوش تو مى شوم، تا با من بشنوى، خودم چشم تو مى شوم.


 

ارزش دور ماندگان از ارزش معنوى

عده اى اين سرمايه عظيم را با دعوت فرهنگ هاى باطل، ماهواره ها و فيلم ها رهاكردند و اين ها را فراموش كرده اند. خود، خدا، جهان هستى، نبوت، امامت، عقل و وجدان را فراموش كرده، آنچه را به ياد دارند، فقط دو چيز است: شكم و شهوت.

يعنى ظرف ساختمان خود را از همه اين ها خالى نگه داشته اند. بعضى ها كه ذرّه اى در اين ظرف از اين ارزش ها ريخته بودند، آنها را نيز خالى كردند و كوزه را رو به روى شياطين نگه داشتند و با اختيار خودشان به شياطين جنّى و انسى مى گويند: هر چه استفراغ و كثافت داريد، در ما بريزيد.

افسوس كه راه نَفَسى پيدا نيست كه هواى عرش را تنفس كنيم. بر جهان هواى غرب حاكم است. پيغمبر  صلى الله عليه و آله مى فرمايد: با دو معده دارند مى خورند.[24] و در بعضى از تعبيرها نيز مى فرمايد: با چند معده دارند مى خورند.

خدا در قرآن مى فرمايد:

وقتى با بعضى از آنها از خدا حرف مى زنيد، چنان نفرت آنها برمى آيد كه اسم خدا را شنيده اند. اين ها با هواى زندگى بشرى زنده هستند.

 

حكايتى از ابوالنجم

ابوالنجم، طبيب حاذق و فوق العاده اى بود. از بازار عطرفروشان عبور مى كرد،
چند نفر عطرفروش آمدند و گفتند: اى ابوالنجم ! كسى در اول بازار عطرفروشى غش كرده است، هر كارى مى كنيم، به هوش نمى آيد. بيا كه او در حال مرگ است.

آمد، ديد مردم جمع شده اند، گفت: كنار برويد تا من او را معاينه كنم. آمد معاينه اش كرد و گفت: كسى او را مى شناسد؟ كسى گفت: بله، من او را مى شناسم، شغل او تخليه چاه دست شويى ها است. ابوالنجم گفت: پس كسى برود و قدرى نجاست بياورد.

رفتند و نجاست آوردند. ابوالنجم آن نجاست را كنار بينى او گرفت، وقتى نفس اول را كشيد، چشمش را باز كرد. ابوالنجم گفت: اين شخص با اين هوا زندگى مى كند، هواى عطرى به او نمى سازد، لذا وقتى وارد بازار عطّاران شده، اين بوى خوش به شامّه اش خورده، باطن، روح و روانش چنان متنفّر شده كه به حال مرگ كشيده شده است.

عده اى نيز با هواى فرهنگ شيطانى زنده هستند، اگر از آنها بگيرند، عجيب كسل مى شوند. مى رود تا اين كه مبادا بوى قرآن را استشمام كند و جانش در بيايد. بايد مرتب ظرف كثافتِ فرهنگ باطل، فيلم ها و كانال هاى مستهجن ماهواره، سايت هاى ضد اخلاقى و عكس هاى آن چنانى را جلوى بينى آنها گرفت تا با آن زنده بمانند.

 

جايگاه مؤمن نزد دين

امام عسگرى  عليه السلام مى فرمايد: وقتى آن بخش از ساختمان ساخته شود، اگر تمام اين جهان را يك لقمه كنند، به من بدهند كه به مؤمن واقعى بدهم، حيا مى كنم آن لقمه را در دهانش بگذارم ؛ چون مى ترسم كه حقّ او را ادا نكرده
باشم.
[25]

به شما بگويم: وقتى در حدّ خودتان، ظرف هاى خود را پر كنيد، به محض اين كه به خاطر ارزش هاى جهت دوم ساختمان شما كه به جنبه بشرى شما ارزش داده است، وارد بهشت مى شويد و جايگاه شما را به شما مى دهند، وقتى روى آن مبل هايى كه در زمان نزول قرآن مبل نبوده و قرآن حرفش را زده است، روى تخت ها، مبل ها و راحتى هاى بهشت مى نشينيد، همين كه نفس اول را مى كشيد، اين صدا را مى شنويد:

 

« سَلَـمٌ قَوْلاً مِّن رَّبٍّ رَّحِيمٍ »[26]

 

بنده من ! من ربّ رحيم تو هستم، به تو سلام مى كنم.

