هم چنين در آن تفسير آمده است : يكى از اولياى خدا براى انجام فريضه حج عازم سفر شد طفل ده يا دوازده ساله اش گفت : كجا مى روى ؟ گفت : بيت اللّه ، طفل در عالم كودكى تصوّر كرد هركس بيت را ببيند صاحب آن را نيز خواهد ديد ، روى شوق و عشق به پدر گفت : چرا مرا با خود نمى برى ؟ پدر گفت : زمان حجِّ تو نرسيده است . طفل به شدت گريست و با اصرار از پدر خواست تا او را همراه خود ببرد . سرانجام پدر پذيرفت و او را با خود همراه كرد . چون به ميقات رسيدند مُحْرم شدند و سپس به سوى كعبه حركت كردند ، هنگام ورود به مسجد الحرام طفل ، ناله جانسوزى كرد و جان داد ، پدر به سوگ او نشست و فرياد مى زد : آه كودكم كجا رفت ، ناگهان از گوشه خانه خدا ندايى شنيد كه گفت : تو خانه خواستى خانه را يافتى او صاحب خانه خواست صاحب خانه را يافت .
به قول سالك راهِ دوست فيض كاشانى :
دواى درد ما را يار داند
بلى احوال دل دلدار داند
ز چشمش پرس احوال دل آرى
غم بيمار را بيمار داند
وگر از چشم او خواهى زدل پرس
كه حال مست را هشيار داند
دواى درد عاشق درد باشد
كه مرد عشق درمان عار داند
طبيب عاشقان هم عشق باشد
كه رنج خستگان غمخوار داند
نواى زار ما بلبل شناسد
كه حال زار را هم زار داند
نه هر دل عشق را در خورد باش نه هركس شيوه اين كار دان
زخود بگذشته اى چون فيض بايد
كه جز جانبازى اينجا عار داند
منبع : بر گرفته از كتاب عرفان اسلامي استاد حسين انصاريان