در بخش دوم روايت مى فرمايد:

 

« مَلْعونٌ مَنْ هَدَمَ بنيانَهُ »[27]

 

از رحمت خدا دور است، كسى كه اين ساختمان جهت دوم را خراب كند.

مؤمن شده بود، اما بعد بى دين شود، يا بى دين بوده و باز آن طرف وجود خود 
را بگذارد كه خراب بماند، ملعون است.

 

 

مؤمن، در جايگاه نبوت

اما روايت دوم كه خيلى تكان دهنده است. اين نيز درباره مؤمنان و امثال شما صادر شده است:

جناب ابوذر مى گويد: زانو به زانوى پيغمبر  صلى الله عليه و آله نشسته بودم، حضرت فرمودند: اى ابوذر !

 

«انّ لله عباداً ليسوا بأنبياء يَغْبِطُهُم النبيّون »[28]

 

خدا بندگانى دارند كه پيغمبر نيستند، ولى مقام نبوت به حال آنها غبطه مى خورد. نه انبيا، انبيا در جايگاه نبوت هستند. مقام هست و صاحب مقام. انبيا صاحب مقام هستند و مقام آنها خود نبوت است.

خدا بندگانى دارد كه خاص خودش هستند، پيغمبر نيستند، اما مقام نبوت به آنها غبطه و حسرت مى خورد. مى گويد: اى كاش اين ها در اين جايگاه من بودند. جناب ابوذر عرض كرد: يا رسول الله ! اين ها چه كسانى هستند؟ فرمود: كسانى كه مرا نديده اند، ولى به من مؤمن هستند. اى ابوذر ! آنها همان هايى هستند كه در آخر الزمان مى آيند و در زمان من نيستند. ما همان هايى هستيم كه پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمود.

 


گر در يمنى چو با منى پيش منى

 گر پيش منى چو بى منى در يمنى[29]



* * *


من كيم ليلى و ليلى كيست من

 هر دو يك روحيم اندر دو بدن[30]




 

شراكت مؤمن با پيامبر  صلى الله عليه و آله

پيغمبر  صلى الله عليه و آله در حدّ عظمت خودش مؤمن بود، ما نيز مؤمن هستيم. اين ها جنبه دوم ساختمان انسان است. پيغمبر  صلى الله عليه و آله خدا را دوست دارد، ما نيز دوست داريم. حضرت جلوى حضرت زهرا  عليهاالسلام تمام قد بر مى خاست، ما نيز براى حضرت فاطمه  عليهاالسلام به اندازه زيادى احترام قائليم. پيغمبر  صلى الله عليه و آله تا زنده بودند، براى امام حسين  عليه السلام گريه كردند، ما نيز تا زنده ايم گريه مى كنيم. در اين جنبه ها ما با هم شريك هستيم.

خدا و پيغمبر  صلى الله عليه و آله شريك مهربانى هستند كه نه در دنيا ما را رها مى كنند و نه در آخرت.

حضرت مى فرمايد: هفته اى يك بار،[31] پرونده شما شيعيان را به من ارائه 
مى دهند، من مى خوانم، وقتى خوبى ها را مى بينم، سخت خوشحال مى شوم، اما وقتى گناهان شما را مى بينم، فورى مى گويم: خدايا ! اين ها را بيامرز ؛ چون شريك من هستند، قدرى ضرر كرده اند، من ضرر آنها را جيران مى كنم.

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


 

 

 

 پی نوشت ها:

 



[1] ـ تفسير روح البيان: 2/262، ذيل آيه 93 سوره نساء؛ «ان هذا الإنسان بنيان اللّه ملعون من هدم بنيانه و قد روى ان داود  عليه السلام أراد بنيان بيت المقدس فبناه مرارا فكلما فرغ منه تهدم فشكا الى اللّه تعالى فاوحى اللّه اليه ان بيتي هذا لا يقوم على يدى من سفك الدماء فقال داود يا رب ألم يك ذلك القتل فى سبيلك قال بلى و لكنهم أ ليسوا من عبادى فقال يا رب فاجعل بنيانه على يدى من فاوحى اللّه اليه ان اومر ابنك سليمان يبنيه و الغرض من هذه الحكاية مراعاة هذه النشأة الانسانية و ان إقامتها اولى من هدمها ألا ترى الى اعداء الدين انه قد فرض اللّه فى حقهم الجزية و الصلح ابقاء عليهم.»

 

[2] ـ انسان 76 : 2؛ «ما انسان را از نطفه آميخته و مختلطى [ از مواد و عناصر ] آفريديم و او را از حالتى به حالتى و شكلى به شكلى [ از نطفه به علقه، از علقه به مضغه، از مضغه به استخوان تا طفلى كامل  ]درآورديم، پس او را شنوا و بينا قرار داديم.»

 

[3] ـ تين 95 : 4؛ «كه ما انسان را در نيكوترين نظم و اعتدال و ارزش آفريديم.»

 

[4] ـ بلد 90 : 4؛ «همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفريديم.»

 

[5] ـ بلد 90 : 7؛ «آيا گمان مى كند كه هيچ كس او را نديده است [ كه همه اعمال و كردارش را ثبت كند؟ ].»

 

[6] ـ قيامت 75 : 36؛ «آيا انسان گمان مى كند بيهوده و مهمل [ و بدون تكليف و مسؤوليت ] رها مى شود؟ !»

 

[7] ـ اسراء 17 : 53؛ «زيرا شيطان همواره براى انسان دشمنى آشكار است.»

 

[8] ـ بقره 2 : 34؛ «و [ ياد كن ] هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: به آدم سجده كنيد، [ پس ] سجده كردند مگر ابليس كه سر پيچيد و تكبّر ورزيد.»

 

[9] ـ اعراف 7 : 12؛ «هنگامى كه تو را امر كردم، چه چيز تو را مانع شد كه سجده نكردى؟ . . . مرا از آتش پديد آورده اى و او را از گِل آفريدى.»

 

[10] ـ آل عمران 3 : 185؛ «هر كسى مرگ را مى چشد.»

 

[11] ـ انبياء 21 : 30؛ «هر چيز زنده اى را از آب آفريديم؟»

 

[12] ـ شيخ بهائى.

[13] ـ تفسير روح البيان: 6/441، ذيل آيه 85 قصص؛ «فى تفسير الآية اشارة الى ان حب الوطن من الايمان و كان  عليه السلام يقول كثيرا الوطن الوطن فحقق اللّه سؤه فحقق اللّه سؤه يقال الإبل نحن الى أوطانها و ان كان عهدها بعيدا و الطير الى وكره و ان كان موضعه مجدبا و الإنسان الى وطنه و ان كان غيره اكثر له نفعا.»

 

[14] ـ انعام 6 : 91؛ «آنان را رها كن تا در باطل گويى و خرافاتشان بازى كنند.»

 

[15] ـ انبياء 21 : 30؛ «هر چيز زنده اى را از آب آفريديم؟»

 

[16] ـ الكافى: 4/586، حديث 3؛ تهذيب الأحكام: 5/431، باب 26، حديث 144؛ «عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ حَدَّثَنِي مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام يَقُولُ تَتِمُّ الصَّلاَةُ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ مَسْجِدِ الرَّسُولِ  صلى الله عليه و آله وَ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ حَرَمِ الْحُسَيْنِ  عليه السلام.»

 

[17] ـ نساء 4 : 93؛ «و هر كس مؤمنى را از روى عمد بكشد ، كيفرش دوزخ است كه در آن جاودانه خواهد بود.»

 

[18] ـ الفضائل: 57؛ بحار الأنوار: 35/105، باب 3، حديث 33؛ «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله عَنْ مِيلاَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِيطالب ... إِنَّهُ وُلِدَ طَاهِراً مُطَهَّراً لِأَنَّهُ لاَ يُذِيقُهُ اللَّهُ الْحَدِيدَ إِلاَّ عَلَى يَدَيْ رَجُلٍ يُبْغِضُهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ مَلاَئِكَتُهُ وَ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْجِبَالُ وَ هُوَ أَشْقَى الْأَشْقِيَاءِ فَقُلْتُ لَهُنَّ مَنْ هُوَ قُلْنَ هُوَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ هُوَ قَاتِلُهُ بِالْكُوفَةِ سَنَةَ ثَلاَثِينَ مِنْ وَفَاةِ مُحَمَّدٍ  صلى الله عليه و آله قَالَ أَبُو طَالِبٍ فَأَنَا كُنْتُ فِي اسْتِمَاعِ قَوْلِهِنَّ إِذْ أَخَذَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ابْنُ أَخِي مِنْ يَدِهِنَّ وَ وَضَعَ يَدَهُ فِي يَدِهِ وَ تَكَلَّمَ مَعَهُ وَ سَأَلَهُ عَنْ كُلِّ شَيْءٍ فَخَاطَبَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله عَلِيّاً  عليه السلام وَ خَاطَبَ عَلِيٌّ  عليه السلاممُحَمَّداً  صلى الله عليه و آله بِأَسْرَارٍ كَانَتْ بَيْنَهُمَا.»

هم چنين آمده: شواهدالتنزيل: 2/444، حديث 1108؛ «عن الضحاك بن مزاحم قال قال رسول الله  صلى الله عليه و آله يا علي تدري من شر الأولين و قال وكيع مرة عن الضحاك عن علي، قال قال لي رسول الله  صلى الله عليه و آله يا علي، تدري من أشقى الأولين قلت الله و رسوله أعلم. قال عاقر الناقة. ] ثم قال ] تدري من شر و قال مرة من أشقى الآخرين قلت الله و رسوله أعلم. قال قاتلك.»

 

[19] ـ مصباح المتهجد: 849 (دعاء الخضر  عليه السلام، كميل)؛ المصباح للكفعمي: 559؛ «. . . يا سريع الرضى اغفر لمن لا يملك إلا الدعاء فإنك فعال لما تشاء يا من اسمه دواء و ذكره شفاء و طاعته غنى ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البكاء . . . .»

 

[20] ـ الجواهر السنية ـ كليات، حديث قدسى: 709؛ «ورد في الحديث القدسيّ عن الربّ العليّ أنّه يقول: عبدي أطعني أجعلك مثلي، أنا حيّ لا اموت اجعلك حيّا لا تموت، أنا غنيّ لا أفتقر أجعلك غنيّا لا تفتقر، أنا مهما أشاء يكون أجعلك مهما تشاء يكون.»

 

[21] ـ انعام 6 : 73؛ «باش، پس بى درنگ مى باشد.»

 

[22] ـ آل عمران 3 : 49؛ «من از گِل براى شما چيزى به شكل پرنده مى سازم و در آن مى دَمم كه به اراده و مشيّت خدا پرنده اى [ زنده و قادر به پرواز  ]مى شود.»

 

[23] ـ الكافى: 2/352، حديث 7؛ وسائل الشيعة: 4/72، باب 17، حديث 4544؛ «عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله قَالَ اللَّهُ  عز و جل مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ الْمُؤمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ.»

 

[24] ـ عوالياللآلي: 1/144، حديث 69؛ بحار الأنوار: 63/325، باب 5، حديث 1؛ «عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  عليه السلام الْمُؤمِنُ يَأْكُلُ فِي مِعًى وَاحِدٍ وَ الْكَافِرُ يَأْكُلُ فِي سَبْعَةِ أَمْعَاءٍ.»

 

[25] ـ مستدرك الوسائل: 16/252، باب 27، حديث 19774؛ «قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ  عليه السلام لَوْ جَعَلْتُ الدُّنْيَا كُلَّهَا لُقْمَةً وَاحِدَةً وَ أَطْعَمْتُهَا مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ خَالِصاً لَرَأَيْتُ أَنِّي مُقَصِّرٌ فِي حَقِّه.»

 

[26] ـ يس 36 : 58؛ «با سلام [ ى پرارزش و سلامت بخش ] كه گفتارى از پروردگارى مهربان است.»

 

[27] ـ تفسير الكشاف: 1/554؛ تفسير روح البيان: 2/262، ذيل آيه 93 سوره نساء؛ «ان هذا الإنسان بنيان اللّه ملعون من هدم بنيانه.»

 

[28] ـ شرح الأسماء الحسنى: 1/205؛ كنز العمال: 9/14، حديث 24699.

 

[29] ـ ابوسعيد ابوالخير.

[30] ـ مولوى.

[31] ـ بحار الأنوار: 56/40، باب 18، حديث 13 ـ 14 ـ 15؛ «رَوَى أَصْحَابُنَا أَنَّ أَعْمَالَ الْأُمَّةِ تُعْرَضُ عَلَى النَّبِيِّ  صلى الله عليه و آله فِي كُلِّ يَوْمِ الاْءِثْنَيْنِ وَ خَمِيسٍ فَيَعْرِفُهَا وَ كَذَلِكَ تُعْرَضُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الْقَائِمِينَ مَقَامَهُ وَ هُمُ الْمَعْنِيُّونَ بِقَوْلِهِ وَ الْمُؤمِنُونَ.»

«جَمَالُ الْأُسْبُوعِ، رُوِيَ مِنْ طَرِيقِ الْخَاصَّةِ أَنَّ وَقْتَ عَرْضِ الْأَعْمَالِ فِي هَذَيْنِ الْيَوْمَيْنِ عِنْدَ انْقِضَاءِ نَهَارِهِمَا.»

«رَوَى مُسْلِمٌ فِي صَحِيحِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله تُعْرَضُ أَعْمَالُ النَّاسِ فِي كُلِّ جُمْعَةٍ مَرَّتَيْنِ يَوْمَ الاْءِثْنَيْنِ وَ يَوْمَ الْخَمِيسِ فَيُغْفَرُ لِكُلِّ عَبْدٍ مُؤمِنٍ إِلاَّ عبد  ]عَبْداً  [بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَخِيهِ شَحْنَاءُ فَيَقُولُ اتْرُكُوا أَوْ أَرْجِئُوا هَذَيْنِ حَتَّى يَفِيئَا.»

همچنين آمده: مستدرك الوسائل: 9/80، باب 118، حديث 10266؛ «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ  صلى الله عليه و آلهقَالَ تُعْرَضُ أَعْمَالُ النَّاسِ كُلَّ جُمْعَةٍ مَرَّتَيْنِ يَوْمَ الاْءِثْنَيْنِ وَ يَوْمَ الْخَمِيسِ فَيُغْفَرُ لِكُلِّ عَبْدٍ مُؤمِنٍ إِلاَّ مَنْ كَانَتْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَخِيهِ شَحْنَاءُ فَيُقَالُ اتْرُكُوا هَذَيْنِ حَتَّى يَصْطَلِحَا.»

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

توحید (1) - جلسه اول – (متن کامل + عناوین)
2ـ عمل صالح
حج و اهميت ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام‏
نقطه شقاوت در انسان‏
ساختمان تشريعى انسان در برابر گناه
فاصله گرفتن انسان از اولياى الهى‏
عذاب، نتيجه گناهان
علاج بيمارى عجله و شتابزدگى‏
چگونه محبوب خدا شویم- جلسۀ پنجم
اندیشه در اسلام - جلسه شانزدهم (3)- (متن کامل + ...

بیشترین بازدید این مجموعه

تجارت مادی و معنوی- جلسه سوم
آزمايش پنج گانه انسان‏
وسائل هدايت - جلسه یازدهم (3) - (متن کامل + عناوین)
اهل حق و مواظبت از خود
معناى حقيقى عمران و آبادى‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
حفظ خانواده از اتهام‏
3 ـ تبديل سيئات به حسنات
پاداش پروردگار به صابران
پایان راه و رفع خستگی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^